پیرو کلام امیرعوالم خلقت اعرف الحق تعرف اهله

بررسي دلايل اهل سنت مبني بر خلافت ابوبکر

در گذشته بحث‌هايي داشتيم پيرامون متهم ساختن شيعه بر بدعت که معتقد بر نصب اميرالمؤمنين (عليه السلام) بر خلافت هستند. شبهاتي که امروز، وهابيت مطرح مي‌کند، چيز تازه‌اي نيست. اگر شما کتاب‌هايي که از دير زمان، عليه شيعه نوشته شده، مانند کتاب العثمانية جاحظ ـ متوفاي 255 هجري ـ را ببينيد، همين شبهات در آنجا هست. مرکز اين شبهات در کتاب المغني في الإمامة قاضي عبد الجبار معتزلي ـ متوفاي 415 هجري ـ آمده است و بعد از او هم ابن‌تيميه همان حرف‌هاي قاضي عبد الجبار را برداشته است و رنگ و رو داده و مقداري هم فحش و ناسزا و افترائات افزوده است و به صورت کتاب منهاج السنة در آورده است و به تعبير آقاي سقَاف ـ از علماي بزرگ اهل سنت اردن ـ که مي‌گويد زيبنده است که اين کتاب را منهاج البدعة بناميم.
در رابطه با پاسخ اين شبهه، مفصل سخن گفته‌ايم و إن شاء الله باز هم در آينده، ادله شيعه را به صورت فشرده براي خلافت امير المومنين (عليه السلام) و امامت ائمه (عليهم السلام) خواهيم گفت.
اما آنچه که دوستان از ما تقاضا کردند روي آن بحث شود و در حوزه‌هاي ما، امروز در آن موضوع بحث نمي‌شود، اين است:
حالا که اهل سنت ما را متهم مي‌کنند شما که معتقد به خلافت اميرالمؤمنين (عليه السلام) هستيد و پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، حضرت علي (عليه السلام) به عنوان خليفه نصب کرده است، بدعت است و دليل بر بطلان مذهب شماست، خود اينها چه دليلي دارند بر خلافت آقاي‌ ابو بکر و عمر و عثمان؟ آيا آنها هم به کتاب و سنت و روايت يا اجماع استناد مي‌کنند يا خير؟
ادله آنها در ترازوي علمي گذاشته شود و ارزش علمي آن، کاملا مورد بررسي قرار بگيرد. لذا، به حول و قوه إلهي، شايد اين بحث، دو سه هفته طول بکشد و از عزيزان هم تقاضا دارم که دقت بيشتري بنمايند.
يکي از ادله‌اي که آقايان اهل سنت براي خلافت آقاي ابوبکر اقامه مي‌کنند، استدلال به کتاب قرآن است. شايد براي برخي‌ها تازگي داشته باشد که بشنوند آقايان اهل سنت براي اثبات خلافت ابوبکر به آيه‌اي از آيات قرآن استناد مي‌کنند. اگر کتاب‌هاي کلامي اهل سنت را ببينيد، در رابطه با سوره الليل، بويژه آيات:
وَ سَيُجَنَّبُهَا الْأَتْقَى * الَّذِي يُؤْتِي مَالَهُ يَتَزَكَّى
سوره الليل/آيه18-17
مي‌گويند که اين آيه درباره ابوبکر نازل شده است و دليل بر أفضليت و شايستگي ابوبکر براي خلافت است.
من عين عبارتي که آقاي إيجي ـ از بنيان‌گذاران کلام اهل سنت ـ در کتاب المواقف و آقاي سيد جرجاني در شرح مواقف آورده‌اند را قرائت مي‌کنم تا ببينيم که از نظر ارزش علمي، چه جايگاهي دارد؟ ايشان مي‌گويد:
قال أكثر المفسرين و قد اعتمد عليه العلماء إنها نزلت في أبي بكر فهو أتقى و من هو أتقى فهو أكرم عند الله لقوله تعالى * "إن أكرمكم عند الله أتقاكم" و هو أي الأكرم عند الله هو الأفضل فأبو بكر أفضل ممن عداه من الأمة.
آيات ... درباره ابوبکر نازل شده است و او متقي‌ترين مسلمانان است و گرامي‌ترين مسلمانان نزد خداوند است. طبق اين آيه، أفضل أمت در نزد خداوند، ابوبکر است.
در ذيل آيه آمده است:
"و ما لأحد عنده من نعمة تجزى" يصرفه عن الحمل على علي إذ عنده نعمة التربية فإن النبي ربى عليا و هي نعمة تجزى و إذا لم يحمل عليه تعين أبو بكر.
اين آيه، درباره حضرت علي (عليه السلام) نمي‌تواند باشد، زيرا بر گردن علي، نعمت تربيت نبي مکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) و اين نعمتي است که نيازي به پاداش دارد. وقتي اين آيه درباره علي تطبيق نکند، منحصرا در رابطه با ابوبکر است
المواقف للإيجي، ج3، ص630
ايشان در اينجا تصريح دارد بر اينکه علي بن أبي طالب (عليه السلام)، تربيت شده پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) است. اگر بنا باشد ما دنبال فضيلت بگرديم، فضيلتي بالاتر از اين که يک فردي از اول کودکي تا آخرين لحظات عمرش، ملازم پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) بوده است و تربيت يافته پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) است، نمي‌توانيم داشته باشيم. اينها به ما اعتراض مي‌کنند که شما نسبت به صحابه، جسارت مي‌کنيد و مي‌گوييد که غير از 4، 5 نفر، همه مرتدّ شدند و در حقيقت، اين جسارت به پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) که در طول اين 23 سال، ـ نستجير بالله ـ عرضه تربيت کردن نداشت، جز اين تعداد. ما اين را بارها جواب داده‌ايم که نبي مکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) افراد را ملزم به ايمان نمي‌کرد:
فَإِنَّمَا عَلَيْكَ الْبَلَاغُ
سوره آل عمران/آيه20
إِنَّكَ لَا تَهْدِي مَنْ أَحْبَبْتَ
سوره قصص/آيه56
اين قابليت در شخص است که مي‌تواند هدايت پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) را بپذيرد يا نپذيرد. خود صحيح مسلم و صحيح بخاري آورده‌اند بر اين‌که:
لتتبعن سنن من قبلكم شبرا بشبر.
ما ملت مسلمان، قدم به قدم راه ملت‌هاي گذشته را طيّ خواهيد کرد.
صحيح البخاري، ج4، ص144 - صحيح مسلم، ج8، ص57
اگر اين طور است، حضرت نوح (عليه السلام) 950 سال دعوت کرد:
وَ مَا آَمَنَ مَعَهُ إِلَّا قَلِيلٌ
سوره هود/آيه40
آيا اين نقص بر حضرت نوح (عليه السلام) است؟ نه والله!
حضرت موسي (عليه السلام) با آن تلاش و زحمت و با آن معجزات پي در پي که براي بني‌إسرائيل آورد، وقتي اينها از روي رود نيل رد شدند و سپاه فرعون، جلوي چشمشان غرق شد، همين که رفتند به خاکي، ديدند که بت‌پرست‌ها درختي را پرستش مي‌کنند و از حضرت موسي (عليه السلام) خواستند:
اجْعَلْ لَنَا إِلَهًا كَمَا لَهُمْ آَلِهَةٌ
سوره اعراف/آيه138
اگر اين‌طوري است، ديگر جسارتي در کار نيست. مضافا اينکه خود شما مي‌گوييد حضرت علي (عليه السلام) تربيت شده پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) است، تربيت شده پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، شايستگي براي نصب خلافت ندارد، ولي کسي که يک پاسي از عمرش را به بت‌پرستي گذرانده و بعد مسلمان شده، ايشان به خاطر اينکه شما معتقد هستيد يک اموالي را در اختيار پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) قرار داده است ـ گرچه ما معتقديم که دروغ است و هيچ ريشه تاريخي ندارد و علامه اميني (ره) پنبه اين ادعا را در الغدير زده است و إن شاء الله اگر نياز شد، در اين مورد بحث خواهيم کرد ـ ، أتقي و أکرم و أفضل مي‌شود، ولي فردي که تربيت شده نبي مکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) است، او أتقي و أکرم و أفضل نيست؟
آقاي طبري هم در تفسيرش، جلد 30، صفحه 287 چند روايت را نقل مي‌کند که اين آيه در شأن ابوبکر نازل شده است.
در پاسخ به اين شبهه، چند نکته است که عزيزان بايد مقداري دقت کنند:

