بررسی شواهد نصب الهی امام با تکيه بر روايات کتاب کافی



پیرو کلام امیرعوالم خلقت اعرف الحق تعرف اهله

بررسی شواهد نصب الهی امام با تکيه بر روايات کتاب کافی

بررسی شواهد نصب الهی امام با تکيه بر روايات کتاب کافی

چکیده

در اين مقاله شواهد روايي نصب الهي امام در مباحث مورد اتفاق امامیه ـ به ویژه با اشاره به روایات کتاب کافی کلینی به عنوان منبع اصلی اعتقادی و فکری شیعه ـ مورد بررسي قرار گرفته اند؛ به این صورت که ابتدا مفاهیم «امام»، «امامت» و «نصب» و پس از آن ويژگي های امام ـ كه می تواند شاهد و نشانه ای براي انتصاب الهي وی باشد ـ بررسی شده اند. از مهمترين ویژگی های امام می توان به عصمت، علم، افضلیت و افتراض طاعت اشاره نمود. در این مقاله شواهد به گونه ای ذکر شده اند که جایگاه الهی امام در اندیشة شیعه به صورت واضح تبیین و نشان داده شود که نگاه شیعیان به امام به عنوان حجت الهی و خلیفة خداوند به گونه ای است که نمی تواند حاصل انتخاب فرد توسط دیگران و یا اهل حل و عقد باشد. همچنین چنین جایگاهی نمی تواند حاصل سیر طبیعی پیشرفت معنوی بشر ـ که در نظریة علمای ابرار مطرح می شود ـ باشد.
کلیدواژه ها: امام؛ نصب؛ نص؛ عصمت
موضوع شناسی نصب الهی امام
قرآن مجید، اهمیت ویژه ای برای امامت قائل است و آن را بالاترینِ مقامات انسانی شمرده است؛ مقامی که تنها پیامبران اولوالعزم به آن می رسند:
(وَ إذِ ابْتَلي إبْراهِیمَ رَبُّهُ بِكَلِماتٍ فَأتَمَّهُنَّ قالَ إنِّی جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إماماً قالَ وَ مِنْ ذُرِّیتِی قالَ لا ینالُ عَهْدِی‏الظَّالِمِینَ)؛2
(هنگامی که خداوند ابراهیم را با وسایل گوناگون آزمود و او به خوبی از عهده آزمایش برآمد، خداوند به او فرمود: من تو را امام و رهبر مردم قرار دادم. ابراهیم عرض کرد: از دودمان من [نیز امامانی قرار بده] خداوند فرمود: پیمان من به ستمکاران نمی رسد [یعنی تنها آن گروه از فرزندانت که از هر گونه ظلم، پاک و معصوم باشند شایسته این مقامند].)
متأسفانه مسألة امامت پس ازپيامبر صلی الله علیه وآله وسلم مورد اختلافات زيادي واقع شد؛ این اختلافات بيشتر از انكار نصب الهي امام و تحریف در مفهوم امامت نشأت ميگرفت. بنا بر برداشت شیعی از آیة مذکور، امامت همانند نبوّت، مقام و منصبی الهی است و همان طور که خداوند متعال باید نبی و پیامبر را تعیین کند و هرگز امکان ندارد فردی از طریق گزینش مردم به مقام نبوت برسد، مقام امامت نیز مقامی الهی است که هرگز فردی با انتخاب مردم یا انتخاب اهل حل و عقد به این مقام نمی رسد.
امامت، ایجاد حقیقت وجودی و واقعیتی در شخص امام و موهبتی خدادادی است؛ همچنان که نبوت حقیقتی در نبی است و به همین دلیل، شناخت مصداق نبی و امام به شناختِ پیدایش این حقیقت در شخص مصداق بستگی دارد. این همان حقیقتی است که موجب پدید آمدن صفاتی مانند عصمت در شخص می شود؛ اما به دلیل اینکه مردم، ابزار تشخیص آن را ندارند، فرد مصداق باید با شیوه ای چون معجزه یا نصِ نبی یا امام پیشین از«جانب خدا» به مردم معرفی گردد؛ این امر در امامت خاصه معمولاً با نص پیامبر اکرم( و امام پیشین و گاه با ظهور معجزاتی اتفاق افتاده است. درحقیقت، نص یا معجزه تنها شواهدی هستند که حقیقت ایجادشده در نفس امام را ـ که حاصل نصب او از جانب خدا به عنوان حجت الهی است ـ به مردم معرفی می کنند. در این مقال با توجه به کتاب شریف کافی و دیدگاه امامیان، ویژگی هایی که می توانند دلیل یا شاهدی در انتصاب امام از جانب خدا باشند، بررسی می شوند.
مفهوم شناسی
«امام» و«امامت» دو واژة عربي به معناي «پيشوا» و «پيشوايي» هستند. «اِمام» و «اَمام» يک ريشه دارند؛ اَمام یعنی سمت جلو و اِمام کسی است که در جلو قرار دارد و عدهاي پشت سر او حرکت ميکنند.3پس، از نظر لغت شناسان عرب، امام هرکس يا هرچيزي است که در کارها به او اقتدا ميشود. جمع امام «ائمه» است که در اصل «أأممه» بر وزن امثله بوده است
اما در اصطلاح، امام یعنی رهبر عموم مسلمانان در کارهاي ديني و دنيوي؛ امام جانشينپيامبر صلی الله علیه وآله وسلم است و طبق عقيدة اماميه از سوي خدا تعيين و به وسيلة پيامبر يا امامي که رهبري جامعه را بر عهده دارد، به مردم معرفي ميگردد. امام صفاتي خاص دارد و تا جهان باقي است وجود وي نيز واجب خواهد بود.4
در معنای لغوی نصب گفته شده است:
نَصَبَ: نصباً الشيءَ رفعه و اقامه؛ وضعه وضعاً ثابتاً؛ و الکلمۀ: ألحقها علامۀَ النصب أو تلفَّظ بها منصوبةً و الأميرُ فلاناً: ولاّه منصباً وله رأياً: أشار عليه برأي لا يعدل عنه؛ وله الشرَّ. أظهره له.5
النون و الصاد و الباء أصل صحيح يدل علی اقامة شيءٍ و اهدافٍ في استواء.6
بين مسلمانان در اينکه امامت مقامی انتخابي است يا انتصابي، اختلاف وجود دارد؛ بيشتر اشاعره، معتزله و خوارج بر این عقیده اند که طريق ثبوت، اختيار امت به اجتهاد اهل اجتهاد است و ثبوت امامت به نص هم رواست؛ اما نصي در مورد امامت بر شخص معيني وارد نشده است. در مقابل، شيعة اماميه به اتفاق آرا چنین اعتقاد دارند که امامت، يک مقام انتصابي و تنصيصی از سوي پروردگار متعال و پیامبر است؛7 زيرا اولاً: تعيين امام، لطفي است از جانب خدا براي اصلاح امور بندگانش و هر لطفي بر خداوند لازم است؛ پس خداي متعال، خود، امام را تعيين ميفرمايد؛ ثانياً: امام باید ویژگی های خاصی داشته باشد تا شایستگی مقام امامت را از جانب خداوند احراز کند و جز خداوند ـ که بر زمین و زمان احاطه دارد ـ کسي عالم به عصمت و افضليت افراد نيست؛ پس به سبب اينکه امت به امور غيبي علم ندارند، نميتوانند شخصي که چنين صفاتي دارد را شناسایی کنند؛ در نتیجه خداوند بر امامت امام، تصريح می فرماید؛ با تصریح خداوند هیچ گونه شک و شبهه ای در اختصاص این مقام به فرد باقی نخواهد ماند. در واقع، شیعه تصریح می کند که جايز نيست امر خلافت را در اختيار افراد امت يا افرادي از مردم که اهل حل و عقد هستند واگذار نمود؛ زيرا عقل سليم حکم ميکند که انتخاب و انتصاب امامی که حجت خداست ـ و بايد ويژگي هایی چون عصمت، افضليت، علم، معجزه، ايمان و شجاعت را دارا باشد ـ نمی تواند به عهدة افرادی قرار داده شود که خود از این ویژگی ها یا بی بهره اند یا بهرة اندکی دارند.
