(انگيزهها و پيامدها)
چنان كه در تاريخ ميخوانيم پس از رحلت رسول گرامي اسلام، در دوره زمامداري ابوبكر عمر و عثمان تأكيد بسياري بركشورگشايي صورت گرفت و حوزه حكومت اسلامي تا عصر عثمان گسترش چشمگيري يافت.
در تحليل و بررسي اين فتوحات، تبيين اموري چند سزاوار است؛ از آن نمونه اين كه:
آن كشورگشاييها به چه انگيزه انجام ميگرفت؟
هدف شركت كنندگان آن چه بود؟
چرا علي عليهالسلام در آن نبردها شركت نميجست؟
پس از فتح سرزمينهاي تازه، چه تغيير و تحوّلي در آن مناطق به وجود ميآمد و چه فعاليتهاي فرهنگي صورت ميگرفت؟
آيا نخست اسلام و تعاليم آن به ساكنان آن شهرها عرضه ميشد، يا هجومها يكباره انجام ميگرفت؟
پيش از بررسي و تحليل انگيزه آن كشورگشاييها سزاوار است نگاهي گذرا به آن لشكركشيها افكنيم.
آغاز كشور گشايي
دراواخر سال دوازدهم هجري پس از دوره نبرد بامخالفان و مرتدان در حكومت ابوبكر، راه براي گشودن سرزمينهاي همسايه هموار گرديد. شام و عراق نخستين مناطقي بودند كه ابوبكر بدانها لشكر كشيد.
اعزام سپاهيان به جانب شام در همين سال (12 ق.) و به سوي عراق در سال 13 ق. آغاز گرديد. روآوري به ايران نيز پس از فتح عراق صورت گرفته و پيروزي آن در عصر خليفه دوم نصيب مسلمانان گشته است.
فتح شام
ابوبكر براي عزيمت لشكريان به شام نخست خالدبن سعيد بن عاص را فرمانده سپاه ساخت اما از آنجا كه او از هواداران عليبنابيطالب عليهالسلام بود با اصرار عمر از اين سمت بركنار گرديد و ابوبكر به جاي وي ابوعبيده جراح را امير سپاه گردانيد و يزيد بن ابيسفيان* را فرمانده جانشين او تعيين كرد. اين دو فرمانده و نيز عمروبن عاص به جانب حمص، شام و فلسطين حركت كردند. به موجب شدت گرفتن نبرد روميان و مسلمانان، عمروبنعاص از هجوم كارساز به سوي فلسطين و فتح آنجا به جانب سپاه ابوعبيده و يزيد شتافت و جنگ ميان سپاه مسلمانان و لشكريان هِرقِل (هراكليوس، امپراتور روم شرقي) سه ماه در آستانه سال 13 ق. (ماه صفر، ربيع الاول و ربيعالثاني) به طول انجاميد و هربار سپاه هرقل متحمل شكستي ميشد. اما تكليف نبرد معلوم نميگشت. در همين زمان بود كه ابوبكر، خالدبن وليد را براي كمك از عراق روانه شام كرد و او را فرمانده كل سپاه قرار داد.
با رسيدن قشون خالد، روميان شكست خوردند و در همين روزها بود كه خبر وفات ابوبكر به سپاهيان خالد رسيد. عمر ضمن خبردادن مرگ ابوبكر، خالد را از فرماندهي بركنار و ابوعبيده جراح را به طور موقّت به جاي او نصب كرد.(1)
گرچه ابوعبيده به جاي خالدبن وليد به فرماندهي منصوب شد، استانداري شام در دست يزيد بن ابيسفيان قرار داشت. سياست اعطاي استانداري به فرزند ابوسفيان، تا حدود زيادي بنياميه و بزرگ آنان (ابوسفيان) را آرام ميساخت. چنان كه نوشتهاند حكم استانداري يزيد (برادر معاويه) در حقيقت حقّ سكوتي بود كه به ابوسفيان پرداخته ميشد. به همين سبب ابوسفيان پس از اين حكم، دست از مخالفت با حكومت ابوبكر برداشت.(2)
فتح عراق
عراق در گذشته وسيعتر از سرزمين كنوني بوده است و ايران بزرگ آن روزگار شامل بخشي از نواحي عراق كنوني نيز ميشد. بنابراين عراق در آن عصر به نواحي مرزهاي غربي امپراتوري ايران گفته ميشد.
