ويژگيها و فضائل حضرت امّ البنين‏ عليهاالسلام - عبد الكريم پاك‏نيا‏



پیرو کلام امیرعوالم خلقت اعرف الحق تعرف اهله

ويژگيها و فضائل حضرت امّ البنين‏ عليهاالسلام - عبد الكريم پاك‏نيا‏

ويژگيها و فضائل حضرت امّ البنين‏ عليهاالسلام - عبد الكريم پاك‏نيا‏

از تبار دليرمردان
بانوى وارسته، حضرت أمّ البنين، فاطمه، دختر حزام، فرزند خالد بن ربيعة بن كلاب است. مادر آن گرامى، ليلا و يا شمامه از خانواده سهل بن عامر بن مالك بن جعفر بن كلاب است كه همه پدرانش، از مردان شجاع و نامدار عرب در منطقه حجازند. همچنين جناب امّ البنين با چند واسطه به عبد مناف، جد اعلاى رسول گرامى اسلام‏صلى‏الله‏عليه‏وآله، نسب مى‏رساند.(1)
ابو الفرج اصفهانى نيز در مقاتل الطالبين از ايشان ياد كرده است.(2) به گواهى تاريخ؛ پدران و داييهاى امّ البنين‏عليهاالسلام در دوران قبل از اسلام در رديف دليران عرب محسوب مى‏شده‏اند و مورخان، آنان را به دليرى و شهامت در رزمگاههاى نبرد ستوده‏اند. آنان افزون بر شجاعت و قهرمانى، سالار و سرور قوم خود نيز بوده‏اند؛ آن چنان‏كه سلاطين زمان در برابرشان سر تسليم فرود آورده‏اند.
بدين‏گونه است كه خاندان جناب امّ البنين‏عليهاالسلام در شرافت، شهامت، مردانگى، مهمان‏نوازى و دلاورى، سرآمد رادمردان عصر خود بوده‏اند. امّ البنين، اين اوصاف والا را از اسلاف خود به ارث برد و با آموخته‏هايش از خاندان وحى عجين كرد و به فرزندانش نيز انتقال داد.
ازدواج با امير مؤمنان‏عليه‏السلام‏
بعد از آنكه مولاى متقيان، حضرت زهراعليهاالسلام را از دست داد و اشقياى روزگار، آن بانوى بانوان عالم را به شهادت رساندند، فرزندان كوچك آن بزرگوار به مادرى نياز داشتند كه در عين حالى كه همسرى حضرت را عهده‏دار مى‏شود، براى آن عزيزان نيز مادرى مهربان باشد. به همين سبب، امام على‏عليه‏السلام از برادرش عقيل كه دانشمندى تبارشناس در جهان عرب بود، چنين درخواست كرد: «اُنْظُرْ لِى اِمْرَأَةً قَدْ وَلَدَتْها الْفُحُولَةُ مِنَ الْعَرَبِ لِاَتَزَوَّجَها فَتَلِدَ لِى غُلاماً فارِساً؛ براى همسرى‏ام؛ بانويى از ميان اعراب انتخاب كن كه از نسل دليرمردان عرب باشد و پسرى جوانمرد و شجاع برايم به دنيا آورد.» عقيل نيز بعد از فكر و انديشه به امام پيشنهاد كرد كه با امّ البنين كلابيه ازدواج كند؛ چرا كه در ميان اعراب، شجاع‏تر از نياكان او يافت نمى‏شود. مولاى متقيان نيز رأى برادرش را پسنديد و عقيل را به خواستگارى فرستاد.(3)
اهميت شرافت خانوادگى
امام در اين رفتار خود كه به اصالت نژاد يك دختر توجه مى‏كند، درسى تربيتى نيز به پيروان خود مى‏آموزد؛ همچنان‏كه خود فرموده است: «حُسْنُ الْاَخْلاقِ بُرْهانُ كَرَمِ الْاَعْراقِ؛(4) زيبايى اخلاق، دليل [پاكى وراثت و ]فضيلت ريشه خانوادگى است.»