ویژگی های اختصاصی امام که لازمة نصب الهی هستند
در اندیشه امامیان، مقام امامت مستلزم ویژگی هایی است که تنها در فرد منصوبِ خدا می توانند ظهور یابند و همان طور که پیش تر اشاره شد، شناسایی این ویژگی ها تنها از عهدة خداوند برمی آید ـ که نسبت به تمام انسان ها آگاه است؛ لذا تصریح بر این صفات در برخی روایات، شاهدی بر پذیرش نصب الهی است و نیز نصب فرد به مقام امامت، با اثبات این صفات محقق خواهد شد. پس اگر این ویژگی ها در کتاب یا روایتی مورد اشاره قرار گرفته باشد، شاهدی بر پذیرش نظریة نصب الهی از سوی نگارندة کتاب است.
در کتاب شریف کافی آمده است که ائمه علیهم السلام معصوم هستند.8 همچنین در بخش دیگری از این کتاب می خوانیم: «امام مطهر از گناهان و مبرا از هرگونه عيب است».9
با توجه به روایات، امام از گناهان مبراست و این ویژگی در افراد عادی وجود ندارد؛ در نتیجه کسی می تواند رهبر جامعه شود که عاری از گناه باشد و این ویژگی را نیز تنها خدا می تواند تشخیص دهد.
اماميه معتقدند جز نص وسيلة ديگري در تعيين امام وجود ندارد؛ چون عصمت که شرط اساسي در امامت است، امریست پنهاني و دروني و فقط خداوند از آن مطلع است. پس آگاهي از عصمت براي هيچ كس ممكن نيست؛ مگر اينكه عالم الغيب آن را اعلام نمايد؛ اين اعلام به دو صورت تحقق مييابد:
1ـ به وسيلة معصومي مانند پيامبر خدا اعلام شود و او امام پس از خويشتن را تعيين كند و ما را از معصوم بودن او آگاه سازد.
2ـ معجزهاي به دست آن شخص آشكار شود كه بر صدق او در ادعاي امامت دلالت كند.10
يکي ديگر از ويژگي هاي مورد اختلاف، «افضليت» است؛ بنا به نظر شيعه، امام بايد افضل باشد و مفضول حق امامت ندارد و خداوند کسي را به امامت منصوب ميکند که از ساير مسلمانان، افضل باشد. اعلم بودن امام نیز از صفات معتبر در افضليت است. اين اعلميت اختصاص به علوم شرعي ندارد و علوم غيرشرعي را هم دربرميگيرد؛ يعني امام بايد در امور غيرشرعي هم اعلم باشد. از آنجا که خداوند متعال نظام آفرينش را به گونهاي قرار داده است که اعمال و رفتار آدميان ـ و بلکه همة پديدههاي آسماني و زميني ـ نسبت به یکدیگر تأثیر متقابل دارند، لذا هدايت خلق را بر عهدة کسي ميگذارد که با «اعطای الهی» به عالم خلقت و قوانین حاکم بر آن احاطه داشته باشد؛ شخصی که شایستگی لازم برای رهبری مادی و معنوی امت و خلافت الهی را با تضمین الهی، یافته باشد و علم پدیده های آسمانی و زمینی را بر اساس مخزن علم الهی ـ که علمی بدون خطا و اشتباه است ـ دارا باشد.11
پس بنا به نظر شيعه، امام از جانب خدا معین و بدین مقام منصوب ميگردد و سپس پیامبر با نصّی صريح، مهر صحت بر امامتش مينهد و در نتیجه این امر بر مردم آشکار می شود. اگر همة مردم از نص آگاهي پيدا نکنند و يا بعضي آن را حمل بر وجوه مختلف نمايند، امام معجزهاي را براي مردم ظاهر و آشکار ميکند تا امامت خويش را اثبات کند و حجت را بر مردم تمام کند. به دیگرسخن دلیل نصب الهی امام همان دلیل نصب الهی نبی است و عصمت، علم و... از نشانه های الهی بودن این سِمت است؛ چون امام از سوی خدا منصوب است، پس یا باید مانند نبی معجزه ای برای اثبات ادعای خود داشته باشد و یا نص فردی که در گفتارش خطا نیست (= معصوم) شاهد مدعایش باشد.
شواهد اثبات نصب الهي ائمه در روايات و آيات
در کتب امامیه برای اثبات نصب الهی امام ـ به شکل متواتر ـ به دو دسته از روایات و بالتبع تفسیر آیات قرآن اشاره شده است:
دسته اول روایاتی هستند که در فضايل و مناقب آنان صادر شده اند؛ طوری که دربارة احدي از امت به میزان اين دوازده نفر ـ هم به لحاظ کیفی و هم به لحاظ کمّی ـ منقبت و فضيلت ذکر نشده است. از آنجا که در دیدگاه امامیان و حتی عدلیه، امامت براي افضل امت است، به طور طبیعی نتیجه می گیریم این افراد بر اساس همین روایات افضل امتاند و از سوی خاتم النبیین( براي امامت معرفی شده اند.
