تحقيق و بررسى موضوعى حديث قدسى لوح حضرت زهرا (س)
مجيد معارف
مهين خمارلو
چكيده : شيعيان در تعيين امام، قائل به «نصّ» از جانب خدا و رسول 9اند و عمدهترين راه دستيابى به نص را حديث مىدانند كه اگر به صدور آن علم حاصل شود، حجّيّت آن پذيرفته خواهد بود. يكى از نصوص امامت حديث قدسى «لوح» است كه در آن، به نام اوصياى رسول خدا9 تصريح شدهاست. اين حديث كه با الفاظى گوناگون و با چند سند روايت شده، حديثى متواتر يا دست كم خبر واحد محفوف به قرائن و داراى حجّيّت و اعتبار لازم است. تعدّد طرق، موافقت متن حديث با عقل، آيات قرآن، اخبار متواتر و واقعيت خارجى از قرائنىاند كه علم به صدور اين حديث را محرز مىسازند. در نوشتار حاضر، ضمن گزارش اجمالى از اسناد اين حديث، به تحليل موضوعى آن و كشف حقايق بيشترى از مندرجاتش پرداخته خواهد شد.
كليد واژهها : امامت / نصّ / حديث لوح / فاطمه 3 / جابر انصارى.
امامت در اسلام
امامت نزد مسلمانان جانشينى همه جانبه پيامبر 9 پس از درگذشت اوست. شيعيان و برخى از اهلسنّت (بيضاوى، ص 75 ـ 76) امامت را يكى از اصول اساسى دين مىدانند و با دستمايه قرار دادن احاديث مبتنى بر اين مهم، برآناند تا از اين واقعيت كه امامت و جانشينى راستين از آن فرزندان على 7 و فاطمه 3 است، پرده برگيرند.
در اين راستا، از جمله احاديثى كه به عنوان يكى از نصوص اصلى در امامت ائمّه دوازدهگانه به شمار مىرود، حديث لوح است كه افزون بر امامت امامان شيعى، به حقايقى از تاريخ ائمّه و نقش آنان در هر زمان نيز دلالت مىكند؛ حقايقى كه خود دال بر الهى بودن منبع صدور اين حديث نيز محسوب مىشوند.
جستار حاضر علاوه بر توصيف اين حديث از منظر روايات مختلف، به كشف مدلول صريح و آشكار آن يعنى امامت ائمّه دوازدهگانه نيز مىپردازد. كشف تطابق مضامين حديث لوح با قرآن و مطالب متواتر در احاديث و نشان دادن «تعاضد» ميان حديث ياد شده با آيات قرآن و سنّت قطعى و مسلّم، بخش عمده ديگرى از اين نوشتار را به خود اختصاص خواهد داد. پيش از ورود به بحث، درباره نص و وجوب آن در اثبات امامت از منظر شيعيان مطالبى عرضه مىگردد.
نص
مقصود از نص در اين نوشتار، كلامى است كه به صراحت تام، بر امامت امامان دوازدهگانه دلالت كند. در اصطلاح درايةالحديث و علم اصول، نصّ كلامى است كه در دلالت بر مقصود، رجحان و برترى داشته باشد (مامقانى، ج 1، ص 316) و دلالتش بر مراد آشكار و صريح بوده، جز يك معنا را برنتابد. (سبحانى، ص 96) در واقع، چنانچه دلالت كلام بر معناى مقصود به اندازهاى روشن و معلوم باشد كه هرگونه احتمال معناى ديگر را نفى كند، آن كلام نص در آن معناست. (مختارى، ص 253)
ويژگى منصوص بودن امام سخنى است كه در كلام معصومين : نيز آمده است. از جمله، امام صادق 7، عصمت و نص را از صفات امام بر شمرده است. (صدوق، ج 2، ص 428، ح 5) ابوالجارود مىگويد: «از امام باقر 7 پرسيدم: امام به چه وسيله شناخته مىشود؟ فرمود به خصلت و خصوصيّاتى كه اوّل آن «نصّ» از جانب خداى متعال است و اينكه خداوند امام را همانند درفشى براى مردم برافرازد تا بر ايشان حجّتى باشد؛ زيرا كه رسول خدا9 على را نصب و تعيين فرمود و او را با اسم و وجودش به مردم شناساند و ديگر امامان نيز همچنين هستند كه هر امامى، امام بعد از خود را معيّن و منصوب مىكند. (مجلسى، ج 25، ص 141، ح 13 به نقل از معانى الاخبار: 101 ـ 102؛ نيز نك: همان، ص 133، ح 5، به نقل از قرب الاسناد، ص 146)
حسنبن جَهم مىگويد: روزى در مجلس مأمون بودم و حضرت علىبن موسى الرضا 7 نيز نزد او بود و فقيهان و علماى كلام از فرقههاى گوناگون نيز در آنجا بودند. يكى از ايشان به آن حضرت گفت: اى فرزند رسول خدا 9، با چه چيزى امامت براى فردى كه مدّعى جايگاه امامت است ثابت مىشود؟ آن حضرت فرمود: با «نصّ» و دلايل. (همان، ص 134، ح 6، به نقل از عيون الاخبار، ص 324 و 325)
علاوه بر نام بردن و معرفى شخصىِ امام، بيان صفات و فضايل نيز، نوعى نصّ و تصريح براى معرّفى امام و حجّت الهى است. همانگونه كه در بيانى از حضرت امام عسكرى 7 آمده است كه فرمود: «إنّ رسول الله 9 لمّا نصّ على عليّ 7 بالفضيلة و الإمامة و سكن إلى ذلك قلوب المومنين...» (همان، ج 42، ص 40)
همچنين در گزارش ديگرى آمده كه رسول اكرم 9 در معرفى فردى كه علم الهى دارد، توصيفاتى براى اطرافيان بيان فرمودند، امّا شخص خاصى را نام نبردند. روز بعد، اطرافيان به ايشان گفتند: «يا رسول الله مَن هذا؟ عَرِّفناهُ بصفته إن لم تنصّ لنا على اسمه.» بار ديگر آن حضرت، صفاتى از آن فرد را بيان كردند و سرانجام معلوم شد كه آن فرد كسى جز علىبن ابىطالب 7 نبوده است. (همان، ج 42، ص 21،23)
ابوجعفر خراسانى در گزارشى مفصّل مىگويد: حضرت امام كاظم 7 به من فرمود: «قم إلى ثقات أصحاب الماضي، فسلهم عن نصّه.» به اصحاب موثّق و مورد اعتماد امام پيشين (حضرت صادق 7) مراجعه كن و از «نصّ» و تصريح او نسبت به جانشين خويش بپرس. ابوجعفر خراسانى مىگويد: گروه بسيارى از اصحاب موثّق و مورد اعتماد حضرت صادق 7 را ملاقات كردم و همگى ايشان به «نصّ» و تصريح امام صادق 7 نسبت به امامت امام كاظم 7، شهادت و گواهى دادند. (همان، ج 47، ص 251 ـ 253)
از گزارش ياد شده آشكار مىگردد كه گاهى امامان : به صورتِ عملى، به امر «نصّ» استناد مىكردهاند تا اين شيوه، شناخته شده و مورد عمل باشد. (نيز نك : مجلسى، ج 50، ص 210) از آنچه گفته شد، روشن مىشود كه جستجوى نص براى شناخت امام، حكمى عقلى و مقبول نزد شيعه و سنّى است كه نقل معتبر نيز مويد آن است. ديگر آنكه، نصوص امامت افزون بر معرفى شخص امام، به شناساندن صفات او نيز پرداختهاند.