لشكركشي به عراق در آغاز سال 13 ق. در ماه محرم و به فرماندهي خالدبن وليد صورت گرفت.(3)
خالد نخست به شهرحيره** حمله برد و حاكم شهر با پرداخت نودهزار درهم، با خالد از درآشتي درآمد و شهر تسخير مسلمانان شد. خالد پس از آن به شهر انبار حمله برد و آنجا را نيز فتح كرد.
گفته ميشود كه انگيزه ابوبكر درتصاحب عراق، روانه ساختن سپاه به سوي ايران بوده است. زيرا مثنّي بن حارثه شيباني (رئيس قبيله بكربن وائل) كه در عراق ميزيست به خليفه خبر داده بود كه وضع اين ناحيه از عراق براي هجوم به ايران مساعد است. مثنّي پيش از فرمان ابوبكر بارها به مرزهاي غربي ايران يورش برده و به غارت پرداخته بود و در صورتي كه سپاهي هم از مدينه به كمك وي نميآمد، خود براي حمله به ايران آماده بود.
فتوحات در روزگار عمر
دامنه كشورگشايي در عصر خليفه دوم گسترش يافت و همه نواحي شام، فلسطين، منطقه لبنان كنوني، ارمنستان، بخش وسيعي از ايران، اسكندريه، مصر، طرابلس (ليبي) و اردن را در برگرفت. به طور اختصار پيرامون فتح بعضي از اين نواحي نكاتي خواهيم نوشت.
فتح ايران
با درگذشت ابوبكر، مثني بن حارثه شيباني كه از سوي ابوبكر درعراق بود و براي هجوم به سرزمين دولت ساساني (ايران) در تدارك سپاه بود، با زمامداري عمر، كار خود را دنبال كرد. هجوم به سوي ايران به فرماندهي ابوعبيده ثقفي (پدر مختار) و به جانشيني مثني در سال 13 ق. آغاز گرديد. در آن روزگار پادشاهي ايران را جواني دلير و كوشا به نام «يزدگرد سوم» به عهده داشت.
درگيري ميان سپاه ايران و لشكريان خليفه حدود يك سال در چند مرحله با فاصلههاي زياد رخ داد و هربار با شكست و پيروزي آميخته بود. پس از يك شكست سختِ مسلمانان، حملهاي در سال 14 ق. آغاز شد و چهار روز ادامه يافت و رستم فرخ زاد (فرمانده سپاه يزدگرد) كشته شد و با شكست سپاه، درفش كاويان به دست مسلمانان افتاد. اين پيروزي، درشهامت مسلمانان چندان تأثير نهاد كه آنها بيدرنگ به سوي پايتخت دولت ساساني حركت كردند و مداين را به محاصره گرفتند.
اين محاصره حدود دو سال طول كشيد ولي در صبحگاهي كه صداي اذان به آسمان برخاست، معلوم گشت كه مردم ستم كشيده ديگر نخواستهاند ستمپذير دولت شاهنشاهي باشند.
ديگر بار در نزديكي خانقين امروزي نبردي ميان مسلمانان و سپاهيان ساساني رخ داد كه به نبرد «جلولا» معروف است و همچون گذشته به شكست ساسانيان انجاميد. آخرين مرحله جنگ (چهارمين بار) كه به سقوط كامل حكومت انجاميد در نزديكي نهاوند رخ داد. اين درگيري هرچند سه روز بيشتر طول نكشيد، تلفات بسياري داشت. زيرا يزدگرد خود آن را فرماندهي ميكرد. او كه از جنگ تيسفون گريخته بود تصميم داشت تهاجم را به دامنه كوهستانهاي غربي ايران بكشاند. در همين مدّت مسلمانان خوزستان را تصرف كردند و از آن سو، يزدگرد نيز همه سرداران و مرزبانان را با پيغامي گردآورد و لشكري افزون بر صدو پنجاه هزار نفر جمع كرد اما اين بار نيز شكست خورد.(4)
با اين پيروزي كه به فتحالفتوح مشهور شد (سال 21 ق.) شهرهاي ايران يكي پس از ديگري بدون مقاومت مهمي به قلمرو اسلام درآمد.