دستة دوم بيانات و نصوصی هستند که به صورت خاص به خلافت، وصایت، امامت و ولايت ائمه علیهم السلام اشاره دارند. بنابراين روایات نیز معلوم ميشود كه خداوند متعال به وسيلة خاتم انبيا( تنها علي بن ابيطالب علیه السلام و يازده نفر فرزندان او را براي امامت تعيين و نصب نموده است.12
شواهد قرآنی صریح
بنابر آنچه در کتاب های کلامی، روایی، تفسیری ـ و حتی گاه فقهی و اخلاقی ـ شیعیان آمده، آیات زیادی در قرآن به نصب الهی امام تصریح دارند. در این آیات تصریح شده است که خداوند، نبی و امام را خلیفة خود در زمین قرار داده است و چون نبوت و امامت هر دو مقاماتی الهی اند و معرّف خلیفة الله و حجت الهی هستند، در نحوة انتصاب ایشان از جانب خدا تفاوتی نیست و تعیین و نصب الهی امام همانند نصب الهی پیامبر است. از جملة این آیات می توان به این موارد اشاره کرد:
(إنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً)؛13(وَ جَعَلْناهُمْ أئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا)؛14 (يا داوُدُ إنَّا جَعَلْناكَ خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ)؛15 (وَ جَعَلْنا مِنْهُمْ أئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا لَمَّا صَبَرُوا)؛16 (إنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إماماً)17 و (اللهُ أعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسالَتَهُ).18
در این آیات دلالت الفاظ «جعلنا» «جاعلک» و «یجعل رسالته» بر نصب الهی امام مورد استناد قرار گرفته است.
در اثبات نصب الهی به آیة «اولی الامر» نیز بسیار استدلال شده است: (أطِيعُوا اللهَ وَ أطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأمْرِ).19 در این آیه اطاعت از اولی الأمر، هم تراز اطاعت از خدا و رسول معرفی شده است؛ پس اولی الامر ـ که دلالت آن بر ائمة اطهار علیهم السلام در کتب امامیه گاه به عنوان قطعیِ بدیهی و اصل موضوع پذیرفته شده و گاه به عنوان تواتر در مصداق اولی الامر بر آن استدلال رفته ـ باید همانند نبی از طرف خدا تعیین شود تا فرامین او عاری از اشتباه و قابل اتّباع باشد.
شواهد قرآنی غیرصریح
برای اثبات نصب الهی امام، استناد به شواهد قرآنی دیگری نیز در کتاب های امامیه مشاهده می شود که ذکر مهم ترین آن ها می تواند جایگاه الهی امام را در نگاه امامیان مشخص نماید:
(فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أبْناءَنا وَ أبْناءَكُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَكُمْ وَ أنْفُسَنا وَ أَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللهِ عَلَي الْكاذِبِينَ)؛20
(إنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ أُولئِكَ هُمْ خَيْرُ الْبَرِيَّةِ)؛21
(إنَّما وَلِيُّكُمُ اللهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ‏ راكِعُونَ)؛22 بیشتر مفسران مسلمان تصریح کرده اند که عبارت بعد از «رسوله» به حضرت علی علیه السلام اشاره دارد و در واقع ولایت مردم به خدا، پیامبر وحضرت علی داده شده است؛ بنابراین هم تراز بودن ولایت خدا و رسول( و حضرت علی علیه السلام دلالت بر شأن و منزلت امیرالمؤمنین علیه السلام و انتخاب ایشان از طرف خدا دارد.
(الْيَوْمَ أكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإسْلامَ دِيناً)؛23 به اجماع امامیان اين اكمال دين و اتمام نعمت از جانب خداوند ناشي از چيزي جز نصب حضرت علي علیه السلام به عنوان امام و جانشين رسول الله( نبوده است.
(يا أيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ)؛24 به اتفاق شيعيان مفاد اين دستور و نصب الهي، چيزي جز معرفي امام علي علیه السلام به مقام جانشيني رسول الله( و امامت مردم نبوده است.
شواهد روایی
در کتاب های کلامی و روایی، نصوص روایی فراوانی بر نصب الهي امام دلالت داشته و مورد استناد قرار گرفته اند. پيامبر اكرم صلی الله علیه وآله وسلم در مواضع مختلفی بر نصب الهي امام تاکید ميكنند؛ آن حضرت، اهل بيت علیهم السلام را به طور عام و به آنچه شايستة مقام عترت طاهره است ميستايد و تأكيد ميكند كه امامان از اهل بيت علیهم السلام بوده و ايشان دوازده امامند و آن ها را «باب حطّه» يا «كشتي نجات» معرفي مينماید. در روایت دیگر پيامبر اكرم(خصايص و موجبات امامت مانند: اعلم و اقضي بودن، را ذكر ميكند. به چند جمله از رسول گرامی اسلام( دربارة امیرالمؤمنین علیه السلام توجه کنید:
«من شهر علمم و علي درِ اين شهر است»؛
«حق با علي است و علي با حق است»؛
«علي با قرآن است»؛
«علي از من است و هيچ كس جز من و علي رسالت مرا ابلاغ نميكند»؛
«علي جانشين و وصي من و امير مؤمنان و ولي هر زن و مرد مؤمني است».
ابن حجر از قول سلمان می نویسد:25
پيامبر اكرم صلی الله علیه وآله وسلم در مورد علي علیه السلام فرمود: «اين جانشين و جايگاه اسرار من و بهترين كسي است كه پس از خود به جاي ميگذارم».
همچنین پيامبر صلی الله علیه وآله وسلم فرمود:
»هنگامي كه به معراج برده شدم به كوشكي از مرواريد رسيدم كه فرش آن از طلا بود و ميدرخشيد؛ پس خداوند سه خصلت را دربارة علي علیه السلام به من وحي كرد كه او سرور مسلمانان و امام پرهيزکاران و پيشواي سفيد رويان نيكو سيرت است.»
همچنین در جای دیگری فرمود: «هر پيامبري جانشين و وارثي دارد و علي جانشين و وارث من است» یا «پس از من فتنهاي به پا خواهد شد؛ پس هرگاه چنين شد ملازم ركاب علي بن ابيطالب باشيد».26
در مناقب به نقل از مقاتل بن سلیمان از امام جعفر صادق علیه السلام و آن حضرت از پدرانش علیهم السلام به نقل از حضرت علي علیه السلام آمده است که آن حضرت فرمود:پيامبر صلی الله علیه وآله وسلم فرموده است:
»نسبت تو به من همچون نسبت شيث به آدم و سام به نوح و اسحاق به ابراهيم است؛ همان گونه كه خداوند ميفرمايد: (وَ وَصَّي بِها إِبْراهِيمُ بَنِيهِ وَ يَعْقُوبُ...)، نسبت تو به من همچون نسبت هارون به موسي و شمعون به عيسي است. تو جانشين و وارث من هستي؛ تو امام امت مني و قسمت كنندة بهشت و دوزخ؛ به محبت توست كه نيكوكاران از بزهكاران و مؤمنان از منافقان و كافران شناخته ميشوند.»27
در «یوم الانذار» پیامبر( در حضور همه، علی علیه السلام را وصی و خلیفه خود معرفی نمود و اطاعت از وی را بر همگان لازم دانست و فرمود: «إنّ هذا أخي و وصيّي و خليفتي فيكم فاسمعوا له و أطيعوا».