انواع نصّ
عالمان شيعى بر مبناى معناى لغوى «نصّ»، آن را به دو دسته نصّ جلىّ و نصّ خفىّ تقسيم كردهاند.
الف) نصّ جلى: بيانى است آشكار كه به روشنى، معناى مورد نظر را هويدا ساخته و هيچگونه اجمال و پوشيدگى در آن نيست. شيخ مفيد در ماجراى جنگ تبوك كه رسول خدا 9 على 7 را در شهر مدينه به جاى خود خليفه قرار دادند، مىگويد: «فاستخلفه استخلافاً ظاهراً و نصّ عليه بالإمامة من بعده نصّاً جليّاً.» (مجلسى، ج 21، ص 208 به نقل از ارشاد مفيد، ص 79 ـ 80)
ب) نصّ خفىّ: آن است كه بر معناى مورد نظر دلالت دارد، امّا دلالت آن به روشنى نصّ جلىّ نيست، و در حقيقت، قراين ديگرى مىتواند معناى آن را
آشكارتر و روشنتر سازد. شيخ حرّ عاملى مىنويسد: هرگاه قراين يا مقدّمات عقلى و نقلى به نصّ خفىّ اضافه شود، به صورت نصّ جلىّ درمىآيد. (عاملى، ج 1، ص 33)
اقسام احاديثِ نصوص امامت
با مراجعه به روايات پرشمار «نصوص امامت» كه از چهارده معصوم: روايت شدهاند، مىتوان اين احاديث را به دو دسته تقسيم كرد :
1. «نصوص خاصّ» كه دوازده امام 7 در آنها به صورت فردى و گاه جمعى، نام برده شدهاند. (دهقان، ص 137)
2. «نصوص عام» كه بر امامت و جانشينان پيامبر اسلام 9، گاهى با تعبير «اهل بيت»، «عترت»، «آل» و گاه با عنوان «دوازده امام» و همانندهاى آن به طور كلى و اجمالى دلالت دارد، اگرچه در پارهاى از آنها، از برخى امامان 7 به صراحت نام برده شده است (همان).
نصوص قرآنى
مقصود از نصوص قرآنى آياتى هستند كه همراه با احاديث معصومين: دلالت بر امامت ائمّه دوازدهگانه دارند. آياتى نظير آيه ولايت، آيه اكمال، آيه تبليغ، آيه اولوا الامر و آيه تطهير از اين دستهاند.
نكتههاى كلى در نصوص امامت
نصوص امامت در بردارنده نكاتى كلىاند كه از جمله آنها نكات زير اهميت بيشترى دارد :
1. تعداد جانشينان پيامبر؛
2. نام جانشينان پيامبر؛
3. اختصاص جانشينى پيامبر به اهلبيت آن حضرت؛
4. جريان سنّت الاهى وصايت در انبياى پيشين؛
5. وابستگى حيات و بقاى دين به امر وصايت؛
6. لزوم ايمان و اعتقاد به وصايت وصى به عنوان ركنى از اركان دين. (نك: نعمانى، بابهاى 3 و 7 و 8؛ صدوق، باب 22؛ مجلسى، ج 22 و 23؛ عاملى، ج 2)
نگاهى به روايات گوناگون حديث لوح
حديث لوح در روايات گوناگون و با الفاظ مختلف و به اشكال مبسوط و مختصر نقل شده است. به همين سبب، پيش از نقل كامل اين حديث و ترجمه و شرح آن، گزارشى از روايات مختلف اين حديث عرضه مىگردد.
روايات شيخ كلينى از حديث لوح
مرحوم كلينى حديث لوح را با دو طريق مختلف، در كتاب الحجّة الكافى و در باب «ما جاء في الاثنيعشر و النصّ عليهم» روايت كرده است.
الف) كلينى نخستين روايتش را ـ كه سومين حديث اين باب است ـ از ابوبصير، از امام صادق 7 نقل كرده و نقل آن از سوى حضرت صادق 7 به گونهاى است كه مىتوان گفت آن حضرت گويى حكايتگر اين ماجرا بوده است. عمده مندرجات اين روايت از حديث لوح عبارت است از :
1. درخواست امام باقر 7 از جابربن عبدالله انصارى براى ملاقات با وى؛
2. درخواست امام باقر 7 از جابر به اينكه ماجراى لوحى را كه نزد حضرت فاطمه 3 ديده بود، شرح دهد؛
3. تصريح جابر به اينكه لوح را در ايام ولادت امام حسين 7 نزد حضرت فاطمه 3 ديده است؛
4. بنا بر سخن فاطمه زهرا 3 لوح يادشده هديهاى بوده از سوى خداوند به پيامبر 9؛
5. در اين لوح، نام پيامبر 9 و نام امير مومنان 7 و امامان از فرزندان فاطمه 3 مكتوب بوده و رسول 9 آن را به عنوان مژده، به دخترش زهرا 3 عطا كرده بود؛
6. حضرت زهرا 3 لوح را به جابر مىدهد و جابر آن را مىخواند و از روى آن استنساخ مىكند؛
7. درخواست امام باقر 7 از جابر براى عرضه لوح به حضرتش؛
8. مقابله اين دو لوح توسط امام باقر 7 و جابر و هماهنگى كامل ميان قرائت امام و نسخه جابر؛
9. بازخوانى متن لوح از سوى جابر؛
10. متن لوح كه مشتمل است بر :
الف) تصريح به نزول لوح از سوى خداوند؛
ب) ستايش خداوند متعال؛
پ) تصريح به نبوت و رسالت حضرت محمّد 9؛
ت) تصريح به سنّت الاهى وصايت؛
ث) تصريح به اينكه پيامبر خاتم افضل پيامبران و وصى او على 7 افضل اوصياست.
ج) ذكر نام يازده وصى پس از اميرالمومنين 7 و يادكرد پارهاى از ويژگيهاى ايشان و اوصاف دوستان و دشمنان و شرايط تاريخى هر يك از آنان.