جواب اول:
اگر شما دنبال افضل مي‌گرديد، چطور اكل از قفا مي‌کنيد و يک آيه‌اي را مي‌خواهيد با چند کيلو چسب بچسبانيد و أفضليت آقاي ابوبکر را اثبات بکنيد؟ با اين‌که شما روايات متعددي را در معتبرترين کتاب‌هاي‌تان نقل ‌کرده‌ايد که أفضل أمت، علي بن أبي طالب (عليه السلام) است. اگر به دنبال أفضل هستيد، فرضا اگر اين آيه هم دلالت بر أفضليت ابوبکر بکند، معارض است با روايات متعددي که شما با سندهاي صحيح نقل کرده‌ايد بر افضليت علي بن أبي طالب (عليه السلام) بر همه أمت.

حديث اول:
احمد بن حنبل ـ امام حنابله که به عنوان يک محدّث توانمند، مورد تأئيد همه اهل سنت است ـ مي‌گويد:
ما لأحد من الصحابة من الفضائل بالأسانيد الصحاح مثل ما لعلي رضي الله عنه.
آن فضائلي که با سندهاي صحيح براي علي است، براي هيچ‌يک از صحابه همچنين فضائلي نيست.
مناقب احمد، ص162
اگر شما دنبال افضليت مي‌گرديد، چطور اين گفته احمد بن حنبل را به عنوان أفضليت نمي‌گيريد؟ اما مي‌خواهيد با آن آيات، چند روايت جعلي و ضعيف را بياوريد و افضليت ابوبکر را ثابت کنيد. البته تکليف آن روايات را هم روشن مي‌کنيم که همه‌شان ضعيف است و ارزش استناد هم ندارد. فرضا اگر ارزش استناد داشته باشد، معارض با اينهاست. آقاي ابن عبد البر ـ از استوانه‌هاي علمي اهل سنت ـ مي‌گويد:
لم يرو في فضائل أحد من الصحابة بالأسانيد الحسان ما روى في فضائل علي بن أبي طالب.
رواياتي که با بهترين سند، در فضيلت علي بن أبي طالب آمده است، در فضيلت أحدي از صحابه نيامده است.
الإستيعاب لإبن عبد البر، ج3، ص1115 ـ تهذيب التهذيب لإبن حجر عسقلاني، ج7، ص298 ـ الإصابة لإبن حجر العسقلاني، ج4، ص464