فتح بيت المقدس
پس از فتح دمشق، ابوعبيده بن جرّاح به سوي بيت المقدس تاخت. وي مدت چهارماه شهر «ايليا» را در آنجا محاصره كرد اما مردم آن تسليم نشدند. در اواخر سپاه ابوعبيده دچار سختي و سرما شدند و اهالي شهر نيز اظهار كردند: در صورتي كه خليفه مسلمانان خود به سرزمين آنان قدم نهد، با پذيرش پرداخت جزيه، تسليم خواهند شد.
چون پيك ابوعبيده به خليفه رسيد وي از اطرافيانش نظر خواهي كرد و تنها امام علي عليهالسلام بود كه فرمود: رفتن خليفه به بيت المقدس به صلاح مسلمانان و موجب پيروزي آنان است. از همين رو عمر به بيت المقدس رفت و فرموده علي عليهالسلام تحقق يافت.(5)
حال به منظور روشن شدن انگيزه آن كشورگشاييها به نكاتي اشاره ميشود:
1 ـ ترديد نيست كه عليبن ابيطالب و فرزندانش عليهمالسلام در هيچ يك از اين كشورگشاييها شركت نجستهاند و مردم نيز ميدانستند كه با توجه به سابقه دلاوري و شهامت آن حضرت، اين سياست نه به دليل انزوا و بيتفاوتي حضرت پيش گرفته شده است و نه به موجب ترس از مرگ. تنهاعلت آن بود كه علي عليهالسلام نميخواست خود را درخدمت كساني قرار دهد كه آنان را غصب كنندهحق خود ميدانست. اين همكاري، دور از شأن علي عليهالسلام و تأييد كننده سياست خليفه وانمود ميشد و به رفتار خليفه وسپاهيانش در اين جنگها اعتبار و مشروعيت ميبخشيد. جز اينها، اطلاع علي عليهالسلام از انگيزه آن كشور گشاييها مانع از آن بود كه وي بدين آساني، در آن نبردها شركت جويد.
آنچه براي امام علي عليهالسلام روا بود و از آن جلوگيري نميكرد، شركت ياران و پيروانش در آن نبردها بود. حضور آنان افزون بر آن كه مايه دلگرمي سپاهيان بود، از رخ دادن بسياري رفتارهاي غير اسلامي و بلكه غير انساني سربازان مسلمانان جلوگيري ميكرد.
تاريخ نويسان، جز سلمان فارسي كه در حكومت عمر، با اجازه امام علي عليهالسلام عهدهدار استانداري مداين گشت، افراد ذيل را در زمره جنگجويان نبردهاي خلفا برشمردهاند:
عماربنياسر: فرمانده سوارنظام در فتح مصر و سرزمين بكر.(6)
مقداد بن اسود: با همكاري عماربن ياسر در فتح مصر و سرزمين بكر شركت داشت.(7)
حذيفةبن يمان: درفتح اردبيل و جنگ نهاوند و شوشتر.(8)
مالكاشتر: درجنگ با روميان نواحي شام.(9)
هاشم بن عتبه (مرقال): فرمانده سپاه پنج هزارنفري درفتح بيت المقدس(10) و فتح آذربايجان.(11)
براء بن عازب: در فتح قزوين و شوشتر.(12)
حجربن عدي: در جنگ قادسيه و جلولا.(13)
2 ـ آنچه ما امروز فتوحات خلفا ميشناسيم در نگاه جامعه شناختي ـ بدور از تعصب ـ چيزي جز گسترش قلمرو سياسي و جغرافيايي به وسيله خشونت و لشكركشي نبود؛ پديدهاي كه با ديدگاه و روش رسول اكرم صلياللهعليهوآله هيچ همخواني نداشت و هيچ ضرورتي هم آن كردار شتابانه را توجيه نميكند.