به يقين، توجه به اصالت خانواده، هنگام ازدواج، امرى ضرورى و اجتناب‏ناپذير است و صفات اجداد و والدين، در رفتار فرزندان تأثير خواهد داشت. البته از منظر امام‏عليه‏السلام نه تنها در مسئله مهم ازدواج اصالت خانوادگى ضرورت دارد؛ بلكه در حوزه اداره كشور و حكومت‏دارى هم كه كم اهميت‏تر از نهاد خانواده نيست، آن حضرت به اصالت خانوادگى و شرافت و نجابت ريشه‏دار آن توجه دارد و در نامه‏اش به مالك اشتر مى‏فرمايد: «ثُمَّ الْصَق بِذَوِى الْاَحْسابِ وَالْبُيُوتاتِ الصَّالِحَةِ وَالسَّوابِقِ الْحَسَنَةِ ثُمَّ اَهْلِ النَّجْدَةِ وَالشَّجاعَةِ وَالسَّخاء وَالسَّماحَةِ فَاِنَّهُمْ جِماعٌ مِنَ الْكَرَمِ وَشُعَبٌ مِنَ الْعُرْفِ؛(5) همبستگى و پيوست تو با مردم شايسته [و با فضيلت باشد؛ كه در خانواده‏هاى شريف [رشد كرده‏] و با حسن سابقه و نيكنامى زندگى كرده‏اند، مردمى كه اهل رشادت، شجاعت، سخاوت و همت عالى باشند؛ زيرا چنين مردمى، كانون كرامت و شاخه شجره نيكى و فضيلت‏اند.»
ازدواج فرخنده
عقيل وقتى به خواستگارى ام البنين رفت، خانواده حزام خيلى خوشحال شدند و با افتخار تمام از وى استقبال كردند؛(6) امّا با اين حال، پدر ام البنين با كمال ادب از عقيل مهلت خواست تا در اين زمينه از مادر دختر، شمامه بنت سهيل، و خود دختر سؤال كند.
رؤياى مسرت بخش‏
وقتى پدر امّ البنين، نزد همسر و دخترش برگشت تا از نظر آنان آگاه شود، متوجه شد دخترش خوابى را كه شب گذشته ديده بود، براى مادرش، چنين تعريف مى‏كند:
مادر! خواب ديدم كه در باغ سرسبز و پردرختى نشسته‏ام. نهرهاى روان و ميوه‏هاى بسيار در آنجا وجود داشت. ماه و ستارگان مى‏درخشيدند و من به آنها چشم دوخته بودم و درباره عظمت آفرينش و مخلوقات خدا فكر مى‏كردم و نيز درباره آسمان كه بدون ستون، بالا قرار گرفته است و همچنين روشنى ماه و ستارگان و... . در اين افكار غرق بودم كه ماه از آسمان فرود آمد و در دامن من قرار گرفت و نورى از آن ساطع مى‏شد كه چشمها را خيره مى‏كرد. در حال تعجب و تحير بودم كه چهار ستاره نورانى ديگر هم در دامنم فرود آمدند.
حزام بن خالد با شنيدن اين رؤياى صادقه دخترش خوشحال شد و به او مژده داد: «لَقَدْ حَقَّقَ اللَّهُ رُؤْياكِ يا بُنَيَّتِى فَاَبْشِرِى بِسَعادَةِ الدُّنِيا وَالْآخِرَةِ؛ دخترم مطمئناً خداى [تبارك و تعالى‏]، رؤياى تو را به حقيقت مبدل ساخت و سعادت دنيا و آخرت بر تو بشارت باد!» سپس به همسرش شمامه گفت: «آيا دخترمان فاطمه را شايسته همسرى امير مؤمنان‏عليه‏السلام مى‏دانى؟ بدان كه خانه او خانه وحى، نبوت، علم، حكمت، ادب و اخلاق است. اگر دخترت را، لايق اين خانه مى‏دانى، اين وصلت مبارك را بپذيريم!»
همسرش گفت: «اى حزام! به خدا سوگند! من او را خوب تربيت كرده‏ام و از خداى متعال خواستارم كه او واقعاً سعادتمند شود. پس او را به مولايم على بن ابى طالب‏عليه‏السلام تزويج كن.»