ب) دومين روايت مرحوم كلينى از حديث لوح، نهمين حديث باب مذكور است. در اين روايت، ابوالجارود نقل مىكند كه امام باقر 7 از جابربن عبدالله انصارى چنين روايت كرده است :
دَخَلْتُ عَلَى فَاطِمَةَ 3 وَ بَيْنَ يَدَيْها لَوْحٌ فِيهِ أسْماءُ الأوْصِياءِ مِنْ وُلْدِها فَعَدَدْتُ اثْنيَْعَشَرَ آخِرُهُمُ الْقائِمُ 7 ثَلاثَةٌ مِنْهُمْ مُحَمَّدٌ وَ ثَلاثَةٌ مِنْهُمْ عَليٌّ. (كلينى، ج 1، ص 532، ح 9)
نزد فاطمه 3 رفتم. در پيش رويش لوحى بود كه در آن نامهاى اوصياء از فرزندانش نوشته شده بود. نامها را شمردم ]به همراه نام على 7[ دوازده تا
بود كه فرجامين آنان قائم 7 بود. نام سه تن از اوصياء ]از فرزندان فاطمه 3[ محمّد و نام سه تن ديگر على بود.
همانگونه كه مىنگريد، در اين روايت مطالب زير آمده است :
1. ماجراى ملاقات جابر با حضرت زهرا 3؛
2. ديدن لوح توسط جابر؛
3. اينكه نام اوصياء پيامبر 9 در لوح نوشته بود؛
4. تعداد اوصياء.
روايات شيخ صدوق از حديث لوح
شيخ صدوق حديث لوح را در كمالالدين، باب «ذكر النص على القائم 7 في اللّوح...» آوردهاست. نخستين روايت صدوق همان نخستين روايت كلينى است. راوى روايت دوم صدوق، جابربن يزيد جعفى است كه حديث را از امام باقر 7 از جابر انصارى نقل كرده است. مندرجات اين روايت، بدين شرح است :
1. ملاقات جابر با حضرت زهرا 3؛
2. ديدن لوح نزد آن حضرت از سوى جابر؛
3. محتواى لوح كه نام و تعداد اوصياء پيامبر 9 بوده است.
روايت سوم شيخ صدوق همان روايت دوم كلينى است. راوى روايت چهارم صدوق، اسحاقبن عمّار است. وى در اين روايت، از امام صادق 7 چنين نقل كرده است: «وجدنا صحيفة بإملاء رسول الله 9 و خطّ أميرالمومنين 7 فيها بسم الله الرحمن الرحيم. هذا كتاب من الله العزيز الحكيم.» (صدوق، ج 1، ص 312)
شيخ صدوق دنباله اين روايت را مانند دنباله نخستين روايت ذكر كرده است. مىنگريد كه در اين روايت از حديث لوح، سخنى از ملاقات جابر نيست؛ بلكه سخن از صحيفهاى است به املاء رسول خدا 9 و خط اميرالمومنين 7. اين حديث نشان مىدهد كه لوحى كه از سوى خدا به پيامبر 9 اهدا شد و ايشان آن را
به فاطمه زهرا 3 بخشيد، توسط پيامبر 9 بر اميرالمومنين 7 املاء شده و حضرتش آن را نگاشته تا آنكه از امامى به امام بعدى رسيده است.
پنجمين روايت حديث لوح در كمال الدين صدوق، توسط امام صادق 7 نقل شده است. طبق اين روايت، امام باقر 7 فرزندانش را به همراه برادرش زيد، جمع مىكند و سپس صحيفهاى را به آنان نشان مىدهد كه به خط على 7 و املاء پيامبر 9 بوده و مطالب لوح فاطمه 3 بر آن مكتوب بوده است. در اين روايت نيز سخنى از جابر و ماجراهاى او نيست. نكته مهم در اين حديث نام و تعداد اوصياى رسول خداست كه در آن به صراحت آمده است. ششمين روايت صدوق نيز در واقع، همان سومين روايت اوست كه به طريقى ديگر نقل شده است.
روايت شيخ طوسى از حديث لوح
شيخ طوسى در الغيبه، در نقل اخبار شيعه در اثبات امامت ائمّه دوازدهگانه (طوسى، الغيبه، ص 137 ـ 155، ح 103 و ح 108) حديث لوح را روايت كرده كه روايت نخستش دومين روايت صدوق و روايت دومش نخستين روايت كلينى است. شيخ طوسى در الامالى حديث لوح را از طريقى كه خاص اوست نقل كرده است. متن حديث لوح در اين روايت، كمى با نخستين روايت كلينى و صدوق تفاوت داشته و قدرى كوتاهتر است. (نك: طوسى، الامالى، ص 291)
روايت فضلبن شاذان از حديث لوح
فضلبن شاذان با طريق خاص خود حديث لوح را روايت كرده است. راوى اين روايت، ابوخالد كابلى است. ابوخالد لوحى را كه خداوند سبحانه به پيامبرش 9 هديه كرده و در آن نام آن حضرت و اوصيايش 7 مكتوب بوده، نزد امام سجاد 7 ديده است. (طالعى، ص 38) اين روايت نيز نشان مىدهد كه لوح مذكور به عنوان يكى از ميراثهاى امامت، از امامى به امام بعدى منتقل مىشده است.
حاصل آنكه با توجّه به اينكه روايات نعمانى و شيخ مفيد نيز همان نخستين
روايت كلينى است و ديگران نيز تنها به حديث لوح اشارت يا استناد كردهاند و متن كامل آن را نقل نكردهاند، ويژگيهاى روايات گوناگون حديث لوح، همانهايى است كه گفته شد. قدر مشترك اين روايات، نص خداوند بر امامت امامان اثناعشر است. نكته ديگر اينكه، از روايات حديث لوح چنين برداشت مىشود كه لوحى كه خدا به پيامبرش اهدا كرد و ايشان به دخترش بخشيد، در دست امام هر زمانى بوده و هست. افزون بر اين، مطالب اين لوح از سوى رسول خدا 9 بر اميرالمومنين 7 املاء شده و ايشان آن را در صحيفهاى مكتوب فرموده است. مىتوان استنباط كرد كه اين صحيفه نيز در دست امام هر زمانى بوده و هست.
متن و ترجمه حديث لوح
حديث لوح فاطمه 3 حديثى است كه خدا از طريق جبرئيل به شكل مكتوب بر لوح، بر پيامبر 9 فرستاد و حضرتش آن لوح را به دخترش فاطمه زهرا3 هديه داد. حديث لوح فاطمه 3 شامل تعداد و نام امامان شيعه است. فاطمه زهرا 3 حديث لوح رابه جابربن عبدالله انصارى نشان داد و او از روى آن نسخهبردارى كرد. بعضى از روايات اين حديث، نشان مىدهد كه جابربن عبدالله در زمان امامت امام باقر 7 نزد ايشان رفت و اين حديث را بر آن حضرت عرضه كرد. اين حديث با طرق متعدد و با الفاظ گوناگون، روايت شدهاست. (نك: كلينى، ج 1، ص 527، ح 3 و ص 532، ح 9)
چنانكه گذشت، نقل مبسوط حديث لوح همانى است كه كلينى و نعمانى و صدوق و شيخ مفيد و شيخ طوسى، از طريق بكربن صالح، از عبدالرحمنبن سالم، از ابوبصير، از امام صادق 7 نقل كردهاند. روايت شيخ طوسى در امالى نيز كه به محمّدبن سنان از امام صادق 7 مىانجامد، روايت مبسوطى است؛ ليكن از روايت نخست كوتاهتر است. در اينجا، نخست متن كوتاهتر اين حديث به روايت شيخ طوسى، همراه با ترجمه آن آورده شده و سپس متن مبسوط كلينى، نقل، ترجمه و شرح خواهد شد.