قرآن هدف بعثت پيامبران را گسترش عدالت و تربيت انسان ياد كرده است و آنچه در دوره خلفا رخ داد جز كوشش براي تأسيس امپراتوري و كسب غنائم و بردهگيري فراگير چيزي نبود. روآوري به گشودن دروازههاي كشورهاي همسايه زماني انجام ميگرفت كه مسلمانان هنوز جز الفبايي از اسلام چيزي نميدانستند. ارزشهاي جاهلي درنهان زندگي ايشان ريشه داشت و ارزشهاي اعتقادي در عمق وجودشان نفوذ نكرده بود. گروه جنگنده پيشتاز، از شهامت و رزم آوري چيزي كم نداشت، اما از بينش و تربيت ديني محروم بود. آنها زماني در گرداب جنگها فرو افتادند كه برخي هنوز جز آياتي چند از قرآن، از دين هيچ نياموخته بودند. اين ضعفِ عميق، آنگاه كه با پيروزي چشمگير مادي درآميخت و طعم لذّت و غنيمت را به آنان چشاند، همان معنويت اندك را هم از ايشان زدود و به خوشگذراني عادت داد و از ادامه راهي كه رسول خدا صلياللهعليهوآله براي استواري آن، رنجها كشيده بود دوركرد و از مسلمانان عناصري ساخت كه با حفظ دنيايشان، از هر خليفهاي پيروي ميكردند.
3 ـ راستي آن تازه مسلمانان جنگجو و كشورگشا كه آن چنان، با شتاب به فتح سرزمينهاي همسايه روآورده بودند براي ساكنان آن سرزمينها چه رهاوردي داشتند؟!
آيا تصميم داشتند آنان را از مواهب مادي بهرهمند كنند ـ كه خود بهرهمندتر بودند ـ يا طرح و فكر سازندهاي براي ايشان تدارك ديده بودند؟
هيچ تاريخ نويسي ننوشته است كه در پي باز شدن دروازههاي اسلام به روي ديگر مردمان سرزمينها، فرهنگ اسلامي و آداب قرآني به آنان تعليم داده شده باشد. اي كاش به همين اكتفا شده بود. نخستين بخشنامه پس از فتح اين كشورها، ممنوعيت نقل و نگارش حديث پيامبر به بهانه مشغول داشتن مردم به قرآن بود. آن طرح، طرح حمايت از قرآن معرفي شد ولي در باطن جز دور افكني زيركانه سنت پيامبر صلياللهعليهوآله نبود. در پي اين بخشنامه هيچ فرد صحابي حق نداشت كمترين حديثي از رسول خدا صلياللهعليهوآله نقل كند، هرچند آن حديث در تفسير يا توضيح آيهاي از قرآن باشد. نه تنها مردم، كه اهلبيت آن حضرت نيز كه مفسران واقعي قرآن شناخته ميشدند، از اين كار بازداشته شدند.
با اين طرح، سنت و بدعت درهم آميخت و بازشناسي آنها سخت دشوار گرديد و شبهات و خرافات، بيش از حديث رونق گرفت و انجام فعاليت فرهنگي براي آن كسي كه بخواهد پس از اين، جامعه را به سوي اسلام راستين بازگرداند، بسيار مشكل و بلكه ناممكن شد. در چنين برهه از زمان، براي خلفا و جانشينان ايشان، خام كردن مردم و رام كردن آنها براي پذيرش اهداف حكومت كاري آسان گرديد و چون معيارهاي حق و باطل و صحيح و ناصحيح درهم شده بود بانگ مخالفتي نيز از كسي برنمي خاست و آن كه فريادي برميآورد يك صد فرياد عليه او بپا ميخاست تا از پاي درآيد.
4 ـ با ورود پرهيبت اسلام به سرزمينها، پيروان آيين زرتشت، مسيح و يهود و حتي بودا، عقب نشستند و خود را در برابر آن ناتوان ديدند. اما از آن جا كه اين هيبت، از سوي خلفا پشتيباني فرهنگي و علمي نميشد، سايه سنگين آن به زودي برطرف شد و ديگر بار پيروان آيينها جان تازهاي گرفتند. از آن پس تا سالها نيز هيچ تبليغ وتوسعه فرهنگي براي شناساندن دين از سوي جانشينان خلفا صورت نگرفت.