در نتيجه، آنان با سربلندى و افتخار به عقيل پاسخ مثبت دادند و پيوندى هميشگى بين وى و مولاى متقيان، على بن ابى طالب‏عليه‏السلام برقرار شد. امام على‏عليه‏السلام در همان آغاز زندگى مشترك، فاطمه كلابيه را كه هنوز دخترى جوان بود، داراى كمال عقل، ايمانى عميق و استوار، اخلاق و صفات عالى و خصلتهاى نيكو مشاهده كرد و مقدم او را گرامى داشت و از صميم قلب در حفظ حرمتش كوشيد.
حضرت امّ البنين‏عليهاالسلام نيز آيين همسردارى را به نحو شايسته‏اى انجام داد و افزون بر تربيت فرزندان صالح، اوج وفادارى‏اش را به امام نشان داد. او بعد از شهادت حضرت على‏عليه‏السلام با آنكه جوان و از زيبايى ويژه‏اى برخوردار بود تا پايان عمر به احترام همسر والاقدرش، ازدواج نكرد.(7)
معرفت به مقام اهل بيت‏عليهم‏السلام
بدون ترديد امّ البنين‏عليهاالسلام، از زنان بافضيلت و عارف به حق اهل بيت‏عليهم‏السلام بود. وى محبتى خالصانه به آنان داشت و خود را وقف دوستى ايشان كرده بود. آنان نيز براى او جايگاهى والا و موقعيتى ارزنده قائل بودند.
امّ البنين‏عليهاالسلام هنگام برگشت كاروان كربلا به سوى مدينه به بشير گفت: «اى بشير! از ابا عبد اللّه الحسين‏عليه‏السلام برايم بگو.» بشير، خبر شهادت چهار فرزندش را به او داد. وى گفت: «قَطَّعْتَ نِياطَ قَلْبِى، اَخْبِرْنِى عَنْ اَبِى عَبْدِ اللَّه‏عليه‏السلام اَوْلادِى وَمَنْ تَحْتَ الْخَضْراءِ كُلُّهُمْ فَداءً لِاَبِى عَبْدِ اللَّهِ الْحُسَيْن‏عليهاالسلام...؛(8)[ اى بشير! با اين خبر ناگوار،] بندهاى دلم را پاره كردى. از حسين برايم خبر بده. فرزندانم و هر آنچه در زير آسمان كبود است، فداى ابا عبد اللّه الحسين‏عليه‏السلام باد.» بشير گفت: «خداوند به سبب مصيبت مولايمان امام حسين‏عليه‏السلام به شما پاداش بزرگ عنايت كند.»
اين سخنان امّ البنين‏عليهاالسلام نيروى ايمان و مقدار پيروى او را از امام حسين‏عليه‏السلام نشان مى‏دهد. همچنين، اين سخن امّ البنين‏عليهاالسلام كه «اگر حسين‏عليه‏السلام زنده باشد؛ كشته شدن چهار فرزندم اهميت ندارد»، درجه بلند ديانت او را آشكار مى‏سازد.(9)
محبت بى‏شائبه امّ البنين‏عليهاالسلام در حق فرزندان رسول خداصلى‏الله‏عليه‏وآله و فداكاريهاى فرزندان او در راه سيد الشهداءعليه‏السلام، در اين دنيا نيز مؤثر بود. اهل بيت عصمت و طهارت در احترام و بزرگداشت آنان كوشيدند و از قدردانى نسبت به آنان چيزى فروگذار نكردند.
مادرى مهربان براى فرزندان زهراعليهاالسلام
امّ البنين‏عليهاالسلام تلاش مى‏كرد جاى خالى مادر را در زندگى فرزندان حضرت زهراعليهاالسلام به‏ويژه دو سبط پيامبر اكرم‏صلى‏الله‏عليه‏وآله، امام حسن و امام حسين‏عليهماالسلام پر كند.
فرزندان رسول خداصلى‏الله‏عليه‏وآله در وجود اين بانوى پارسا، مادر خود را مى‏ديدند و رنج فقدان مادر را كم‏تر احساس مى‏كردند. امّ البنين‏عليهاالسلام، فرزندان دخت گرامى رسول اكرم‏صلى‏الله‏عليه‏وآله را بر فرزندان خود - كه نمونه‏هاى والاى كمال بودند - مقدم مى‏داشت و بخش عمده محبت و علاقه خود را متوجّه آنان مى‏كرد.