حديث دوم:
عزيزان، اين روايات را يادگاري از ما داشته باشند. آقايان اهل سنت ما را متهم به غلوّ درباره حضرت علي (عليه السلام) مي‌کنند. روايت را ببينيد و بعد برويد هزار روايتي که ما در فضائل حضرت علي (عليه السلام) مي‌آوريم، به پاي اين روايت مي‌رسد يا خير؟ شما، يک هفته درباره فضيلت حضرت علي (عليه السلام)، روايت نقل کنيد و بعد يک نفر هم اين روايت را نقل کند.
نبي مکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) به حضرت علي (عليه السلام) فرمود:
و الذي نفسي بيده! لولا أن يقول فيك طوائف من أمتي ما قالت النصارى في عيسى بن مريم، لقلت فيك اليوم مقالا لا تمرّ بأحد من المسلمين إلا أخذ التراب من أثر قدميك يطلبون به البركة.
قسم به خدايي که جان من در قبضه قدرت اوست! اگر اين دلهره را نداشتم که مردم درباره تو غلوّ کنند، همان‌گونه که درباره عيسي غلوّ کردند، درباره تو سخني را مي‌گفتم که از کنار هيچ مسلماني عبور نمي‌کردي، مگر اينکه خاک زير پاي تو را برمي‌داشتند و با آن، تبرک مي‌جستند.
المعجم الکبير للطبراني، ج1، ص320، حديث951 ـ مجمع الزوائد للهيثمي، ج9، ص131 ـ علل الحديث لإبن أبي حاتِم، ج1، ص313 - المناقب للخوارزمي، ص311
چقدر روايت زيبايي؟ شما اگر 500 روايت درباره فضائل و علم و زهد و مقام حضرت علي (عليه السلام) را در يک کفه ترازو بگذاريد و اين روايت را در کفه ديگر آن، اين روايت سنگيني مي‌کند. در خانه اگر کس است، يک حرف بس است. اگر شما دنبال فضيلت مي‌گرديد، چرا سوراخ دعا را گم کرده‌ايد؟ شما، هزاران روايتي که در فضيلت آقايان ابوبکر و عمر و عثمان و ديگر صحابه آورده‌ايد را در يک کفه ترازو بگذاريد و اين روايت را در کفه ديگر. آيا بالاتر از اين أفضليت؟

حديث سوم:
در کتاب صحيح مسلم نقل مي‌کنند در رابطه با قضيه جنگ خيبر که داستان مفصلي دارد:
پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) پرچم را به دست ابوبکر داد و رفت و شکست خورده برگشت. به دست عمر داد و رفت و شکست خورده برگشت. بطوري‌که بين سپاه و ابوبکر و عمر، اختلاف بود که لشکر، ابوبکر و عمر را مي‌ترساند يا ابوبکر و عمر، لشکر را که نتوانستند حمله کنند. پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود:
لأعطين الراية رجلا يحب الله و رسوله و يحبه الله و رسوله.
فردا، پرچم را به دست کسي مي‌دهم که او خدا و پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) را دوست دارد و خدا و پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) هم او را دوست دارند.
صحيح مسلم، ج5، ص195 و ج7، ص120
اگر به دنبال أفضليت مي‌گرديد، کدام أفضليت بالاتر از اين‌که خدا و پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) او را دوست دارند؟ آيا به دنبال فضلي بهتر از اين هستيد؟ حتي در روايات متعدد آورده‌اند که خود خليفه دوم مي‌گفت:
اي کاش! يکي از فضائلي را که خداوند به علي داده، به من هم مي‌داد و اين، بهتر بود از تمام ثروت روي زمين.
از جمله اينها، قضيه پرچم است که مي‌گويد در آن روز، همه صحابه، گردن‌ها را دراز کرده بودند که شايد اين فضيلت، نصيب آنها شود و فرداي آن روز هم پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) پرچم را به دست امير المومنين (عليه السلام) داد و رفت و فتح و پيروزي را نصيب مسلمانان کرد.
پس جواب اول از اين استدلال اين است که اين فضيلتي که شما براي آقاي ابوبکر براي تصدّي خلافت مي‌سازيد و از آيه بالا استفاده مي‌کنيد و از أتقي بودن، أفضل بودن و أکرم بودن او را ثابت مي‌کنيد، معارض است با رواياتي که خودتان نقل کرده‌ايد در فضائل امير المومنين (عليه السلام).
در قرآن به آيه بيعت رضوان اشاره دارد، ولي در اين آيه مي‌گويد:
إِنَّ الَّذِينَ يُبَايِعُونَكَ إِنَّمَا يُبَايِعُونَ اللَّهَ يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ فَمَنْ نَكَثَ فَإِنَّمَا يَنْكُثُ عَلَى نَفْسِهِ
سوره فتح/آيه10
رضايت ما مشروط بر اين است که بعدا بيعت شکني نکنند.
ولي در آنجا قاطعانه مي‌گويد: يحبه الله و رسوله.
محبت، غير از رضايت است. شايد يک نفر از بچه‌هايش رضايت داشته باشد، ولي محبتش به يکي از فرزندانش بيشتر است. محبت، خيلي بالاتر از رضايت است. شايد رضايت، پله اول از ده پله محبت باشد.