متن حديث لوح به روايت شيخ طوسى در امالى
چنانكه اشاره گرديد، شيخ طوسى حديث لوح را در امالى، با طريقى منحصر به فرد، از امام صادق 7 نقل كردهاست. همچنين گفته شد كه متن لوح در اين حديث، كوتاهتر از نقل مرحوم كلينى است. ترجمه متن روايت شيخ طوسى بدين شرح است: (شرح عبارات لوح ذيل روايت كلينى خواهد آمد) :
سرورمان امام صادق 7 فرمود: پدرم به جابربن عبدالله گفت: از تو درخواستى دارم كه مىخواهم دربارهاش خصوصى با تو سخن گويم. پس آنگاه كه امام در روزى از روزها با جابر خلوت كرد، به او گفت: از لوحى كه در دست مادرم فاطمه3 ديدى، مرا خبر ده. جابر گفت: به خدا سوگند، نزد فاطمه، دختر رسول خدا9 رفتم تا زاده شدن فرزندش حسين 7 را به او شادباش گويم كه ديدم در دست او لوحى از ياقوت سبز است. در لوح، نوشتهاى بود نورانىتر از آفتاب و خوشبوتر از مشك بسيار خوشبو.
به او گفتم: اى دختر فرستاده خدا، اين چيست؟ پاسخ گفت: «اين لوحى است كه خداى عزّوجلّ به پدرم هديه كرده است. در آن، نام پدرم و نام شوهرم و نام اوصياى پس از او از فرزندانم، آمده است.» من از آن حضرت خواستم كه لوح را به من بدهد تا از روى آن بنويسم و ايشان چنين كرد.
امام باقر 7 به جابر گفت: آيا موافقى كه آن را با يكديگر مقابله كنيم؟ جابر گفت: بله. پس جابر به خانهاش رفت و مكتوبى كه بر كاغذ نوشته بود با خود بياورد. امام باقر 7 به جابر گفت: در نوشتهات بنگر تا آن را برايت بخوانم.
در صحيفه جابر چنين نوشته بود:
به نام خداوند مهرگستر مهربان. اين كتابى است از سوى خداى عزتمند بسياردان كه روح امين بر محمّد، آخرين پيامبران، فرود آورده است. اى محمد، نامهاى مرا بزرگ بدار و نعمتهايم را سپاس گزار و نواختهايم را منكر مشو و جز به من اميد مبند و از كسى غير از من بيمناك مباش؛ زيرا هر كه جز به من اميد ببندد و جز از من بيمناك باشد، او را به عذابى كه هيچ يك
از جهانيان را بدان عذاب نمىكنم، عذاب خواهم كرد.
اى محمّد، من تو را بر همه پيامبران برگزيدم و وصىّ تو را از همه اوصيا برتر نشاندم و حسن را پس از سر آمدن روزگار پدرش، جايگاه دانشم گرداندم و حسين را بهترين فرزندان پيشينيان و پسينيان قرار دادم كه امامت در او ثابت مىماند. از حسين، على، زينت پرستندگان زاده مىشود؛ و محمد، شكافنده دانشم و فراخواننده به راه من به روش درست؛ و جعفر كه در گفتار و كردار راست است. پس از جعفر، فتنه سختى شعلهور خواهد شد. واى بر هر كه بنده و برگزيده من از ميان آفريدگانم، موسى را تكذيب كند. و علىِ رضا كه بسيار پستِ كافرى او را خواهد كشت و او در شهرى كه بنده صالح آن را ساخته است، در كنار بدترين آفريده خدا، به خاك سپرده خواهد شد. و محمّد كه به راه من هدايت مىكند و از حريم من دفاع مىنمايد و مدير امور رعيّت خود است. او نيكو و شريف و كريم است و از او على و حسن زاده مىشوند. و جانشين حسن، محمّد، در آخرالزمان خروج مىكند. بر سرش ابر سپيدى سايهگستر است و او را از تابش خورشيد حفظ مىكند. به با زبانى فصيح، ندا خواهد داد كه انس و جن و خاور و باختر آن را خواهند شنيد. او مهدى آل محمّد است كه زمين را همانگونه كه از ستم آكنده شده، از عدل پر خواهد كرد.
متن حديث لوح به روايت شيخ كلينى در الكافى
بكربن صالح، از عبدالرحمنبن سالم، از ابوبصير، نقل مىكند كه امام صادق 7 فرمود :
پدرم به جابربن عبدالله انصارى گفت: من با تو كارى دارم. كى بر تو آسان است كه با تو خلوت كنم و درباره آن موضوع از تو بپرسم؟ جابر به پدرم گفت: هر وقت كه دوست دارى. پس پدرم در روزى از روزها، با جابر خلوت كرد و بدو گفت: اى جابر، مرا از آن لوحى كه در دست مادرم، فاطمه، دختر رسول خدا ديدى، خبر ده و بگو كه مادرم درباره آنچه در آن لوح نوشته شده بود، به تو چه گفت. جابر گفت: به خدا سوگند كه من در زمان حيات پيامبر 9 نزد مادرت فاطمه3 رفتم و زادهشدن حسين 7 را به او شادباش گفتم. در آن حال، در دست فاطمه 3 لوح سبزى ديدم كه گمان كردم از زمرد است. در آن لوح، نوشته سپيدى ديدم كه مانند رنگ خورشيد بود. به آن حضرت گفتم: پدر و مادرم به فداى شما اى دختر فرستاده خدا، اين لوح چيست؟ فاطمه 3 گفت: «اين لوحى است كه خدا به رسولش هديه كرده و در آن، نام پدرم و نام شوهرم و نام دو پسرم و نام اوصياى از فرزندانم در آن نوشته شده است. پدرم پيامبر 9 اين لوح را به من داد تا بدين وسيله مرا بشارت دهد.»