در حدیث ثقلین پیامبر اکرم( چارة گمراه نشدن را تمسک به کتاب خدا و پیروی و پذیرش ولایت اهل بیتش علیهم السلام معرفی می کند:
«إنّي مخلف فيكم ما إن تمسكتم به لن تضلّوا بعدي: كتاب الله و عترتي أهل بيتي».
بررسی کتاب کافی
کلینی رحمه الله در کتاب کافی، بین الهی بودن مقام نبوت و نصب نبی از جانب خدا و الهی بودن مقام امامت و نصب امام از جانب خدا، تفاوتی نمی بیند و هر دو موضوع را در عنوان واحدی با نام «کتاب الحجة» ذکر نموده و مانند برخی متکلمان، کتاب نبوت را از کتاب امامت جدا نکرده است. این خود نشان می دهد که از دیدگاه کلینی رحمه الله ـ که تفکرش به عنوان پایه و مبنای اعتقادی شیعه است ـ حقیقت حجیت الهی( علیرغم تفاوت در مراتب و تفاوت ماهوی میان نبوت و امامت) حقیقتی یکسان و همگون است و تنها از سوی خداوند معین و معرفی می شود.
در این کتاب روایات فراوانی در باب نصب الهی امام وجود دارد؛ این مسأله با توجه به جایگاه کافی در اعتقاد امامیان و تأثیر آن در انسجام و تبیین فکر شیعی، می تواند نشانگر عمق نفوذ اعتقاد به نصب الهی در تفکر امامیه باشد. در این قسمت، استدلال این کتاب به انواع روایات صریح و غیر صریح برای اثبات این اصل مهم شیعی را که معمولاً از سوی دیگر متکلمان و محدّثان نیز نقل شده نشان می دهیم.
1. در «باب في الغيبة» (روايت چهاردهم) حدیثی را نقل می نماید به این مضمون: «هنگامي كه امامتان غايب شود، كيست غير خدا كه برايتان امام بياورد؟».
2. در باب «من ادعي الإمامة و ليس لها بأهل من حجة الأئمة أو بعضهم و من أثبت الإمامة لمن ليس لها بأهل» (روایت ششم) امام ميفرمايد: «كسي كه برای امامي كه امامتش از جانب خداست شريكی قائل شود، شرك است»؛ بنابراين اين روايت ميفرمايد كه امامت را خداوند تعيين ميكند.
3. در باب «فيمن دان الله عزّ و جلّ بغير إمام من الله» تمام روايات دلالت بر اعتقاد به امامت منصوب از جانب خدا دارد.
4. در باب «من مات و ليس له امام من أئمة الهدي و هو من الباب الاول» ميفرمايد:
«كسي كه بميرد و امام منصوب از جانب خدا را نپذيرد به مرگ جاهليت مرده است».
5. در باب «في أن الإمام متی يعلم أن الأمر قد صار إليه» (روایت چهارم) امام می فرماید: «امام لاحق زماني كه امام سابق وفات می نماید از طريق وحي الهي آگاه به امامت خود ميشود».
6. در باب «فيه نكت و جوامع من الرواية في الولاية» (روايت سوم) امام ميفرمايد: «ولايت ما همان ولايت خداست؛ يعني از طرف خداست».
7. در باب «أن الراسخين في العلم هم الأئمة» (روايت سوم) ذكر شده است كه تأويل قرآن را تنها خدا و ائمه علیهم السلام ميدانند؛ در نتيجه ائمه علیهم السلام افرادي انتخاب شده و معین هستند كه نامشان بعد از نام خدا همراه «واو عطف» براي تأويل قرآن ميآيد. اين روايت در اثبات عصمت امام نيز مورد استفاده قرار گرفته است.
8. در باب «ما عند الأئمة من آيات الانبيا» (روایت دوم) اشاره شده است كه ائمه علیهم السلام وارث پيغمبران هستند و نشانه -های نبوت ـ که دلایلی بر ارتباط خاص میان نبی و خدا هستند ـ را به ارث می برند. این نشانه ها به صورت طبیعی حتی به فرزندان پیامبران به ارث نرسیده اند؛ پس این ارث بردن خود شاهدی بر ارتباط خاص امام و خداوند و انتصاب وی به مقام امامت از سوی خدا دارد.
9. در باب «أنّ مثل سلاح رسول الله مثل تابوت في بني اسرائيل» (روایت یکم) فرمودهاند كه:
«هركس از ائمه كه سلاح رسول خدا به او داده شود، امامت به او ميرسد؛ مانند کسی که محافظت از تابوت بنی اسرائیل را بر عهده داشت که نبی بعدی شمرده می شد».
10. در باب «في شأن إنّا أنزلناه» (روایت یکم) ميفرمايد:
«جانشين پيامبر از جانب خدا مؤيد است و به حكم پيامبر که حکمی لازم الاتباع و الهی و بدون خطاست حكم ميكند».
11. در باب «في الائمة بمن يشبهون ممن مضی و كراهية القول فيهم بالنبوة» (روایت ششم) ذكر شده است كه مردم به فرمان بري مطلق از ائمه علیهم السلام امر شدهاند و از نافرمانيشان نهي شدهاند.
12. در باب «أن الأئمة لم يفعلوا شيئاً و لا يفعلون الا بعهد من الله و أمر منه لا يتجاوزونه» (روایت یکم) اشاره شده است كه امر و حجيت در مكتوبي قبل از رحلتپيامبر صلی الله علیه وآله وسلم به ايشان داده شده و هر امامي قبل از رحلت آن را به امام بعد می دهد و او نيز مهر مربوط به خود را در آن ميگشايد.
13. در باب «الأمور التي توجب حجة الامام» (روایت هفتم) امام ميفرمايد:
«علامات شناخته شدن امام اين است كه نشانههاي امامت از پدر به او رسيده و از فردا خبر ميدهد و با مردم با هر زباني سخن ميگويد».
14. در باب «ما نص الله عزوجل و رسوله علي الائمة واحداً فواحداً» (روایت پنجم) اشاره شده است كه خدا ولايت علي علیه السلام را واجب ساخت و آن را با توجه به آيات «ولايت»، «اکمال دین» و «أولوالارحام» ثابت ميكند.
15. در باب «فيما جاء أن حديثهم صعب مستصعب» (روایت پنجم) سخن از علم ائمه علیهم السلام است و امام ميفرمايد: «علم خدا نزد ماست و ما را به تبليغ آن امر فرموده است».
16. در باب «فيه نكت و نتف من التنزيل في الولاية» امام با ذكر آياتی ميفرمايد كه «مقصود از اين آيات اميرالمؤمنين و ائمه علیهم السلام هستند».