جواب دوم:
يکي از چيزهايي که آقايان در برابر ما استدلال مي‌کنند، اين است که در صحيح بخاري و صحيح مسلم و مسند احمد، 50، 60 روايت در فضائل آقاي ابوبکر و عمر آورده‌اند، تا جايي که پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) گفته است:
لو كنت متخذا خليلا من أمتي لاتخذت أبا بكر خليلا.
اگر بنا بود که براي خودم دوست انتخاب کنم، ابوبکر را انتخاب مي‌کردم.
صحيح البخاري، ج1، ص120 - صحيح مسلم، ج2، ص68
لو لم أبعث لبعث عمر بن الخطاب.
اگر بنا بود من به پيامبري مبعوث نشوم، عمر بن خطاب به پيامبري مبعوث مي‌شد.
کنز العمال للمتقي الهندي، ج11، ص581 - الكامل لإبن عدي، ج3، ص155 ـ ميزان الاعتدال للذهبي، ج2، ص50
لو کان في أمتي محدّثا لکان عمر بن الخطاب.
اگر يک نفر در أمت من، شايسته بود با ملائکه سخن بگويد، آن فرد، عمر بن خطاب است.
درباره عمر و ابوبکر و عثمان ده‌ها و صدها روايت جعلي نقل کرده‌‌اند.
ما يک سوالي از اين آقايان داريم:
در سقيفه بني‌ساعده، بين مهاجرين و انصار در رابطه با خلافت، درگيري شديدي بود. حتي سعد بن عباده را زير دست و پا له کردند و بيني حباب بن منذر را شکستند و منکم أمير و منا وزير مي‌گفتند. انصار مي‌گفتند که ما أفضليم؛ چون گسترش اسلام، به برکت حمايت ما بوده و مهاجرين مي‌گفتند که ما اولين مسلمان هستيم. تا اينکه آقاي ابوبکر يک روايتي از پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) خواند که دهان همه بسته شد و گفت: پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود:
الأئمة من قريش.
ائمه از قريش هستند.
بعد از اين روايت، صحابه و انصار هيچ حرفي نزدند.
اگر شما مي‌فرماييد که اين‌همه روايت در فضيلت جناب ابوبکر و عمر است و اينها را پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فرموده بود، قطعا اينها به گوش ابوبکر و عمر و ابو عبيده جراح و غيره رسيده بود و بهترين و ضروري‌ترين وقتي که به اين روايات نياز داشتند، سقيفه بني‌ساعده بود. اگر اين روايات را نقل مي‌کردند، دهان همه بسته مي‌‌شد. ولي يکي دانه از اين روايات را نقل نکردند. اضافه بر اين، در طول اين 3 سال خلافت ابوبکر، يک دانه از اين روايات را ابوبکر نقل نکرد. در طول اين 12 سال خلافت عمر، يک دانه از اين روايات را نقل نکرد. تمام اينها براي دوران بني‌اميه است. اگر همچنين رواياتي بود، يکي از اينها را در سقيفه بني‌ساعده مطرح مي‌کردند. تنها چيزي که در آنجا گفتند، اين بود: الأئمة من قريش.
امير المومنين (عليه السلام) هم آمد اعتراض کرد و فرمود:
اينها به درخت استناد کردند و ميوه درخت را ضايع کردند.
اگر بنا باشد ائمه از قريش باشد، بني‌هاشم، أفضلِ قريش است. اگر يکي از اين روايات صحيح مي‌بود و پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فرموده بود، اينها بايد در سقيفه بني‌ساعده، مطرح مي‌کردند. در دوران خلافت آقاي ابوبکر و عمر مطرح مي‌کردند. در آن وقت که قبائل متعددي در برابر ابوبکر قيام کرده بودند در «جنگ ردّه»، يکي از اين روايات را براي آن مسلمانان مطرح مي‌کردند و آنها دست از اين جنگ مي‌کشيدند. حال آنکه ما نمي‌بينيم يک مورد از اين روايات را ابوبکر و عمر يا ديگران در زمان خلافت اينها استناد کرده باشند.
اگر شما بفرمائيد آيا حضرت علي (عليه السلام) استناد کرده است؟ بله. به دنبال تصدّي خلافت ابوبکر، فرداي آن روز، حضرت صديقه طاهره (سلام الله عليها) آمد به مسجد و در جمع مهاجرين و انصار فرياد بر آورد:
أنسيتم قول رسول الله في غدير خم قال: من کنت مولاه فعلي مولاه.
هل ترك أبي يوم غدير خم لاحد عذرا.
اباذر در روز دوم يا سوم آمد احاديث متعددي در خلافت حضرت علي (عليه السلام) گفت و او را زدند و دست و پايش را شکستند و از مسجد بيرون انداختند. سلمان آمد و استناد کرد، او را هم زدند و بيرون انداختند. أم أيمن زنش آمد در مسجد استدلال کرد که خليفه درست و حسابي، علي بن أبي طالب (عليه السلام) است و عمر شروع کرد و گفت:
ما للنساء و لها في الأمور؟
به زنان چه مربوط است که در اين قضايا دخالت کنند؟
امير المومنين (عليه السلام) در طول اين 25 سال، مرتب، مسائل مربوط به خلافتش را مطرح کرد. بهترين جائي که علي بن أبي طالب (عليه السلام) تمام فضائلش را از ريز و درشت مطرح کرد، روز شورا است. روزي که امير المومنين (عليه السلام) مي‌فرمايد:
فيا لله و الشورى.
به خدا پناه مي‌برم از شوراي عمر.
مي‌گفت:
به قدري من مورد تحقير قرار گرفتم که مرا آوردند در کنار عثمان، طلحه، زبير، عبد الرحمان بن عوف و سعد بن وقاص با هم کانديد کردند.
وقتي نشستند براي رأي گيري که کدام‌يک از اين شش نفر صلاحيت خلافت را دارد، در آنجا امير المومنين (عليه السلام) بيش از 60، 70 مورد از فضائل خودش را براي آنها بيان کرد. يا حتي شما ببينيد در رابطه با «حديث غدير خم»، اهل سنت بيش از 50 روايت نقل کرده‌اند مقاسمه امير المومنين (عليه السلام) با صحابه را. امير المومنين (عليه السلام) صحابه را سوگند داد و گفت:
شما را به خداي وحده لا شريک له قسم مي‌دهم: هر کسي که شنيده پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) در حق من گفت: من کنت مولاه فعلي مولاه، بلند شود و شهادت بدهد. حدود 35 نفر از کساني که در جنگ بدر بودند، بلند شدند شهادت دادند بر اينکه ما اين مطلب را از پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) شنيديم. چند نفر هم بلند نشدند و حضرت علي (عليه السلام) فرمود: اي أنس! چرا تو بلند نشدي؟ گفت: من پير شده‌ام و حافظه‌ام ياري نمي‌کند. امير المومنين (عليه السلام) فرمود: تو دروغ مي‌گويي، خداوند چشمانت را کور کند. همه نوشته‌اند که نفرين امير المومنين (عليه السلام) باعث شد أنس بن مالک چشمانش را از دست بدهد. حدود 10، 12 نفر از کساني که ممانعت کردند و کتمان کردند حديث غدير را، امير المومنين (عليه السلام) که مظهر رحمت بود، نفرين کرد و اينها هم گرفتار شدند.
اگر ما مي‌گوييم براي خلافت حضرت علي (عليه السلام) نصّ داريم، مدعي هستيم که امير المومنين (عليه السلام) هم در طول 25 سال و هم در طول 5 سال خلافت خود، به کرّات و مرّات، استدلال کرده است بر حقانيت خودش به سخن پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) بر خلافتش. ولي شما يک مورد هم نداريد.