5 ـ برپايه آنچه گذشت بايد اعتراف كرد كه پيروزيهاي چشمگير مسلمانان و سرفرودآوردن دشمن نتيجه توان نظامي و تبليغ صحيح اسلام نبود. ايمانِ برگرفته از تعليمات رسول خدا صلياللهعليهوآله و اعتقاد به پيروزي يا شهادت بود كه آنها را پيش ميبرد و با تأسف همين دو عامل، از سوي خلفا وسيله سودجويي قرار گرفت. افزون براين، چند عامل ديگر را ميتوان در زمره رموز موفقيت و پيروزي مسلمانان دانست:
الف ـ ايجاد انگيزه در مردم براي به دست آوردن غنيمت و تصاحب اسيران زن و مرد.
ب ـ سادگي سربازان مسلمان در مقايسه با حشمت و عظمت نيروهاي غير مسلمان.
ج ـ ناخشنودي مردم آن سرزمينها از حكومت خود.
6 ـ «اين فتوحات مال و ثروت فراواني را به جهان اسلام سرازير كرد....(اين ثروت) به جاي اين كه به مصارف عموم برسد و عادلانه تقسيم شود، غالباً در اختيار افراد و شخصيتها قرار گرفت. مخصوصاً در زمان عثمان اين شيوه فوق العاده قوّت گرفت.»(14)
7 ـ پيرامون انگيزه خلفا در گسترش فتوحات به دو نكته مهم اشاره ميشود:
1 ـ راه اندازي جبهههاي جنگ با نام جهاد در راه خدا بهترين وسيله براي جلوگيري از اختلافات داخلي و مخالفتهاي اصولي بود. در آن موقعيت اگر كسي ميخواست براي ارجمندترين حق پايمال شده خود دادخواهي كند هر چند شريفترين مردم ميبود، فردي دنيا دوست يا رياست طلب معرفي ميشد. بنابراين، آن دوره براي حكومتيان بهترين زمان براي نيل به اهداف سياسي و تثبيت موقعيت شناخته ميشد.
2 ـ با توجه به آن كه پس از فتح سرزمينهاي تازه، كمترين كوششي براي ترويج فرهنگ ديني و احاديث نبوي صورت نميپذيرفت، ترديد نيست كه انگيزه آن كشورگشاييها تبليغ آيين نبوي نبوده است. بهترين بهره حكومت از آن هجومها گسترش قدرت و محدوده دولت مركزي و نيز تفكر سياسي و ديني آن بود. از اين رو تا عصر حضرت امام رضا عليهالسلام در سراسر ايران از سوي خلفا جز آييني كه مورد پسند خلفا باشد، چيزي انتشار نيافت.
* يزيد بن ابيسفيان چون به بهترين فرد سفانيان معروف بود به يزيد الخير معروف گرديد. روز فتح مكه اسلام آورد و در غزوه حنين شركت كرد. وي از مادر از معاوية بن ابيسفيان جدا بود و به سال نوزده هجري به مرض طاعون درگذشت.(ترجمه الفتوح، ج 4، ص 941.)
** شهري بين كوفه و نجف كنوني كه اينك اثري از آن نيست. اين دو شهر اينك به هم پيوستهاند.
پی نوشت ها :
1 ـ معجم البلدان، ج 8، ص 504.
2 ـ البدايه و النهايه، ج 6، ص 94.
3 ـ الكامل، ج 2، ص 261.
4 ـ وي با شكست در اين جنگ، با هزاران تن ازخويشاوندان و زنان و... به فارس گريخت و آن گاه به خراسان رفت و سالها از شهري به شهر ديگر ميرفت تا در سال 31 ق. در مرو كشته شد.
5 ـ البدايه و النهاية، ج 7، ص 55.
6 ـ الفتوح، ج 2، ص 36 و 59.
7 ـ همان، ص 59.
8 ـ العبر، ذهبي، ج 1، ص 25 و الفتوح، ج 2، ص 10 و 11.
9 ـ تاريخ يعقوبي، ج 2، ص 130.
10 ـ المغازي، واقدي، ص 144.
11 ـ البدء والتاريخ، ج 5، ص 182.
12 ـ الفتوح، ج 2، ص 36 و 59.
13 ـ همان، ص 59.
14 ـ سيري درنهج البلاغه، ص 258ـ260.
نويسنده: يوسف غلامي
منبع : تبیان