جابر گفت: پس مادرت، فاطمه 3 آن لوح را به من داد و من خواندمش و نوشتمش. پدرم به جابر گفت: آيا مايلى كه آن لوح را بر من عرضه كنى؟ جابر گفت: بله. پس پدرم همراه جابر به خانه او رفت و جابر صحيفهاى را از جلدى پوستى بيرون آورد. پدرم به جابر گفت: در نوشته خود نگاه كن تا من ]متن لوح[ را بر تو بخوانم. پس جابر در نسخه خود نگريست و پدرم آن را قرائت كرد. حرفى از آنچه پدرم قرائت كرد، با حرفى از نسخه جابر، مخالف نبود. پس جابر گفت: به خدا سوگند مىخورم كه من نوشته لوح را چنين ديدم :
به نام خداى مهرگستر مهربان. اين كتابى است از سوى خداى عزتمند حكيم براى محمّد، پيامبر و نور و فرستاده و حجاب و راهنمايش كه روح امين آن را از سوى خداوندگار جهانيان فرود آورده است. اى محمّد، نامهاى مرا بزرگ بدار و نعمتهايم را سپاس بگزار و نواختهايم را منكر مشو؛ زيرا كه من خدايم و معبودى جز من نيست و من درهمشكننده سركشان و به دولترساننده ستمديدگان و جزادهنده روز جزايم. منم كه خدايم و معبودى جز من نيست؛ پس هركه جز به فضل من اميد بندد يا جز از عدل من بيمناك باشد، او را به عذابى كه هيچيك از جهانيان را عذاب نمىكنم، عذاب خواهم كرد. از اينرو، تنها مرا بپرست و تنها بر من توكل كن.
بىگمان، من پيامبرى نفرستادم كه روزگارش به انجام رسد و زمان حياتش به پايان رسد، مگر اينكه برايش وصيّى قرار دادم. و من تو را بر همه پيامبران
و وصيّت را بر همه اوصيا برترى دادم. و تو را به دو شيرزاده و دو نوهات حسن و حسين، گرامى داشتم. حسن را پس از سپرى شدن ايّام پدرش، معدن دانش خود و حسين را گنجينهدار وحيم گردانيدم و ا و را به شهادت، گرامى داشتم و فرجامش را با سعادت قرين كردم. او بهترين شهيدان و بلندمرتبهترين آنان است. كلمه تامّه خود (امامت) را همراه او گرداندم و حجّت بالغهام را نزد وى قرار دادم و به سبب خاندان او پاداش و كيفر خواهم داد. نخستين كس از خاندان او على، سرور پرستندگان و زينت اولياى پيشين من است. پسر على، محمّد، شبيه جدّ ستودهاش است. همو كه علم مرا خواهد شكافت و معدن حكمتم خواهد بود.
آنان كه در حقّ جعفر شك كنند، هلاك خواهند گشت. هركه او را رد كند، مانند كسى است كه مرا رد كرده باشد. سخن من درباره گرامىداشت جايگاه جعفر و شاد كردن شيعيان و ياران و دوستانش، قطعاً، محقّق خواهد شد. پس از او موسى است كه در زمانش، فتنهاى كور و تاريك در خواهد گرفت. ]قرار دادن موسى به عنوان جانشين جعفر [بدان سبب است كه رشته اطاعت من نمىگسلد و حجّت من پنهان نمىشود و اولياى من با جامى سرشار سيراب مىگردنند. هركس يكى از ايشان را انكار كند، نعمت مرا انكار كرده و هركه آيهاى از كتاب مرا دگرگون كند، بر من افترا بسته است. واى بر آنان كه پس از سپرى شدن روزگار بنده و دوست و برگزيدهام موسى، بر ولىّ و ياورم على، همو كه بارهاى سنگين نبوّت را بر دوشش مىنهم و او را به تحمّل اين بار مىآزمايم، دروغ زنند و او را انكار كنند. پليد و سركشى او را خواهد كشت و او در شهرى كه بنده صالح بنا نهاده، در كنار بدترين آفريدگانم به خاك سپرده خواهد شد.
وعده قطعى من است كه على را به محمّد، پسرش و جانشينش و وارث علمش، شاد گردانم. او معدن علم و جايگاه راز و حجّت من بر آفريدگانم است. هركه به او ايمان آورد، بهشت را جايگاهش قرار دهم و شفاعتش را درباره هفتاد تن از خاندانش كه همگى سزاوار آتشاند بپذيرم. سپس فرجام كار فرزندش على را سعادتمندى قرار مىدهم؛ همو كه ولىّ و ياور و شاهد
من در ميان بندگانم بوده، امين وحى من است. از على، فراخواننده به راهم و گنجينهدار دانشم، حسن را به دنيا آورم.
از سر رحمت به جهانيان، رشته وصايت را به پسر حسن، محمّد، كامل خواهم كرد. او كمال موسى، بزرگى عيسى و صبر ايوب دارد. در زمان او، دوستانم خوار مىگردنند و سرهايشان، همانند سرهاى ترك و ديلم، به هديه فرستاده خواهد شد. آنان كشته و سوزانده و ترسان و هراسان و بيمناك مىشوند. زمين از خونشان رنگين مىگردد و ناله و فرياد در زنانشان بالا مىگيرد. آنان به حق، اولياى مناند كه هر فتنه كورِ سختى را بهوسيلهشان دفع مىكنم و به سببشان ناآراميها را مىزدايم و بارهاى گران و زنجيرهاى سنگين را از دوشها برمىدارم. آناناند كه درود و رحمت خداوندگارشان بر ايشان خواهد باريد و آناناند كه راهيافتگاناند.
ابوبصير پس از نقل اين حديث براى عبدالرحمنبن سالم به او گفت: اگر در روزگار عمرت، تنها همين يك حديث را شنيده باشى، تو را بسنده است؛ پس آن را از نااهلش حفظ كن. (كلينى، ج 1، ص 527 ـ 529)
شرح حديث لوح
پيش از پرداختن به شرح حديث لوح و تبيين و تشريح موضوعات عرضه شده در آن، خاطرنشان مىشود كه نكته مهمى كه از متن اين لوح به دست مىآيد، هماهنگى مطالب مندرج در آن، با آيات قرآن و احاديث معصومين است. به سخن ديگر، مطالب حديث لوح نسبت به آيات قرآن و احاديثى كه در موضوعات مرتبط با حديث لوح تواتر معنوى دارند، در يك «تعاضد» قرار مىگيرد. اين دعوى در ادامه اين نوشتار، عملاً، اثبات خواهد شد.
نكته ديگر اينكه، بخشهايى از حديث لوح در واقع، اخبار از غيب به شمار مىرود. اين بخشها عمدتاً ناظر به وقايعى است كه در عصر هر امامى رخ خواهد داد و نشاندهنده نقش آن امام در پاسدارى از دين و آيين نبوى است.
به هر ترتيب، موضوعات اساسى كه در اين حديث مىتوان مورد بررسى قرار داد، بدين شرح است :
الف) توحيد در حديث لوح
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ. هَذَا كِتَابٌ مِنَ اللَّهِ الْعَزِيزِ الْحَكِيمِ لُِمحَمَّدٍ نَبِيِّهِ وَ نُورِهِ وَ سَفِيرِهِ وَ حِجَابِهِ وَ دَلِيلِهِ. نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ مِنْ عِنْدِ رَبِّ الْعَالَمِينَ. عَظِّمْ يَا مُحَمَّدُ أَسْمَائِي وَ اشْكُرْ نَعْمَائِي وَ لَاتَجْحَدْ آلَائِي. إِنِّي أَنَا اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنَا قَاصِمُ الْجَبَّارِينَ وَ مُدِيلُ الْمَظْلُومِينَ وَ دَيَّانُ الدِّينِ. إِنِّي أَنَا اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنَا؛ فَمَنْ رَجَا غَيْرَ فَضْلِي أَوْ خَافَ غَيْرَ عَدْلِي عَذَّبْتُهُ عَذَاباً لَا أُعَذِّبُهُ أَحَداً مِنَ الْعَالَمِينَ. فَإِيَّايَ فَاعْبُدْ وَ عَلَيَّ فَتَوَكَّلْ.