جواب سوم:
شما مي‌گوييد که اين آيه در حق ابوبکر نازل شده است، حال آنکه مفسرين مورد اعتماد خودتان مي‌گويند که اين آيه، ارتباطي با ابوبکر ندارد. آقاي ابن أبي الدحداح که يکي از صحابه پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) بود، داستانش را همه مي‌دانند و من فقط خلاصه‌اش را عرض مي‌کنم و مصادرش را مي‌گويم:
شاخه‌هاي درخت خرماي يکي از صحابه، به خانه يکي ديگر از صحابه افتاد. وقتي که اين خرما مي‌رسيد، بچه‌هاي اين صحابه، گاهي از اين خرما مي‌خوردند. صاحب اين خرما مي‌آمد و از دست اين بچه‌ها، خرما را مي‌گرفت. حتي گاهي از دهان او بيرون مي‌کشيد. اين آقا آمد خدمت پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) و گلايه کرد که اين درخت آمده به خانه من و ... و برخورد ايشان اين‌گونه است. حضرت، اين صحابه را خواست و فرمود: اگر اين درخت را به من بدهي، من ضامن مي‌شوم که در بهشت، يک درخت خوبي براي تو بدهند. گفت: اين درخت، بهترين درخت خرماي من است و من حاضر نيستم اين درخت را به هيچ قيمتي از دست بدهم. يکي ديگر از صحابه به نام إبن أبي الدحداح آمد خدمت رسول اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) و گفت: اگر من بروم اين درخت را بخرم و به شما بدهم، شما ضمانت مي‌کنيد اين درخت بهشتي را براي من؟ حضرت فرمود: بله. اين صحابه رفت به دنبال خريدن آن درخت و گفت هر چقدر که بگويي مي‌دهم و صاحب آن درخت گفت: من اين درخت را نمي‌فروشم. اگر 40 درخت خرما به من بدهي، من اين درخت را به تو مي‌دهم. گفت: باشد، آن 40 درخت را مي‌دهم. رفت سند 40 درخت خرما به نام صاحب درخت نوشت و اين درخت را از او گرفت و خندان و خوشحال آمد نزد پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) که اين درخت را من خريدم و مال شما باشد. حضرت آن صحابه فقير را طلب کرد و گفت: از اين به بعد، اين درخت، متعلق به توست وآن شخص، هيچ حقي ندارد.
بعد از اين ماجرا بود که اين سوره نازل شد. شما ببينيد اين عبارت آقاي قرطبي را ـ که از مفسرين توانمند اهل سنت است و مشهور است که تفسير قرطبي، عصاره و چکيده تفاسير اهل سنت است ـ که صراحت دارد:
و روى عن ابن عباس: إن السورة نزلت في أبي الدحداح في النخلة التي اشتراها بحائط له. كان لرجل من الأنصار نخلة، يسقط من بلحها في دار جار له، فيتناول صبيانه، فشكا ذلك إلى النبي صلى الله عليه و سلم ... فنزلت "و الليل إذا يغشى" إلى آخر السورة في بستان أبي الدحداح و صاحب النخلة. "فأما من أعطى و اتقى" يعني أبا الدحداح، "و صدق بالحسنى" أي بالثواب، "فسنيسره لليسرى" يعني الجنة، "و أما من بخل و استغنى" يعني الأنصاري،"و كذب بالحسنى" أي بالثواب، "فسنيسره للعسرى" يعني جهنم، "و ما يغني عنه ماله إذا تردى" أي مات.
تفسير القرطبي، ج20، ص90
اين عبارتي است که آقايان نقل کرده‌اند و ارتباطي به آقاي ابوبکر ندارد. آقاي ابن أبي حاتم، از مفسران بنام اهل سنت است و حتي آقاي ابن‌تيميه، تئورسين وهابيت، مي‌گويد يکي از تفاسير مورد اعتماد، تفسير إبن أبي حاتم است. تفسير إبن أبي حاتم، مملوّ است از روايات فضائل امير المومنين (عليه السلام). احاديثي که در خلافت امير المومنين (عليه السلام) يا در فضيلتش عليه ديگران آورده‌اند، در ذيل آيات قرآن، تفسير إبن إبي حاتم آورده است. ابن‌تيميه مي‌گويد:
کتفسير ابن جريج و اين أبي حاتم و غيرهم من العلماء الأکابر الذين لهم في الإسلام لسان صدق و تفاسيرهم متضمنة للمنقولات التي يعتمد عليها بالتفسير.
اين مفسران، لسان صدقي در اسلام دارند و تفاسير اينها، متضمّن رواياتي است که انسان مي‌تواند در تفسير قرآن به آنها اعتماد کند.
منهاج السنة، ج7، ص178
آقاي ابن أبي حاتم در تفسيرش، جلد 10، از صفحه 34 تا 39 اين روايت را نقل کرده است.
حاکم نيشابوري در کتاب مستدرک اين روايات را آورده است و مي‌گويد اين روايت:
صحيح علي شرط مسلم.
مستدرک الصحيحين للحاکم النيشابوري، ج2، ص20
پس اينکه آقايان اهل سنت استناد مي‌کنند به اين آيه بر افضليت ابوبکر و افضليت هم دليل شايستگي او براي خلافت است، اصلا اين آيه ارتباطي به ابوبکر ندارد.