17. در باب «مولد النبي و وفاته» (روایت سوم) ميفرمايد:
«خدا بهپيامبر صلی الله علیه وآله وسلم در معراج فرمود: رهبر مردم بعد از تو كيست؟ عرض كرد: خدا داناتر است؛ فرمود: علي بن ابيطالب».
18. در باب «مولد اميرالمؤمنين علیه السلام » (روایت دوم) پيامبر ولي و امام، اميرالمؤمنين معرفي شده اند.
19. در باب «ما جاء في اثنی عشر و النص عليهم»، روایت سوم راجع به لوحي است كه حضرت زهرا علیهم السلام به جابر نشان داد و نام همة امامان روي آن نوشته شده بود.
20. در باب «أن الأئمة كلّهم قائمون بأمرالله» (روایت دوم) امام ميفرمايد: «همه ما قائم به امر خدا هستيم».
21. باب «جامع في الفضل الإمام و صفاته» (روایت یکم) ميفرمايد: «همانا امامت، خلافت خدا و رسول و مقام اميرالمؤمنين و ميراث حسن و حسين است».
22. در باب «ما فرض الله و رسوله من الكون مع الائمة علیهم السلام » (روایت چهارم) ميفرمايد:
«خدا سنت و روش تو و پيغمبران پيش از تو را در ايشان جاري داشته و ايشان پس از تو خزانهدار علم هستند».
23. در باب «أن الائمة ورثوا علم النبي و جميع الأنبياء و الأوصياء الذين من قبلهم» (روایت هفتم) ميفرمايد: «پس مایيم كساني كه خدا ما را انتخاب كرده است».
24. در باب «أن الامام يعرف الامام الذي يكون من بعده و أن قول الله تعالي (إن الله يأمركم أن تؤدوا الأمانات إلي أهلها) فيهم نزلت» (روایت سوم) ميفرمايد: «منظور از اين آية كريمه ائمه علیهم السلام هستند كه بايد امامت را به امام بعد از خود بسپارند».
25. در باب «أن الامامة عهد من الله عزّوجلّ معهود من واحد الی واحد» (روایت سوم)ميفرمايد: «امامت عهد و پيماني است از جانب خدا كه براي افرادی مشخص بسته شده است».
26. در باب «الإشارة و النص علی اميرالمؤمنين»، روایت سوم ميفرمايد: «خدا هرگز زمين را از دانشمنداني خالي نميكند كه اطاعت ولايت خدا به واسطة ايشان باشد».
27. در باب «فيه نكت و نتف من التنزيل في الولاية»، در مورد آيات قرآني روایاتی ذکر شده اند كه به اميرالمؤمنين و ولايت ائمه علیهم السلام اشاره دارند؛ مثلاً در حديث دهم ميفرمايد: منظور از آيه (فمن اتّبع هداي فلا يضل و لا يشقي) هر كسي است كه به ائمه علیهم السلام معتقد باشد و از اطاعتشان بيرون نرود؛ پس هدايت همان راه ائمه علیهم السلام است.
28. در باب «فيمن دان الله عزّ و جلّ بغير إمام من الله»، نيز به این آیه استدلال شده است؛ همچنین در حديث چهاردهم ميفرمايدکه آيات محكم همان اميرالمؤمنين و ائمه علیهم السلام هستند و آيات متشابه فلان و فلان هستند.
در روايت بیست و چهارم نیز ميفرمايد:
«آية (فَاسْتَمْسِكْ بِالَّذِي أُوحِيَ‏إِلَيْكَ إنَّكَ عَلي صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ) 28 يعني اي پيامبر تو بر ولايت علي هستي و علي همان صراط مستقيم است».
همچنین در حديث سی و چهارم ميفرمايد: «آيه (هُنالِكَ الْوَلايَةُ لِلهِ الْحَقِّ) منظور همان ولايت اميرالمؤمنين است».
کليني رحمه الله به سندهاي معتبر از حضرت صادق علیه السلام نقل ميكند كه فرمود:
«به درستي كه امامت، خلافت خداست و كسي نباید بگويد که چرا امامت را در صلب حسين قرار دادهاند نه در صلب حسن؛ زيرا حق تعالي حكيم است در افعالش و از آنچه انجام ميدهد سؤال نميشود و ديگران سؤال كرده ميشوند».29
وی در جای دیگری از امام صادق علیه السلام نقل كرده است كه فرمود:
«شما گمان ميكنيد اختيار امامت با ماست و به هركه ميخواهيم، ميدهيم؟ واقعة امامت عهدي است از جانب رسول خدا( به سوي يكيك به خصوص تا آخر ائمه».30
همچنین به سندهاي معتبر ديگر از آن حضرت روايت كرده است كه « هيچ امامي از ما از دنيا نميرود، مگر آنكه خدا به او اعلام ميكند كه چه كسي را وصيّ خود گرداند».31
29. در باب «معرفة الإمام و الردّ إليه» (روایت پنجم) نام امامان دوازده گانه از زبان امام صادق علیه السلام نقل شده است.
30. در باب «فرض طاعة الائمة» نيز نام امامان دوازده گانه واجب الاطاعه از زبان امام صادق علیه السلام ذکر شده است.
31. در باب «أن الائمة لم يفعلوا شيئا و لا یفعلون إلاّ بعهد من الله و أمر منه لا يتجاوزونه» (روایت یکم) ميفرمايد:
«امر وصيت در مكتوبي قبل از رحلتپيامبر صلی الله علیه وآله وسلم به ايشان داده شد و هر امامي قبل از رحلت آن را به امام بعد داده و او نيز مهر مربوط به خود را در آن ميگشايد.»
32. در باب «ثبات الامامة في الأعقاب و أنها لاتعود في أخ و لاعم و لا غير هما من القرابات» ميفرمايد: «بعد از امام حسن و امام حسين امامت در دو برادر جمع نشود؛ بلكه فقط در فرزندان آن ها باشد».
33. باب «ما جاء في اثني عشر و النص عليهم» (روایت سوم) راجع به ديدار جابر و حضرت فاطمه زهرا علیهم السلام و لوحي كه در دست حضرت بود و نام پيامبر و ائمه علیهم السلام در آن نوشته شده بود، سخن می گوید.
34. در باب «نادر جامع في الفضل الإمام و صفاته» آمده است كه « همانا امامت خلافت خدا و رسول و مقام اميرالمؤمنين و حسن و حسين علیهم السلام است».
35. در باب «ما فرض الله رسوله من الكون مع الائمة» (روایت سوم) ميفرمايد: «اميرالمؤمنين و فرزندانش ائمهاي هستند كه هدايت ميكنند بعد از پيامبر».