امّ البنين با درك عظمت آنان به خدمتشان قيام كرد و در اين راه از بذل آنچه در توان داشت دريغ نورزيد. همان روز كه پاى در خانه مولا على‏عليه‏السلام گذاشت، حسنين‏عليهماالسلام هر دو بيمارى داشتند و در بستر افتاده بودند؛ اما نو عروس خاندان ابو طالب‏عليه‏السلام به محض آنكه وارد خانه شد، خود را به بالين آن دو عزيز عالَم وجود رسانيد و همچون مادرى مهربان به دلجويى و پرستارى آنان پرداخت.
نوشته‏اند حضرت امّ البنين‏عليهاالسلام وقتى به خانه حضرت على‏عليه‏السلام آمد، به آن حضرت، پيشنهاد كرد او را به جاى فاطمه - كه اسم قبلى و اصلى وى بود - با كنيه‏اش «امّ البنين» صدا زند تا حسنين‏عليهماالسلام با شنيدن نام فاطمه، به ياد مادر خويش، فاطمه زهراعليهاالسلام نيفتند و در نتيجه، خاطرات تلخ گذشته در ذهنشان تداعى نشود و رنج بى‏مادرى آنها را نيازارد.(10)
تربيت فرزندان صالح
امّ البنين در منزل امام على‏عليه‏السلام داراى چهار پسر به نامهاى عباس، عبد اللّه، عثمان و جعفر شد(11) كه سرور همه آنان حضرت عباس‏عليه‏السلام است كه در چهارم شعبان سال 26 هجرى در مدينه متولد شد.(12)
هر يك از اين چهار جوان تربيت يافته در مكتب امّ البنين‏عليهاالسلام، در مرحله نخست از اوصاف والاى پدر گرامى‏شان على‏عليه‏السلام تأثير پذيرفته بودند و در مرحله بعد از مادر با كمال خود ادب و ايثار را فرا گرفته بودند. هر يك از آنان به تنهايى اسوه رشادت، نجابت، شرافت، جوانمردى، اخلاق و كمالات انسانى بودند.
در هنگام شهادت مولاى متقيان حضرت على بن ابى طالب‏عليه‏السلام فرزند بزرگ امّ البنين، عباس بن على‏عليه‏السلام در حدود چهارده سال سن داشت و برادرانش از او كم سن‏تر بودند. بعد از آن، فداكارى مادر بزرگوارشان و رهنمودهاى حسنين‏عليهماالسلام چراغ راه آنان بود.
اين زن فداكار و ايثارگر، جوانى و نيروى خويش را با تمام وجود، صرف تربيت و حفظ فرزندان مولاى متقيان كرد و بسان مادرى مهربان و دلسوز در خدمت آنها بود. همه فرزندان امّ البنين به شايسته‏ترين وجه تربيت شدند و در نهايت با كمال عشق و علاقه در راه اعتلاى كلمه حق و در ركاب امام به حق، هستى خود را تقديم كردند.
صبر بى‏نظير
شيخ احمد دجيلى شاعر شهير عرب مى‏گويد:
اُمُّ الْبَنِينَ وَما اَسْمى‏ مزاياكِ‏
خَلَدَتْ بِالْعَبْرِ وَالاِيمانِ ذِكْراكِ‏
اى امّ البنين! چقدر از خصوصيات والايى برخوردارى. به سبب غم و اندوهى كه به تو رسيد و [نيز به سبب‏] ايمانت، ياد تو جاودانه شد.
به دو نمونه از موارد صبر و بردبارى آن بانوى فرشته‏خو در مقابل مشكلات، اشاره مى‏كنيم:
1. مورخان نقل مى‏كنند كه روزى امير مؤمنان، عباس‏عليه‏السلام را در دامان خود گذاشت، آستينهايش را بالا زد و امام درحالى كه به شدت مى‏گريست به بوسيدن بازوان عباس‏عليه‏السلام پرداخت. امّ البنين حيرت زده از اين صحنه، از امام پرسيد: «چرا گريه مى‏كنيد؟»
حضرت با صدايى آرام و اندوه‏زده پاسخ داد: «به اين دو دست نگريستم و آنچه را بر سرشان خواهد آمد، به ياد آوردم.»
امّ البنين شتابان و هراسان پرسيد: «چه بر سر آنها خواهد آمد؟»
حضرت با آوايى مملوّ از غم و اندوه و تأثر فرمود: «آنها از ساعد قطع خواهند شد.»