جواب چهارم:
اين روايت ضعيف است و ارزش استناد ندارد و بزرگان خود شما گفته‌اند که ضعيف است.
آقاي هيثمي در مجمع الزوائد اين روايت را آورده است که اين آيه نازل شده است درباره ابوبکر و مي‌گويد:
في سنده مصعب بن ثابت و فيه ضعف.
در سند اين روايت، مصعف بن ثابت است و اين روايتْ ضعيف است.
مجمع الزوائد للهيثمي، ج9، ص50
آقاي عقيلي ـ از شخصيت‌هاي برجسته اهل سنت ـ در کتاب الضعفاء ـ که مفصل‌ترين کتابي است که راويان ضعيف در آن آمده است ـ، صراحت دارد بر اينکه آقاي مصعب بن ثابت که اين روايت را نقل کرده است، احمد بن حنبل گفته است:
ضعيف الحديث.
الضعفاء للعقيلي، ج4، ص196
آقاي ابن حبان ـ از استوانه‌هاي رجالي اهل سنت ـ مي‌گويد:
منکر الحديث، ممن ينفرد بالمناکير عن المشاهير.
آقاي مصعب، کسي است که احاديث منکر را از شخصيت‌هاي برجسته و مجهول نقل مي‌کرد.
المجروحين لإبن حبان، ج3، ص29
آقاي ابن حجر هم نقل مي‌کند از ـ بنيان‌گذار علم رجال اهل سنت ـ آقاي ابن مَعين که مي‌گويد:
أنه ضعيف. عن النَسائي أنه ليس بالقوي في الحديث.
تهذيب التهذيب لإبن حجر العسقلاني، ج10، ص144 ـ تهذيب الكمال للمزي، ج28، ص20