36. در باب «أن نعمة التي ذكرها الله عزّوجلّ في كتابه الائمة علیهم السلام » (روایت یکم) در تفسير (ألَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللهِ كُفْراً وَ أحَلُّوا قَوْمَهُمْ دارَالْبَوار) 32 ميفرمايد:
«ما هستيم آن نعمتي كه خدا به بندگانش انعام فرمود و هركه در روز قيامت كامياب شود به وسيله ماست».
37. در باب «أن الطريقة التي علي الاستقامة عليها ولاية علي علیه السلام » (روایت یکم) در تفسير آية (وَ أنْ لَوِ اسْتَقامُوا عَلَي الطَّرِيقَةِ لَأَسْقَيْناهُمْ ماءً غَدَقاً) ميفرمايد: «اگر بر ولايت، علي و أوصيای از فرزندانش استوار شوند، ايمان را در دلشان جايگزين ميكنيم».
38. در باب «ما عند الأئمة من آيات الانبياء علیهم السلام » (روایت دوم) با اشاره به وقایع انبیای گذشته ـ که از اختصاصات حجج الهی است ـ روايت دوم ميفرمايد: الواح موسي نزد ائمه است»؛ و همچنین در روایت چهارم ميفرمايد: «عصاي موسي در دست ماست».
39. در باب «ما عند الائمة من سلاح رسول الله و متاعه»، (روایت سوم) ميفرمايد: «زره و شمشير پيغمبر اكرم( به حضرت علي علیه السلام رسيده است».
40. در باب «في أن الائمة في العلم و الشجاعة و الطاعة سواء»، (روایت یکم) ميفرمايد:
كساني كه ايمان آوردند، پيامبر و اميرالمؤمنين و فرزندانشان علیهم السلام هستند و حجت همه يكسان است.
41. در باب «إن الحجَّة لا تقوم للَه على خلقه إلا بإمام»، (روایت یکم) میفرماید: «امام حجت بر مردم است و باید با نصوص و معجزات شناخته شود».
42. در باب «مَعْرِفَة الْإِمَامِ وَ الرَّدِّ إِلَيْه»،(روایت سوم) می فرماید: «معرفت امام را جز خدا به مؤمنین الهام نکند».
43. در باب «فَرْضِ طَاعَةِ الْأَئِمَّةِ»، (روایت دوم) نام امامان علیهم السلام از قول امام صادق علیه السلام گفته شده است.
44. در باب «أنَّ الْأَئِمَّةَ هُمْ الهداة» (روایت دوم) آیة (إنَّما أنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِكُلِّ قَوْمٍ هادٍ) را تفسیر می کند و می فرماید که: « در این جا منذر و هادی همتراز یکدیگر هستند؛ پس چگونه میشود که منذر از جانب خدا باشد، اما هادی از جانب خدا نباشد».
45. در باب «أَنَّهُ لَمْ يَجْمَعِ الْقُرْآنَ كُلَّهُ إلَّا الْأَئِمَّةُ علیهم السلام وَ أنَّهُمْ يَعْلَمُونَ عِلْمَهُ كُلَّه»، (روایت هفتم) میفرماید: «خدا ما را انتخاب کرده است و کتابی که بیان همه چیز در آن است را به ما ارث داده است». در روایت دوم نیز میفرماید: «اوصیای پیغمبر ظاهر و باطن قرآن را میدانند».
46. باب «أنَّ الْأَئِمَّةَ هُمْ أَرْكَانُ الْأَرْض» (روایت سوم) امیرالمؤمنین علیه السلام میفرماید:
«به من شش فضیلت عطا شده:
1ـ علم آجال و مرگها؛
2ـ علم بلایا؛
3ـ علم وصایا؛
4ـ فصل الخطاب؛
5ـ من صاحب کَرّات هستم؛
6ـ صاحب عصا و مِیسَم و جنبندهای که با مردم سخن گوید.
47. در باب «جامع في الفضل الامام و صفاته» میفرماید:
«مقام امامت والاتر از آن است که مردم خود امامی را تعیین کنند و امامت خلافت خدا و رسول و مقام امیرالمؤمنین و میراث حسن و حسین است».
در ادامه میفرماید:
«منصب امامت اکتسابی نیست؛ بلکه فضلی است از جانب خدا که به هر که بخواهد میدهد و او عالمی است که نادانی ندارد و دعوت پیغمبر به او اختصاص دارد و از نژاد پاک فاطمة بتول است و به امر خدا قائمیت و اطاعتش واجب است و او معصومست».
48. در باب «أنّ الأئمّة علیهم السلام وُلاة الأمْر و هُم النّاس المحسودون الّذِين ذكرهم اللهُ عزّوجلّ»
(روایت یکم) می فرماید: «در رابطه با آیه (أمْ يَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلي‏ ما آتاهُمُ اللهُ مِنْ فَضْلِهِ)؛ ما هستیم آن مردم حسد برده شده برای منصب امامتی که خدا به ما داد و به هیچ کس دیگر نداد».
49. در باب «ما فرض الله عزّوجلّ و رسوله( من الكون مع الأئمّة علیهم السلام » (روایت سوم) میفرماید: «ایشان (یعنی امیرالمؤمنین علیه السلام ) و فرزندانش ائمهای هستند که هدایت میکنند بعد از تو ای پیامبر»؛ این روایت که سخن خداست به پیامبرش، دلیل بر نصب قطعی ائمه از طرف خدا دارد.
50. در باب «أنّ الرّاسخين في العلم هم الأئمّة»، (روایت یکم) میفرماید: «همانا راسخین در علم ماییم و تأویل قرآن را میدانیم». از این روایت معلوم میشود که علم امام یک علم عادی نیست؛ زیرا تأویل قرآن را تنها خدا و منتخبین خدا میدانند.
موارد خاصي در روايات نقل شده كه امامان علیهم السلام كارهايي ميكردهاند كه نشان دهندة علمي فوق علوم عادي است؛ مانند: گفتگو با هرکس به زبان خودش؛ اطلاع از کاری که شخصی به طور پنهانی انجام داده بود و اظهار آن؛ آگاهی از اسرار درونی افراد و علني كردن آن.
در مواردي اصحاب ائمه علیهم السلام از آنان ميپرسيدهاند كه چگونه ما هر سؤالي از شما ميكنيم جوابش را ميدانيد؟ می فرمودند:
«گاهي به قلب ما الهام ميشود؛ گاهی ملكي به ما مطلب را ميرساند و ما صداي ملك را ميشنويم و بعضي مواقع هر دو است».
اميرالمؤمنين علیه السلام فرمود:
«انّ رسول الله علّمني ألف باب و كل باب منها يفتح الف باب، فذلك ألف ألف باب، حتي علمت ما كان و ما يكون إلی یوم القيامۀ و علمت علم المنايا و البلايا و فصل الخطاب».