اين كلمات چون صاعقه‏اى بر امّ البنين فرود آمد و قلبش را ذوب كرد. سپس او با اضطراب و به سرعت پرسيد: «چرا قطع مى‏شوند؟» امام به او خبر داد كه فرزندش در راه يارى اسلام و دفاع از برادرش، حافظ شريعت الهى و ريحانه رسول اللّه‏صلى‏الله‏عليه‏وآله دستانش قطع خواهد شد. امّ البنين به شدت گريست و زنان همراه او نيز در غم، رنج و اندوهش شريك شدند.(13)
در اين لحظه بود كه امّ البنين عظمت و عمق ايمان خود را نشان داد و به دامن صبر و بردبارى چنگ زد و خداى را سپاس گفت كه فرزندش، فدايى سبط گرامى رسول خداصلى‏الله‏عليه‏وآله و ريحانه او خواهد بود.
2. جمله معروف او هنگام شنيدن خبر شهادت چهار فرزند خويش مقام صبر و تحمل اين مادر را آشكار كرده و زينت‏بخش صفحات تاريخ كربلا شده است. با آنكه بشير خبر شهادت حضرت ابو الفضل‏عليه‏السلام 34 ساله، عبد اللّه 24 ساله، عثمان 21 ساله و جعفر 19 ساله را به مادرشان مى‏دهد، وى صبر و بردبارى مى‏كند و فقط از امام خود مى‏پرسد.(14)
امّ البنين و اشعار عاشورايى
سيد محسن امين درباره امّ البنين‏عليهاالسلام مى‏گويد: «او شاعرى خوش‏بيان و از خانواده‏اى اصيل و شجاع بود.»(15)
هنگامى كه زنها او را با عنوان امّ البنين خطاب مى‏كردند و به وى تسليت مى‏دادند، اين ابيات را سرود:
لا تَدْعُوِنِّى وَيْكِ اُمُّ الْبَنِين‏
تُذَكِّرنِى بِلُيُوثِ الْعَرِينِ‏
يعنى اى زنان مدينه! ديگر مرا امّ البنين نخوانيد و مادر شيران شكارى ندانيد.
كانَتْ بَنُونَ لِى اُدْعى‏ بِهِمْ‏
وَالْيَوْمَ اَصْبَحْتُ وَلا مِنْ بَنِينِ‏
مرا فرزندانى بود كه به سبب آنها امّ البنينم مى‏گفتند، ولى اكنون ديگر براى من فرزندى نمانده است و همه را از دست داده‏ام.
اَرْبَعَةٌ مِثْلُ نُسُورِ الرُّبى‏
قَدْ واصَلُوا الْمَوْتَ بِقَطْعِ الْوَتِينِ‏
آرى، من چهار باز شكارى داشتم كه آنها را هدف تير قرار دادند و رگ گردن آنها را قطع كردند.
تَنازَعَ الْخِرْصانُ اَشْلائَهُمْ‏
فَكُلُّهُمْ اَمْسَوا صَرِيعاً طَعِينْ‏
دشمنان با نيزه‏هاى خود ابدان طيبه آنها را از هم متلاشى كردند و در حالى روز را به پايان بردند كه همه آنها با جسد چاك چاك بر روى زمين افتاده بودند.
يا لَيْتَ شِعْرِى اَكَما اَخْبَرُوا
بِاَنَّ عَبَّاساً قَطِيعُ الْيَمِينِ(16)
اى كاش مى‏دانستم آيا اين خبر درست است كه دستهاى فرزندم عباس را از تن جدا كردند؟!
و در اشعار ديگرى مى‏گويد:
يا مَنْ رَاءَى الْعَبَّاسَ كَرَّ عَلى‏ جَماهِيرِ النَّقَدِ
وَوَراهُ مِنْ اَبْناءِ حَيْدَرَ كُلُّ لَيْثٍ ذِى لِبَدٍ
اى كسى كه [فرزند عزيزم‏]، عباس را ديده‏اى كه با دشمنان بزدل در قتال است [و آن فرزند حيدر كرار، پدروار، حمله مى‏كند] و فرزندان ديگر على مرتضى - كه هر يك نظير شير شكارى هستند - در پيرامون وى مبارزه مى‏كنند.