جواب پنجم:
شما که مي‌گوييد اين آيات درباره ابوبکر نازل شده است، در صحيح بخاري و صحيح مسلم آمده است از قول عايشه أم المؤمنين که مي‌گويد:
در حق ما دودمان ابوبکر، هيچ آيه‌اي نازل نشده است، غير از قضيه اتهام من به زنا در قضيه إفک.
شما مي‌خواهيد اين آيه را به زور بچسبانيد به ابوبکر؟ شما راست مي‌گوييد يا عايشه؟
يک روزي آقاي مروان در مدينه بر بالاي منبر بود. در رابطه با فضائل آقاي معاويه و يزيد سخن گفت و مي‌خواستند براي يزيد بيعت بگيرند. عبد الرحمن ـ پسر ابوبکر ـ بلند شد اعتراض کرد و گفت: يزيد، شايستگي براي خلافت را ندارد و شما اسلام را به صورت وراثتي در مي‌آوريد. مروان عصباني شد و گفت: آقاي عبد الرحمن! در حق تو اين آيه نازل شد:
وَ الَّذِي قَالَ لِوَالِدَيْهِ أُفٍّ لَكُمَا
سوره احقاف/آيه17
و بايد ساکت باشي.
فقالت عائشة من وراء الحجاب: ما أنزل الله فينا شيئا من القرآن إلا أن الله أنزل عذري.
عايشه از پشت پرده گفت: خداوند در حق ما دودمان ابوبکر، آيه‌اي را نازل نکرده است، مگر در قضيه إفک که عده‌اي از صحابه مرا متهم به رابطه نامشروع کردند و آن آيه نازل شد.
صحيح بخاري، ج6، ص42، حديث4828
اگر آيات سوره الليل در حق ابوبکر بود، بايد عايشه مي‌گفت که اين آيه درباره ما نازل شده است. البته اگر کسي بخواهد در اينجا زيرآبي برود و چيزي بگويد، خود آيه غار هم زير سوال مي‌رود. گرچه برخي از محققين نقل کرده‌اند که آيه غار مربوط به خليفه اول، ابوبکر نيست و فرد ديگري به نام ابوبکر بوده است. ما معتقد هستيم که آيه غار، مدح براي خليفه اول نيست، بلکه مذمّت براي ايشان است. فضيلت براي امير المومنين (عليه السلام) است:
إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوَالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ
سوره توبه/آيه111
در قضيه خوابيدن امير المومنين (عليه السلام) در رختخواب پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) است که اين آيه نازل شد. اين فضيلت است نه آيه غار که مي‌فرمايد:
إِلَّا تَنْصُرُوهُ فَقَدْ نَصَرَهُ اللَّهُ إِذْ أَخْرَجَهُ الَّذِينَ كَفَرُوا ثَانِيَ اثْنَيْنِ إِذْ هُمَا فِي الْغَارِ إِذْ يَقُولُ لِصَاحِبِهِ لَا تَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنَا فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ عَلَيْهِ وَأَيَّدَهُ بِجُنُودٍ لَمْ تَرَوْهَا
سوره توبه/آيه40
در سه جاي قرآن، فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ آمده است: سوره توبه، آيه 26 و سوره فتح، آيه 26 و اينجا. هر جا که سکينه نازل شده است، هم بر پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) نازل شده است و هم بر مؤمنين. تنها جايي که سکينه آمده براي پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، بدون مؤمنين، همين آيه غار است. از اول آيه، همه ضمائر، تثنيه است. يا بايد ضمير کلمه عليه به ابوبکر برگردد که بايد بگوييد پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) نيازي به سکينه ندارد، حال آنکه در دو سوره ديگر آمده است که پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) به اين سکينه نياز دارد و اگر بگوييد که مراد از عليه، پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) است و در حقيقت، ايماني نديده است تا خداوند بگويد: فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ عَلَيْهِما و مضافا اينکه در وَ أَيَّدَهُ بِجُنُودٍ، لا شک و لا ريب که مراد از آن، نبي مکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) است. البته اين تعبيري است که شيخ مفيد (ره)، شيخ مرتضي (ره)، علامه حلي (ره) و بزرگان ديگر دارند درباره آيه غار.
پس ما 5 دليل آورديم که استدلال و استناد آقايان اهل سنت بر آيات سوره الليل براي اثبات خلافت ابوبکر، طبق نظر خود اهل سنت، باطل است.
اين آقايان اهل سنت چندين روايت آورده‌اند که پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) ابوبکر را براي خلافت نصب کرده است؛ چه نصّ جليّ و چه نصّ خفيّ؛ چه روايت صريح و چه روايت کنائي.
به حول و قوه إلهي اين روايات را مفصل خواهم خواند. مثلا يکي از آنها اين است:
إقتدوا بالذين من بعدي أبا بکر و عمر.
بعد از من از ابوبکر و عمر پيروي کنيد.
سنن الترمذي، ج5، ص271 - مستدرک الصحيحين للحاکم النيشابوري، ج3، ص75 - مجمع الزوائد للهيثمي، ج9، ص53
حالا ما کاري نداريم که خود آقايان گفته‌اند اين روايت جعلي و ساختگي است.