تعبير «علمت علم ما كان و ما يكون إلی يوم القيامة» اين معني را نفي ميكند كه علم علي علیه السلام از راه عادي پيدا شده باشد. آيا علم منايا و بلايا و فصل الخطاب با تعليم و تعلم عادي، قابل تحصيل است؟! دربارة ارتباط این علم ویژۀ امام با مقام نصب الهی میتوان به روايتي از امام رضا علیه السلام اشاره نمود که میفرماید:
«خدا كسي را كه به امامت برميگزيند، چشمههاي حكمت را بر قلب او جاري ميسازد و علم را به او الهام ميكند تا در جواب هيچ سؤالي درمانده نشود و امام معصوم و مؤيد من عندالله است».
تمام روایاتی که از جای جای کتاب کافی ذکر شدند ـ و موارد مشابه آن ها ـ می توانند شاهد اعتقاد به نصب الهی باشند. بسیاری از این روایات تنها با مفروض دانستن مقام الهی امام و نصب وی از سوی خداوند قابل فهم خواهند بود و بدون در نظر گرفتن این پیش فرض، قابل توضیح نیستند.
همان طور که مشاهده شد، این روایات در سرتاسر کتاب کافی پراکنده هستند و می توان نصب الهی ائمه علیهم السلام را اصل حاکم بر فضای کلی روایات کافی دانست.
اشاره به برخی از مقامات ائمه علیهم السلام
پس از ذکر دلایل مورد استناد در مورد نصب الهی امام از آیات و روایات در تفکر امامی، جا دارد تا بپردازیم به مقاماتی که به واسطة آن ها امام جایگاه ویژه ای در معرفت دینی می یابد. در واقع امامي كه منصوب از جانب خداوند است، داراي مقاماتي خاص می گردد كه آن مقامات در واقع، خط فاصلهاي ميان انسانهاي عادی و ائمه علیهم السلام به عنوان انسان های برتر و انتخاب شده است. هرگونه اشاره به این مقامات، ذکر حقیقتی وجودی در فرد امام است که می تواند تفاوت وی را با دیگر انسان ها مشخص و ارتباط وی با مقام الوهی را یادآوری کند.
در تفکر شیعی امام به استناد جایگاهش به عنوان« انسان برتر» می تواند واسطة رساندن پیام الهی به انسان ها باشد و به عنوان حجت الهی تلقی گردد. این جایگاه در انبیا به صورت مقام نبوت، رسالت و امامت شکل گرفته و در امامان تنها به شکل مقام امامت ظهور می یابد؛ به عبارت دیگر این الفاظ و مقامات همگی از نظر مصداقی و جایگاهی به یک حقیقت واحد اشاره دارند؛ مفاهیمی چون افتراض طاعت، اصطفای الهی، خلیفة الله و موارد مشابه که در کتب امامیان، همگی از حقیقت نفس الامری مقام امامت حکایت می کنند.
الف) مقام افتراض طاعت
یکی از مهم ترین، واضح ترین و ابتدایی ترینِ این مقامات را می توان جایگاه «افتراض طاعت» و مقام «وجوب طاعت» مطلق دانست. هرگونه اطاعتی باید با اذن الهی باشد؛ زیرا در قرآن حق حکمرانی تنها از آن خداوند دانسته شده است؛33 به ویژه در مورد امامان که این اطاعت به صورت مطلق ذکر شده می تواند نشانة آشکاری بر نصب امام به مقام خلیفة اللهی باشد؛ امری که بسیار مورد استدلال متکلمان و محدثان امامی قرار گرفته است.34 می توان گفت هرکس که افتراض طاعت مطلقِ وی مورد تصریح قرار گرفته باشد منصوبِ خداست. مقامی که ثمرة طبیعی امامت است و از آن به «ملک عظیم» تعبیر شده است.
بنا بر آیات 59 و 83 سورة نساء «اولی الامر» ـ یعنی همان امامان دوازده گانه ـ واجب الاطاعة هستند. در روایتی آمده است که راوي پرسید: ملك عظيم كه خدا به آل ابراهيم داد چيست؟ امام فرمود:
«مراد آن است كه در ميان ايشان اماماني قرار داد كه هركه از ایشان اطاعت كند، از خدا اطاعت كرده است و هركه معصيتِ ايشان كند، معصيت خدا نموده باشد؛ اين است پادشاهي عظيم».35
همچنین فرات بن ابراهيم روايت نموده است از حضرت صادق علیه السلام در تفسير آية (وَمَنْ يُطِعِ اللهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ فازَ فَوْزاً عَظِيماً) 36 که فرمود: «مراد، اطاعت در ولايت اميرالمؤمنين و امامان بعد از اوست».37
امام محمد باقر علیه السلام ميفرمايد:
«بلندي امر دين و رفعتش و كليدش و درگاه همة امور و خشنودي خداوند رحمان، اطاعت امام است، بعد از شناخت او».38
همچنین در جای دیگری فرمود:
«ما گروهي هستیم كه خدا واجب گردانيده است اطاعت ما را و شما به کسی اقتدا می کنید که مردم در نادانی به مقام او معذور نیستند».
همچنين كليني رحمه الله از قول امام صادق علیه السلام نقل كرده است كه فرمود: «بین اوصیاء و انبیاء در اطاعت، شراکت قرار داده شده است»39 يعني چنانچه اطاعت پيغمبران واجب است، اطاعت اوصياي ايشان نيز واجب است.
همچنين به سند صحيح از ابي سلمه روايت كرده است كه گفت: از حضرت صادق علیه السلام شنيدم كه ميفرمود:
«ماييم آن جماعتي كه حضرت عزت اطاعت ما را بر خلق واجب كرده است و مردم را چارهاي نيست از معرفت ما و معذور نيستند مردم در شناختن ما. هركه ما را به امامت بشناسد مؤمن است و هركه انكار نمايد كافر و هركه ما را نشناسد و انكار نيز نكند ـ كه در مقام شك باشد مانند مستضعفين ـ او گمراه است تا برگردد به سوي هدايتي كه خدا بر او واجب كرده است از اطاعت واجبه ما و اگر بر آن ضلالت بميرد خدا به او ميكند آنچه ميخواهد از عذاب يا عفو.»40
کلینی رحمه الله در جایی دیگر به سند معتبر روايت كرده است كه از حضرت امام رضا علیه السلام پرسيدند از بهترين چيزي كه بندگان تقرب جويند به سوي پروردگار، و حضرت فرمود:
«بهترين چیزی که تقرب جويند به آن به خدا، اطاعت خدا و اطاعت رسول خدا و اطاعت اولي الامر است. حضرت باقر علیه السلام می فرماید: «دوستي ما ايمان است و دشمني ما كفر».41
به چند روایت دیگر از کتاب کافی توجه کنید:
ـ در باب «معرفة الإمام و الردّ إلیه» (روایت ششم) امام ميفرمايد: «راه هدايت در تبعيت از امامان است».