نُبِّئْتُ اَنَّ ابْنِى اُصِيبَ بِرَأسِهِ مَقْطُوعُ يَدٍ
وَيْلِى عَلى‏ شِبْلِى اَمالَ بِرَأسِهِ ضَرْبُ الْعَمَدِ
به من خبر داده‏اند كه بر سر فرزندم عباس، عمود آهن زدند؛ در حالى كه دست در بدن نداشته است. اى واى بر شير بچه من كه عمود آهنين بر فرق سرش زدند!
لَوْ كانَ سَيْفُكَ فِى يَدَيْكَ‏
لَما دَنى‏ مِنْكَ اَحَدٌ(17)
پسرم عباس! اگر [دست در تن داشتى و] شمشيرت در دستت بود، كدام كس جرأت داشت كه به تو نزديك شود.
امام باقرعليه‏السلام مى‏فرمايد: «جناب امّ البنين‏عليهاالسلام بعد از واقعه عاشورا و دريافت خبر شهادت فرزندان رشيدش، و به‏ويژه خبر شهادت امام حسين‏عليه‏السلام همواره در مدينه، كنار قبرستان بقيع مى‏آمد و براى آن رادمردان الهى با سوز و گداز خاصى عزادارى مى‏كرد و ياد و نام آن گراميان را زنده نگه مى‏داشت. در آنجا مردم مدينه حضور مى‏يافتند و افزون بر حزن و اندوه در مصيبت حماسه‏سازان عاشورا، پيامها و سخنان آن بانوى با فضيلت را مى‏شنيدند تا آنجا كه مروان، از دشمنان اهل بيت‏عليهم‏السلام هم از اشعار و ندبه‏هاى جانسوز امّ البنين‏عليهاالسلام، متأثر مى‏شد و گريه مى‏كرد.
از ويژگيهاى بسيار مهم اشعار امّ البنين، توجه به رويدادهاى سياسى زمان و مسائل مربوط به آن است. وى پس از واقعه عاشورا با استفاده از هنر مرثيه‏خوانى و نوحه‏سرايى، توانست نداى مظلوميت و حق‏طلبى حماسه‏آفرينان كربلا را به گوش نسلهاى آينده برساند و مردمان غفلت‏زده را بيدا سازد.
كرامات و مقامات معنوى
از ديگر ويژگيهاى اين مادر با عظمت، مقامات معنوى و كرامات اوست.
در اينجا به يك نمونه از انبوه كرامات آن بانوى عارفه اشاره مى‏كنيم:
بچه‏دار شدن يك خانواده حنفى مذهب
در شهر كوت عراق، در منزل خانم حاجيه ام عبد الامير، در دهه دوم محرم الحرام، مجلس عزادارى به نام حضرت امّ البنين‏عليهاالسلام برقرار بود.
در همان روزها يك خانواده پيرو مذهب حنفى به آن محله آمدند. در ميان آنان خانمى به چشم مى‏خورد به نام وزيره كه حدود ده سال از ازدواجش مى‏گذشت و هنوز بچه‏دار نشده بود و اميد به فرزند داشتن را از كف داده بود. برخى از اهالى محل به او گفتند: «چرا به امّ البنين‏عليهاالسلام متوسل نمى‏شوى؟» وزيره گفت: «اين كار سودى ندارد؛ زيرا علم پزشكى از معالجه من ناتوان مانده است. حتى از داروهاى سنتى استفاده كردم و در روز ميلاد زكرياعليه‏السلام روزه گرفتم؛ اما سودى نبخشيد.»
آنان گفتند: «هر كس از غذاى سفره امّ البنين‏عليهاالسلام بخورد و او را در پيشگاه خدا واسطه قرار دهد، خداوند دعايش را مستجاب مى‏كند. چه اشكالى دارد كه تو نيز چنين كنى. شايد خداوند، نوزاد دخترى به تو عطا كند و به ميمنت امّ البنين‏عليهاالسلام نام او را فاطمه بگذارى.»
وزيره در حالى كه با سكوت و نگرانى به سوى آنان نگاه مى‏كرد، يكباره زبانش باز شد و با صداى لرزان گفت: «به اين شرط كه اين قضيه ميان من و شما باشد و شوهر و خانواده‏ام از آن آگاه نشوند.» آنان گفتند: «بسيار خوب! فردا و يا پس فردا - ان‏شاء اللّه - در منزل حاجيه حضور پيدا كن. در آنجا مجلسى برگزار مى‏شود كه با خواندن روضه امّ البنين پايان مى‏يابد.»