تعاليم اسلام در آيات قرآن و احاديث معصومان، معمولاً، به دو شكل مستقل، و درهم تنيده و مرتبط با يكديگر عرضه شده است. حديث لوح نيز چنين است. خدا در همه جاى لوح فاطمه 3 حضور دارد؛ ليكن در آغاز اين لوح، اختصاصاً، مطالبى درباره توحيد و اسماء و صفات خداوند آمده است.
براين اساس، متن لوح با نام خداى يكتايى كه معروف فطرى همگان است، آغاز شده و به رحمت عام و فراگير، و رحمت خاص خود توصيف مىشود. (نك: راغب اصفهانى، ذيل ماده «رحم»؛ طبرسى، ج 1، ص 94) در ادامه، صفات ديگرى از خداوند آورده مىشود كه توجّه به اين صفات، آدمى را هرچه بيشتر به خدا متوجه مىسازد؛ خدايى كه همه امور بندگان به دست اوست و آنان در همه شئون خود به او نيازمندند.
الله تعالى خداوندگار همه موجودات است (نك: ابنمنظور، ذيل ماده «ربب» و ماده «علم») و صاحب «اسمائى» است. اسماء جمع اسم است و اسم نشانه و علامت مسمّى است (نك: ابنمنظور، ج 14، ص 401) و به مسمى دلالت مىكند. (نك: كلينى، ج 1، ص 118) بنابراين، هرچه از خدا خبر دهد و به او دلالت كند و نشانه او باشد، «اسم الله»
خواهد بود. از اين رو، رواست كه مراد از بزرگداشت اسماء در متن لوح، بزرگداشت ائمّه 7 باشد. (نك: مجلسى، ج 6، ص 210)
«النعماء» به معناى نعمت بزرگ است و مقصود از آن نبوّت و ريشهها و شاخههاى آن است. (مجلسى، ج 6، ص 210) «الآلاء» جمع «إلى» يا «ألى» به معناى نعمت است (ابنمنظور، ذيل ماده «ألو») و مقصود از آن، جميع نعمتهاى ظاهرى و باطنى يا اوصياء 7 است. (مجلسى، همان) با توجّه به عبارت «لاتجحد آلائى: نعمتهايم را انكار مكن» ظاهراً مراد آلاء در اينجا، همان اوصياست.
خداوند درهمشكننده ستمكاران و سركشان است و دولتدهنده ستمديدگان و جزادهنده روز جزا. در اينباره، در بخش مهدويت در حديث لوح، سخن خواهيم گفت. خداى متعال در بخش آغازين لوح، دو بار و با تأكيد بسيار، فرموده كه تنها «إله» هموست. «إله» به معناى معبود است. (راغب اصفهانى، ذيل ماده «أله»)
در متن لوح، اوصاف «قَاصِمُ الْجَبَّارِينَ وَ مُدِيلُ الْمَظْلُومِينَ» پس از عبارت «إِنِّي أَنَا اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنَا» آمده كه مفيد حصر معبوديّت در الله است. از اينرو، شايد بتوان گفت كه مقصود از اين جملات، اين است كه شكست ظالمان و به دولت رسيدن مظلومان نيز تنها به دست خداست و اين را بايد از خدا طلبيد.
يكى ديگر از نتايج حصر الوهيت در خداى متعال، اين است كه بندگان تنها بايد به او اميدوار باشند و فقط از او بيم داشته باشند و تنها او را بپرستند و پشتيبان و تكيهگاه خود بگيرند. اين حقيقتى است كه آيات قرآن و احاديث فراوان دالّ بر آناند. (النحل (16) / 51؛ هود (11) / 123؛ الاحزاب (33) / 3)
در احاديث معصومان، از اميد بستن به غير خدا، بسيار نهى شدهاست. احاديث اين موضوع را در ابواب متعددى مىتوان يافت كه از جمله آنها باب «التَّفْوِيضِ إِلَى اللَّهِ وَ التَّوَكُّلِ عَلَيْهِ» كتاب الايمان الكافى است. يكى از احاديث اين باب، حديثى است قدسى كه راوىاش امام صادق 7 است. در اين حديث آمده كه خداوند
سوگند موكّد ياد كرده كه هركس به غير او اميد بندد، نااميدش كند و جامه خوارى بر او بپوشاند و او را از خود براند و از فضلش دور نمايد. (كلينى، ج 2، ص 66، ح 7).
ب) نبوّت در حديث لوح
از مهمترين امور بندگان، سير در طريق تقرّب به خدا و كسب رضاى اوست. بندگان در اين سير و سلوك، نيازمند هدايت و دستگيرىاند و به همين سبب است كه خدا «كتاب» فرو مىفرستد و «نبى» برمىانگيزد. در واقع، نبوّت از شئون توحيد به شمار مىرود.
در اين ميان، هر چند خداوند از همه چيز و همهكس به آدمى نزديكتر است، ليكن آدميان در درجات قرب به خدا و درك و توجّه به نزديكى او به ايشان، متفاوتاند و آنان كه بيشتر متذكّر نزديكى خدا به خود هستند و بيشتر از ديگران اعمالشان را مبتنى بر اين حقيقت تنظيم مىكنند و انجام مىدهند، در واقع، به خدا نزديكترند. خداوند اينگونه انسانها را برگزيده و آنان را راهنماى ديگر مردمان قرار داده و در اينباره، هر چه ايشان نياز داشتهاند، عطايشان كرده است.
به تعبير ديگر، حجّتهاى الاهى، چه پيامبر و چه امام، واسطه ميان خدا و خلقاند. در لوح فاطمه 3، لفظ «حجاب» نماينده همين مفهوم است. در زبان عرب، هر چه حائل ميان دو شىء باشد، حجاب گويند. ابنمنظور مىنويسد: «و كلُّ ما حالَ بين شيئين: حِجابٌ.» پيامبران در دريافت و ابلاغ دين و تعاليم و احكام آن، حائل و واسطه ميان خدا و خلقاند و مردمان براى رسيدن به دين و آموزهها و دستورهايش، راهى جز مراجعه به پيامبران ندارند. معناى حجاب بودن پيامبر همين است.