ـ در باب «فرض طاعة الأئمة» (روایت دوم )خدا اهل بيت علیهم السلام را واجب الاطاعة كرده است؛ و روایت هفتم در تفسير آية (أطِيعُوا اللهَ وَ أطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ) است. در روايت یازدهم ميفرمايد كه اطاعت ائمه علیهم السلام واجب است.
ـ در باب «ما فرض الله عزّوجلّ و رسوله( من الكون مع الأئمة علیهم السلام » (روایت هفتم)ميفرمايد:
«هركس علي را دوست دارد و اطاعتش كند و از دشمن او بيزاري جويد و به فضيلت او و جانشينانش معترف باشد، بر من است كه او را شفاعت كنم».
امام باقر علیه السلام در تفسير (فَإنْ تَنازَعْتُمْ فِي شَیْ‏ءٍ فَرُدُّوهُ إِلَي اللهِ وَ الرَّسُولِ) می فرماید:
«چگونه ميشود خداي متعال مؤمنين را امر به اطاعت واليان امر كند و براي آن ها اذن در مخالفت واليان امر دهد؟ همانا منظور از تنازع كنندگان همان كساني هستند كه به آن ها امر شده است كه اطاعت كنيد خدا را و ...».42
ب) مقام اصطفاء
«اصطفای الهی» مقام دیگری است که از نظر شیعیان، فرد نبی و امام واجد آن است. در بيان آنكه برگزيدة بندگان و آل ابراهيم علیه السلام ، ائمه علیهم السلام هستند آيات و روايات فراواني وجود دارد؛ مانند:
ـ (ثُمَّ أوْرَثْنَا الْكِتابَ الَّذِينَ اصْطَفَيْنا مِنْ عِبادِنا فَمِنْهُمْ ظالِمٌ لِنَفْسِهِ وَ مِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَ مِنْهُمْ‏سابِقٌ بِالْخَيْراتِ بِإِذْنِ اللهِ ذلِكَ هُوَ الْفَضْلُ الْكَبِيرُ).43
در رابطه با (الَّذِينَ اصْطَفَيْنا مِنْ عِبادِنا) بعضي گفتهاند كه منظور از برگزيدگان، پيغمبرانند و بعضي گفتهاند كه علماي امت محمّدند؛ اما احاديث زيادي وجود دارند كه منظور اهل بيت علیهم السلام هستند.
همچنین در روايتي (به سند معتبر) از امام محمد باقر علیه السلام تفسير اين آيه را سؤال كردهاند؛ حضرت فرمود: «در حق ما اهل بيت نازل شده است».44
ـ (إنَّ اللهَ اصْطَفي آدَمَ وَ نُوحاً وَ آلَ إِبْراهِيمَ وَ آلَ عِمْرانَ عَلَي الْعالَمِينَ) در تفسیر آن از حضرت باقر علیه السلام نقل شده که فرمود:
«رسول خدا( فرمود: چيست حال جماعتي كه چون آل ابراهيم و آل عمران را ياد ميكنند شاد ميشوند و چون آل محمد را ياد ميكنند دلهاي ايشان منقبض ميشود؟ سوگند ياد ميكنم به آن خدايي كه جان محمد در دست قدرت اوست كه اگر يكي از آن ها به قيامت بيايد با عمل هفتاد پيغمبر خدا، از او قبول نكند تا ولايت من و علي بن ابي طالب را اقرار نكند».45
ـ (‏الْحَمْدُ لِلهِ وَ سَلامٌ عَلي عِبادِهِ الَّذِينَ اصْطَفي)؛46 علي بن ابراهيم گفته است كه آن بندگان برگزيده، آل محمد علیهم السلام هستند.47
ـ (أُولئِكَ الَّذِينَ أنْعَمَ اللهُ عَلَيْهِمْ‏مِنَ النَّبِيِّينَ مِنْ ذُرِّيَّةِ آدَمَ وَ مِمَّنْ حَمَلْنا مَعَ نُوحٍ وَ مِنْ ذُرِّيَّةِ إِبْراهِيمَ وَ إِسْرائِيلَ وَ مِمَّنْ هَدَيْنا وَ اجْتَبَيْنا إِذا تُتْلي عَلَيْهِمْ آياتُ الرَّحْمنِ خَرُّوا سُجَّداً وَ بُكِيًّا).48محمد بن عباس به سند معتبر از حضرت موسي بن جعفر علیه السلام نقل می کند كه حضرت در پاسخ سؤال دربارة تفسیر این آیه فرمود: «ماييم ذرية ابراهيم و مایيم آن ها كه با نوح در كشتي سوار شديم و ماييم برگزيدگان خدا».49
ـ (وَ لَقَدِ اخْتَرْناهُمْ عَلي عِلْمٍ عَلَي‏الْعالَمِينَ).50 محمد بن عباس به سند معتبر از امام محمد باقر علیه السلام روايت كرده است در تفسير اين آيه كه فرمود: «يعني امامان از مؤمنان را تفضيل داديم بر غير ايشان». اگرچه ظاهر آيه آن است كه ضمير راجع به حضرت موسي علیه السلام و قوم او باشد، اما چون حكم بني اسرائيل و اين امت متشابه است و به جاي پيغمبرانی كه در امت موسي علیه السلام بودند ـ كه خلفاي او بودند ـ در اين امت ائمه علیهم السلام قائم مقام حضرت رسول هستند و افضلند از ساير امت.51
در کتاب کافی، باب «ما فرض الله و رسوله من الكون مع الائمة» (روایت چهارم) پس از بيان فضايل ائمه علیهم السلام از قول خداي تعالي ميفرمايد: «خداي عزوجل سنت و روش تو و پيغمبران پيش از تو را در ائمه جاري داشته و ايشان پس از تو خزانهدار علم من هستند؛ اينها حقي است بر من؛ ايشان را برگزيدم و انتخاب كردم و پاك ساختم و پسنديدم».
همچنین در باب «إن الائمة ورثوا عل

نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







:: موضوعات مرتبط: امامت، ،
:: برچسب‌ها: نصب امام معصوم امامیه شیعه روایات کتاب کافی شواهد نصب الهی امام,
ن : علی حسین زاده
ت : جمعه 9 فروردين 1392


محمد بن حسن عسکری (عج) آخرین امام از امامان دوازده گانه شیعیان است. در ١۵ شعبان سال ٢۵۵ هـ.ق در سامرا به دنیا آمد و تنها فرزند امام حسن عسکری (ع)، یازدهمین امام شعیان ما است. مادر آن حضرت نرجس (نرگس) است که گفته اند از نوادگان قیصر روم بوده است. «مهدی» حُجَت، قائم منتظر، خلف صالح، بقیه الله، صاحب زمان، ولی عصر و امام عصر از لقبهای آن حضرت است.