وزيره با دنيايى از بيم و اميد، در حالى كه صورت خود را پوشانده بود، از خانه‏اش بيرون آمد و روانه منزل حاجيه، امّ عبد الامير شد. از شرم، عرق مى‏ريخت و خاطرش پريشان بود. هر قدر كه به جلسه روضه نزديك مى‏شد، تپشهاى قلبش بيش‏تر مى‏شد. صداى روضه‏خوان گوشهاى او را نوازش مى‏داد و به رهايى از رنج روحى اميدوارش مى‏ساخت. وى وارد خانه شد و در مراسم روضه شركت كرد.
وقتى روضه‏خوان از نوحه سرايى فارغ شد، براى بهبودى بيماران دعا كرد؛ آن‏گاه سفره امّ البنين‏عليهاالسلام پهن شد. زنان حاضر به غذاهاى موجود در سفره، تبرك مى‏جستند. آنها گرد سفره نشسته بودند و بهبودى بيماران و برآورده شدن حاجتهايشان را درخواست مى‏كردند. وزيره با دستانى لرزان، قدرى از خوراكيها را از سفره برداشت و از جايش برخاست و در حالى كه اشكهايش جارى بود، از منزل خارج شد. او و شوهرش در شامگاه به اميد شفا، از آن غذا خوردند.
حدود يك ماه از اين واقعه مى‏گذشت كه حالات وزيره تغيير كرد و گرفتار سرگيجه و درد سينه شد. تمايلش به غذا كاهش يافت. خوابش زياد و حضورش در جاهاى شلوغ مشكل شد. هر كارى كه به عهده‏اش گذاشته مى‏شد، به سختى انجام مى‏داد و دلش اضطراب خاصى پيدا كرده بود.
شوهرش مى‏گويد: «اى وزيره! چه شده است؟ آيا بيمار هستى؟» او پاسخ مى‏دهد: «نمى‏دانم.» همسرش او را نزد پزشك مى‏برد و پزشك پس از معاينه مى‏گويد: «چيزى نيست. ناراحتيهاى او نشانه باردارى است و براى اينكه شما مطمئن شويد، فردا به آزمايشگاه مراجعه كنيد.» با شنيدن اين خبر مسرت‏بخش، هر دو بى‏نهايت خوشحال مى‏شوند. شوهر وزيره در حالى كه اشك شوق مى‏ريخت، گفت: «آقاى دكتر! آيا شما اطمينان داريد؟» دكتر با كمال خونسردى گفت: «بله.»
فرداى آن روز، وزيره همراه همسرش، جواب مثبت آزمايش را دريافت مى‏كنند. پس از آن به خانه مى‏روند و سجده شكر به جاى مى‏آورند. خبر باردار شدن وى ميان بستگان منتشر مى‏شود و شادى، فضاى خانواده را فرا مى‏گيرد؛ ولى او نذرى را كه براى امّ البنين كرده بود، همچنان در سينه‏اش پنهان نگاه مى‏داشت.
سرانجام ماهها سپرى شد و نهمين ماه از ايام باردارى او فرا رسيد. در آغاز فصل بهار و اندكى پيش از اذان صبح، او دخترى به دنيا آورد و همگى خوشحال شدند. وزيره گفت: «براى تبرك جستن به امّ البنين‏عليهاالسلام نام كودك را فاطمه بگذاريد»؛ اما خويشاوندان شوهرش مخالفت كردند و گفتند: «نام او را عايشه بگذاريد.» براى از بين بردن اختلاف، نام آن كودك را «بُشرى» گذاشتند.(18)
سفر وصل
سرانجام، زندگى سراسر فضيلت، مهر، عاطفه و مبارزه حضرت امّ البنين‏عليهاالسلام، در حدود ده سال بعد از حادثه كربلا به پايان رسيد. او در طول زندگى با بركت خويش، پيام‏رسان شهيدان راه فضيلت و تداوم‏بخش راه امامت بود و رسالت خويش را به‏طور كامل ادا كرد.