آدميان براى رسيدن به قرب و رضاى خدا ناگزيرند كه بدانند خدا از آنان چه خواسته و كدام راه، راه مرضى خداست و كدام راه، مورد سخط او. روشن است كه انسانها براى فهم اين حقايق ناگزير از مراجعه به پيامبران و وسائطاند. (نك: كلينى، ج 1،
ص 168 ـ 174، باب الاضطرار الى الحجة) خدا خود فرموده است:
يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ ابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسيلَةَ. (المائدة (5) / 35)
اما از حيث ديگر، ميان خدا و خلق حجابى نيست. در نامه 31 نهجالبلاغه آمده است كه اميرالمومنين 7 به فرزند خود فرمود:
اعْلَمْ أَنَّ الَّذِي بِيَدِهِ خَزَائِنُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ قَدْ أَذِنَ لَكَ فِي الدُّعَاءِ وَ تَكَفَّلَ لَکَ بِالْإِجَابَةِ وَ أَمَرَکَ أَنْ تَسْأَلَهُ لِيُعْطِيَکَ وَ تَسْتَرْحِمَهُ لِيَرْحَمَکَ وَ لَمْ يَجْعَلْ بَيْنَکَ وَ بَيْنَهُ مَنْ يَحْجُبُهُ عَنْکَ وَ لَمْ يُلْجِئْکَ إِلَى مَنْ يَشْفَعُ لَکَ إِلَيْه. (سيّد رضى، ص 923 ـ 924)
سخن اميرالمومنين 7 در اينجا، ناظر به مسئله دعا و درخواست آدمى از خداوند است. خدا به آدميان اجازه داده كه او را بخوانند و وعده داده كه آنان را اجابت كند. خدا به انسانها دستور داده كه از او بخواهند تا وى به ايشان عطا كند؛ و امر كرده كه از او طلب رحمت كنند تا وى بر آنان رحمت فروبارد. در اين رابطه دعا و اجابت و درخواست و پاسخ، ميان خدا و آدميان هيچ مانع و بازدارنده و حجابى
نيست و آنان ناگزير نيستند كه به سراغ واسطه بروند.
اين همان حقيقتى است كه آيات قرآن نيز گواه آن است؛ آياتى مانند: «وَ إِذا سَأَلَکَ عِبادي عَنِّي فَإِنِّي قَريبٌ أُجيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذا دَعانِ فَلْيَسْتَجيبُوا لي.» (البقره (2) / 186)؛ (وَ اسْألُوا اللَّهَ مِنْ فَضْلِهِ.» (نساء (4) / 32) البته هرچند آدمى در دعا و درخواست از خدا، لزوماً، نيازمند واسطه نيست، ولى در اينجا نيز خداوند براى تسهيل حصول مقصود انسان از دعا و برطرف كردن موانع اجابت آن كه به اعمال بد انسان باز مىگردد (نك : صدوق، معانىالاخبار، ص 269، باب معنى الذنوب)، و به اهداف ديگر، او را به وسيلهجويى فرمان داده و ابتغاء وسيله در اينجا نيز كاربرد دارد.
نتيجه سخن اينكه، آدميان هر وقت بخواهند، مىتوانند خداى را بخوانند و او
مىشنود و اگر بخواهد، پاسخ مىدهد. در اين دعا و خوانش، ميان خدا و انسان، حجاب و مانعى نيست؛ ليكن گاه اعمال بد آدمى مانع اجابت دعاهاى اويند. يكى از كاركردهاى توسّل و شفاعت برداشتن موانع اجابت دعاست. امّا از حيث دريافت دين و احكام آن، آدميان ناگزير از مراجعه به واسطههايند و در واقع، ميان انسان و خدا حجابهايى قرار دارد. بنابراين، از يك حيث ميان خدا و خلق، حجابى نيست و از حيث ديگر ميان خدا و خلق، حجاب هست.
از ديگر امور مرتبط با نبوّت در لوح فاطمه 3 برترى پيامبر اكرم 9 بر ساير پيامبران است (إِنِّي فَضَّلْتُکَ عَلَى الْأَنْبِيَاءِ). برترى حضرت خاتمالنبيّين بر همه انبياء و رسل، مطلبى است كه در احاديث، فراوان، نقل شده و متواتر معنوى است. (نك : مجلسى، ج 16، ص 402 ـ 420) افزون بر احاديث، آيات قرآن كريم نيز دال بر افضليت پيامبر اكرم 9 بر ساير پيامبران است. براى نمونه، مىتوان به آيات 84 تا 90 سوره انعام اشاره كرد.
فخررازى در تفسير اين آيات نوشته كه دانشمندان مسلمان به اين آيات استناد كرده و برترى پيامبر اكرم 9 را بر ديگر پيامبران نتيجه گرفتهاند. چكيده استدلال ايشان به نقل فخر رازى چنين است كه خصال كمال و ويژگيهاى شرف در همه پيامبران پراكنده است و خداى متعال پس از يادكرد شمارى از آنان، محمّد9 را به پيروى از تمامى ايشان دستور داده است. گويا خداى حكيم به محمّد9 فرمان مىدهد كه همه خويهاى پرستش و فرمانبرى را كه در همه پيامبران به گونه پراكنده موجود است، در خود گرد آورد. وقتى خداىْ تعالى چنين دستورى به پيامبر داده، محال است كه آن حضرت در انجام آن و به دست آوردن آنچه بدان مأمور شده است، كوتاهى كند. بنابراين، ثابت مىشود كه پيامبر 9 آنچه را فرمان يافته تا به دست آورد، به دست آورده است. حال كه چنين است، ثابت مىشود كه خصال نيكى كه در همه پيامبران پراكنده است، در رسول خدا 9 جمع است و بدين سبب، واجب است كه گفته شود: آن حضرت از همه انبيا برتر است. (هندى، ص 309 ـ 310، به نقل از: فخر رازى)
پ) امامت در حديث لوح
همانگونه كه گفته شد، مقصود از امامت، جانشينى پيامبر در ابلاغ، تفسير و اجراى دين است. از سوى ديگر، نياز آدميان به دين و دريافت و فهم و اجراى آن، نيازى هميشگى است. از اين رو، مبلّغ و مفسّر و مجرى دين نيز هميشه بايد در ميان آدميان باشد. به سخن ديگر، ابلاغ و اجراى دين امور تعطيلبردارى نيستند و به حكم عقل، نياز آدمى به مبلّغ و مجرى معصوم دين دائمى است.