يک روايت از قول شخص خليفه اول در صحيح بخاري و صحيح مسلم است که پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) کسي را براي خلافت نصب نکرده است؛ نه ابوبکر را و نه حضرت علي (عليه السلام) را. در اين‌طور قضايا، در قاعده الزام، ما أخذ مي‌کنيم به ما يلزمون به أنفسهم. يعني اگر بنده با يک آقايي به محکمه برويم و من بگويم که عباي ايشان براي من است و از من دزديده است و ايشان هم بگويد اين عباي من است و فلاني دزديده است. قاضي چه مي‌کند؟ از من سوال مي‌کند اين عبائي که پوشيدي، براي کيست؟ من مي‌گويم: براي ايشان است. مي‌گويد: پس عبايت را در بياور و بده به ايشان. مي‌گويم: اين عبائي که روي دوش ايشان است، مال من است. مي‌گويد: إقرار العقلاء علي أنفسهم جائز. شما اعتراف کرديد که اين عبا براي ايشان است و از شما مي‌گيريم به ايشان مي‌دهيم. اما اينکه مي‌گويي: عبائي که ايشان پوشيده است، براي شماست، بايد دليل و بيّنه بياوري. مادامي که بيّنه نياوري، شما به اين عبا دسترسي نداري.
لذا جناب عمر مي‌گويد:
پيامبر (صلي الله عليه و سلم)، نه ابوبکر را و نه علي را براي خلافت منصوب نکرد.
اين‌که مي‌گويد ابوبکر را منصوب نکرد، إقرار العقلاء علي أنفسهم جائز و ما آن را أخذ مي‌کنيم، اما اين‌که مي‌گويد حضرت علي (عليه السلام) را نصب نکرده است، ما نطلب بالدليل و دليل شما چيست؟ ما بر ادعاي‌مان دليل داريم که پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) حضرت علي (عليه السلام) را براي خلافت نصب کرده است.
اين‌که خليفه دوم مي‌گويد:
پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) ابوبکر را براي خلافت نصب نکرد.
ريشه تمام رواياتي که اينها استدلال مي‌کنند بر حقانيت ابوبکر و ... را مي‌زند و معلوم مي‌شود که تمام اينها، ساختگي است. بخاري نقل مي‌کند:
وقتي که خليفه دوم توسط ابو لؤلؤ مجروج شده بود، در بستر بيماري بود و آمدند به او گفتند:
ألا تستخلف؟ قال: إن إستخلف، فقد إستخلف من هو خير مني أبو بكر و إن أترك فقد ترك من هو خير مني رسول الله صلى الله عليه و سلم.
خليفه و جانشين بعد از خودت را معرفي نمي‌کني؟ گفت: اگر خليفه و جانشين معين کنم، پيروي کرده‌ام از ابوبکري که خليفه معين کرده است و اگر کسي را براي خلافت معين نکنم، پيروي کرده‌ام از کسي که از من بهتر بود و او هم رسول الله است.
صحيح بخاري، ج4، ص2256 و ج8، ص126 ـ صحيح مسلم، ج3، ص1454 و ج6، ص4
البته باز هم ما در اينجا زير آبي مي‌رويم و داخل پرانتز مي‌گوييم آنکه قرآن او را أسوه قرار داده است، پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) است:
لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ
سوره أحزاب/آيه21
و نگفته است:
و لقد کان لکم في أبي بکر أسوة حسنة.
خود همين روايت جناب خليفه دوم، بيشتر به ضررش است تا به نفعش. پس خود خليفه دوم صراحت دارد که پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، ابوبکر را به عنوان خليفه معين نکرده است؛ يعني خلافت ابوبکر، مستند به سخن پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) نبود.
ما از حدود 12 نفر از علماي توانمند اهل سنت و استوانه‌هاي علمي و کلامي و تفسيري و فقهي اهل سنت داريم که همه صراحتا گفته‌اند:
پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، ابوبکر را به عنوان خليفه معين نکرد.
إن شاء الله اينها را در جلسات بعدي، مفصل عرض خواهيم کرد. مضافا اين‌که آقايان اهل سنت گفته‌اند اين حديث:
إقتدوا بالذين من بعدي أبا بکر و عمر.
سنن الترمذي، ج5، ص271 - مستدرک الصحيحين للحاکم النيشابوري، ج3، ص75 - مجمع الزوائد للهيثمي، ج9، ص53
حديث جعلي و ساختگي است و هم اين حديث:
عليکم بسنتي و سنة الخلفاء الراشدين.
مسند احمد، ج4، ص126 - مستدرک الصحيحين للحاکم النيشابوري، ج1، ص96
جعلي است و حتي خود ابن‌تيميه مي‌گويد که اين حديث، ساختگي است. چون اصطلاح خلفاء راشدين در زمان خلافت امير المومنين (عليه السلام) مطرح شد و در زمان پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، واژه خلفاء راشدين مطرح نبوده است.

استاد حسيني قزويني

منبع:سایت ولی عصر علیه السلام


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







:: موضوعات مرتبط: اهل سنت، ،
:: برچسب‌ها: استاد حسيني قزويني, خلافت ابوبکر, أفضل أمت, علي بن أبي طالب (عليه السلام), الأئمة من قريش, سقيفه بني‌ساعده, جنگ ردّه, پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم),
ن : علی حسین زاده
ت : جمعه 20 ارديبهشت 1392


محمد بن حسن عسکری (عج) آخرین امام از امامان دوازده گانه شیعیان است. در ١۵ شعبان سال ٢۵۵ هـ.ق در سامرا به دنیا آمد و تنها فرزند امام حسن عسکری (ع)، یازدهمین امام شعیان ما است. مادر آن حضرت نرجس (نرگس) است که گفته اند از نوادگان قیصر روم بوده است. «مهدی» حُجَت، قائم منتظر، خلف صالح، بقیه الله، صاحب زمان، ولی عصر و امام عصر از لقبهای آن حضرت است.