آن بانوى بزرگوار پس از حادثه جانسوز كربلا، بار رسالت سياسى و اجتماعى خويش را در زنده نگه داشتن حماسه جاويدان عاشوراى حسينى به زيباترين شكل ممكن به انجام رسانيد. آن بانوى بزرگوار، در سال 69 هجرى قمرى دار فانى را وداع گفت و در قبرستان بقيع در كنار عمه‏هاى پيامبر (صفيه و عاتكه) و چهار امام معصوم‏عليهم‏السلام و ديگر چهره‏هاى درخشان شريعت محمدى‏صلى‏الله‏عليه‏وآله به خاك سپرده شد.(19)


پی نوشت ها :
1) عمدة الطالب، ابن عنبه، النجف الاشرف، منشورات المطبعة الحيدرية، 1380 ق، ص 356.
2) مقاتل الطالبيين، ابو الفرج اصفهانى، النجف الاشرف، منشورات الحيدرية، 1385 ق، ص 53.
3) عمدة الطالب، ابن عنبه، ص 357.
4) عيون الحكم والمواعظ، على بن محمّد ليثى، نشر دار الحديث، ص 228.
5) ]. مستدرك الوسائل، ميرزاحسين نورى، قم، مؤسسه آل البيت، 1408 ق، ج 13، ص 164.
6) العقيلة والفواطم، حسين شاكرى، قم، مطبعه ستاره، 1421 ق، ص‏17.
7) بحار الانوار، علامه مجلسى، بيروت، مؤسسة الوفاء، 1403 ق، ج‏42، ص‏74.
8) تنقيح المقال، شيخ عبداللَّه مامقانى، چاپ قديم، ج‏2، ص‏128.
9) همان، ص 128.
10) العقيلة والفواطم، حسين شاكرى، ص 118.
11) بحار الانوار، علامه مجلسى، باب 120؛ أحوال أولاده وأزواجه‏عليهاالسلام، ج 42، ص 92.
12) العقيلة والفواطم، حسين شاكرى، ص 119.
13) قمر بنى هاشم، عبد الرزّاق مقرّم، نشر حيدريّه، نجف اشرف، 1369 ق، ص 19.
14) همان.
15) أعيان الشيعة، سيد محسن امين، بيروت، دار التعاريف، ج 3، ص 475.
16) العقيلة والفواطم، حسين شاكرى، ص‏124.
17) ابصار العين فى انصار الحسين‏عليه‏السلام، شيخ محمّد سماوى، زمزم هدايت، 1384 ش، ص 63.
18) ر.ك: چهره درخشان قمر بنى هاشم ابو الفضل العباس‏عليه‏السلام، على ربانى خلخالى، ج 2، با تلخيص.
19) كلمه التقوى، محمّد امين زين الدين، قم، نشر اسماعيليان، 1413 ق، ج 3، ص 511.
يكى از محققان معاصر، مدفن فعلى به نام امّ البنين‏عليهاالسلام را در قبرستان بقيع نمى‏پذيرد و مدفن مادر حضرت عباس‏عليه‏السلام را در جاى ديگرى غير از اين موضع مى‏داند: تاريخ حرم ائمه بقيع، محمدصادق نجمى، نشر شعر، 1385 ش، تهران، صص 276 و 275.

 

نویسنده : عبد الكريم پاك‏نيا‏
منبع : مبلغان


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







:: برچسب‌ها: حضرت امّ البنين‏ عليهاالسلام, عبد الكريم پاك‏نيا‏, امير مؤمنان‏ عليه‏السلام‏, اشعار عاشورايى, كرامات, مقامات,
ن : علی حسین زاده
ت : چهار شنبه 4 ارديبهشت 1392


محمد بن حسن عسکری (عج) آخرین امام از امامان دوازده گانه شیعیان است. در ١۵ شعبان سال ٢۵۵ هـ.ق در سامرا به دنیا آمد و تنها فرزند امام حسن عسکری (ع)، یازدهمین امام شعیان ما است. مادر آن حضرت نرجس (نرگس) است که گفته اند از نوادگان قیصر روم بوده است. «مهدی» حُجَت، قائم منتظر، خلف صالح، بقیه الله، صاحب زمان، ولی عصر و امام عصر از لقبهای آن حضرت است.