خداوند متعال در لوح حضرت زهرا 3 به همين حقيقت عقلى اشاره فرموده است. «إِنِّي لَمْ أَبْعَثْ نَبِيّاً فَأُكْمِلَتْ أَيَّامُهُ وَ انْقَضَتْ مُدَّتُهُ إِلَّا جَعَلْتُ لَهُ وَصِيّاً.» در واقع، سنّت وصايت سنتى الاهى است كه از آدم تا خاتم جارى بوده است. در اينباره، ابنبابويه قمى، پدر شيخ صدوق، در كتاب الامامة و التبصرة، بابى گشوده و آن را «الوصية من لدن آدم 7» ناميده است. وى در اين باب، حديث بلندى از امام صادق 7 نقل كرده كه نشان مىدهد همه پيامبران اوصيايى داشتهاند. در اين حديث، نام شمارى از اوصياء پيامبران پيشين نيز آمده است. (قمى، ص 21 ـ 25)
وصيت آدم به شيث و شيث به اوصياى ديگر تا زمان برانگيخته شدن نوح؛ و وصيت نوح به فرزندش سام و وصيت ابراهيم به اسماعيل و وصيت موسى به يوشع در ابلاغ و اجراى دين، در كتابهاى تاريخى نيز آمده است. (يعقوبى، ج 1، ص 7 و 8 و 17 و 28 و 45) براى مثال، در وصيت حضرت موسى 7 به بنىاسرائيل آمده است: «و قد حانت وفاتي، و هذا يوشع ابن نون القيم فيكم بعدي، فاسمعوا له و أطيعوا أمره، فإنّه يقضي بينكم بالحقّ. و ملعون من خالفه و عصاه.» (همان، ص 45)
در اخبار عامّه نيز سنت الاهى وصايت آمده است. در يكى از اين اخبار، ابنعباس نقل مىكند كه مردى يهودى نزد پيامبر 9 آمد و به وى گفت: «فأخبرني عن وصيّک من هو؟ فما من نبيٍّ إلّا و له وصيّ و إنّ نبيّنا موسىبن عمران أوصى يوشعبن نون.» (مرعشى نجفى، ج 4، ص 79 ـ 80 و 83 و ج 13، ص 49، به نقل از: فرائد السمطين)
همچنين ابناسحاق (م 151) در السير و المغازى، نقل كرده كه روزى سلمان از پيامبر 9 پرسيد: «يا رسول الله إنّه ليس من نبي ّإلّا و له وصيّ... فمن وصيّک؟» (ابناسحاق، ص 124) پرسشى كه حاكى از آشنايى دانايان هر عصرى با اين سنت الاهى است.
در هر حال، وصايت سنتى الاهى است كه عقل و نقل معتبر شاهد درستى آن است. مرحوم علامه مجلسى در كتاب الامامة بحارالانوار، بابى تحت عنوان «في اتصال الوصية و ذكر الأوصياء من لدن آدم إلى آخر الدهر» گشوده و در آن، سه حديث طولانى نقل كرده كه حاكى از جريان اين سنت از آدم تا خاتم است. (مجلسى، ج 23، ص 57 ـ 65) افزون بر اين، عباراتى نظير «مَا مِنْ نَبِيٍّ مَضَى إِلَّا وَ لَهُ وَصِيٌّ» در احاديث، فراوان، آمده است و نشاندهنده تواتر معنوى اين مسئله است. (نك: كلينى، ج 1، ص 224 و 250 و 278)
ت) امير مومنان برترين اوصياء
برترى اميرالمومنين 7 بر همه اوصياء از حقايقى است كه روايات فراوانى گواه آن است. در اينجا تنها به حديث معتبر تشبيه اشاره مىكنيم كه با الفاظ و عبارات گوناگون از پيامبر 9 نقل شده و در كتابهاى متعدد اهلسنّت آمده و مرحوم ميرحامد حسين يكى از مجلدات كتاب عبقاتالانوار را بدان اختصاص داده است. از ميان راويان و ناقلان حديث تشبيه، مىتوان از عبدالرزاق صنعانى، احمدبن حنبل، ابوحاتم رازى، حاكم نيشابورى، ابونعيم اصفهانى، بيهقى و ابنمغازلى نام برد. اينك متن اين حديث به روايت احمدبن حنبل :
هر كه مىخواهد دانش آدم و فهم نوح و راز و نياز موسى با خدا و وقار و سنگينى عيسى و بىنقصى و كمال و زيبايى محمّد را ببيند، به مردى كه از پيش مىآيد، بنگرد.
پس مردمان گردن فراز كردند و همگى على را ديدند كه گويى از سراشيبى، پايين مىخراميد و از كوه، فرود مىآمد. (هندى، ص 57)
مرحوم ميرحامد حسين بر اساس قواعد ادبى و بر پايه اعتراف دانشمندان اهلسنّت، نشان داده است كه حديث تشبيه دال بر افضليت اميرالمومنين 7 بر همه پيامبران جز نبى اكرم 9 است. (همان، ص 311 ـ 318 و 365 ـ 369) بنابراين، برترى امير مومنان بر ساير اوصيا حقيقتى است كه روايات عامّه نيز آن را تأييد مىكند.
ث) گرامىداشت پيامبر 9 به سبب حسنين 7
خداوند سبحانه امام حسن و امام حسين 8 را دو بچه شير و دو نوه پيامبر 9 خوانده و ايشان را سبب گرامىداشت رسول خدا 9 از سوى خود دانسته است (أَكْرَمْتُکَ بِشِبْلَيْکَ وَ سِبْطَيْکَ حَسَنٍ وَ حُسَيْنٍ). نكته قابل توجه در اين جمله، وجه گرامىداشت پيامبر 9 به حسنين 7 است. به نظر مىرسد، از آنجا كه محور مطالب لوح فاطمه 3 موضوع وصايت و جانشينى رسول خداست و حيات و بقاى دين پيامبر با امر وصايت محقق مىشود و از آنجا كه حسنين 7 دو تن از اوصيايىاند كه مايه حفظ و بقاى دين پيامبرند، خداوند به رسولش مىفرمايد كه ما با اعطاى اين دو فرزند به تو، گرامىات داشتيم؛ چرا كه اين دو فرزند، از حجتهاى الاهىاند و افزون بر اينكه به عنوان فرزند مايه روشنايى دل و ديده تو هستند، به عنوان وصى عامل حيات و بقاى دين تو خواهند شد.
ج) جريان امامت در نسل امام حسين 7
بنا بر توضيحات مرحوم مجلسى، مىتوان گفت كه مقصود از كلمه تامه و حجت بالغه كه خداوند آن دو را نزد امام حسين 7 و همراه او قرار داده، امر امامت است (جَعَلْتُ كَلِمَتِيَ التَّامَّةَ مَعَهُ وَ حُجَّتِيَ الْبَالِغَةَ عِنْدَهُ) كه با توجه به ويژگيهاى اين امر، به دو شكل از آن تعبير شده است. افزون بر اين، مراد از حجت بالغه مىتواند براهين و ادلهاى باشد كه دالّ بر حقانيت امامان 7 است. در هر حال، اين عبارات حاكى از
آن است كه ائمّه از نسل امام حسين 7 خواهند بود؛ امرى كه در احاديث به شكل متواتر تكرار شده است. (نك: مجلسى، ج 26، باب ان الائمه من ذرية الحسين 7)
درباره حكمت جريان امامت در نسل امام حسين 7 احاديثى نقل شده كه شيخ صدوق برخى از آنها را در كتابهايش آو
نظرات شما عزیزان:
:: موضوعات مرتبط:
حضرت زهرا سلام الله علیها،
،
:: برچسبها:
امامت / نصّ / حديث لوح / فاطمه 3 / جابر انصارى,
,