امامت در مكتب صادق آل محمد(صلی الله علیه و آله) - محمدحسین فاریاب



پیرو کلام امیرعوالم خلقت اعرف الحق تعرف اهله

امامت در مكتب صادق آل محمد(صلی الله علیه و آله) - محمدحسین فاریاب

امامت در مكتب صادق آل محمد(صلی الله علیه و آله) - محمدحسین فاریاب

چكیده :
امامت به‌معنایی كه شیعه بدان معتقد است، اساسی‌ترین باوری است كه موجب امتیاز شیعه امامیه از دیگر فرق اسلامی شده است. امامت به‌لحاظ عقلی و نقلی محل بحث و بررسی عالمان شیعی بوده است. آنچه در این نوشتار می‌آید، رویكرد نقلی و تاریخی به اصل امامت، با استفاده از بازخوانی سخنان امام صادق(علیه السلام) است. بر اساس مهم‌ترین یافته‌های این پژوهش، تبیین‌ها و توصیف‌های موجود در دوران امام صادق(علیه السلام) جهشی چشمگیر نسبت به دوران نخستین پیدایش تشیع داشته است؛ چنان‌كه موجب اعتقاد برخی به الوهیت امامان در آن دوران شده است. «امام» در منظر امام صادق(علیه السلام) كسی است كه حجت خدا بر بندگان بوده، مرجعیت دینی، علمی، اخلاقی و سیاسی را بر عهده دارد و واسطه فیض میان خدا و بندگان بوده، منصوب از جانب خدا، معصوم و دارای علم خدادادی است.
كلیدواژه‌ها: امام صادق(علیه السلام)، امامت، عصمت، علم، نصب، مرجعیت.
مقدمه :
پس از شهادت امام باقر(علیه السلام) در سال 114 هجری قمری، رهبری جامعه شیعی تا سال 148 هجری قمری بر عهده امام صادق(علیه السلام) بود. دوران امامت امام صادق(علیه السلام) یكی از دوران‌های طلایی عصر حضور معصومان به شمار می‌رود؛ چراكه فضای علمی آن دوران به‌گونه‌ای بود كه معارف ناب اسلامی را به جامعه منتقل می‌كرد.
اگرچه بیشتر روایات رسیده از امام صادق(علیه السلام) مربوط به دانش فقه است، اما روایات اعتقادی و كلامی آن حضرت نیز دربردارنده معارف بسیار ارزشمندی است؛ از این‌رو، چنان‌كه فقهای شیعه در طول تاریخ تشیع، به‌درستی و به‌وفور از سخنان امام صادق(علیه السلام) بهره برده‌اند، بر متكلمان نیز لازم است تا برای به دست آوردن معارف اعتقادی یا تعمیق آنها، خود را به این منبع عظیم علم و دانش رسانده، از آن بهره‌مند شوند؛ كاری كه به نظر می‌رسد در طول تاریخ، كمتر بدان توجه شده است. در این میان، از آنجاكه اصل امامت اصل شاخص و فارق میان شیعه و غیر شیعه به شمار می‌آمد، از اهمیت بسزایی برای امام صادق(علیه السلام) برخوردار بود. ازاین‌رو، افزون بر روایاتی فراوان كه از آن حضرت در خصوص مباحث مختلف امامت صادر گردیده، مناظراتی نیز در این‌باره برگزار شده است.
از سوی دیگر، مسئله امامت یكی از مهم‌ترین مسائلی است كه بیشترین اختلاف میان شیعه و اهل سنت را به خود دیده است. روشن است كه پردازش و تبیین فروعات این مسئله، همچون هر مسئله دینی، سیر تاریخی ویژه‌ای دارد. با توجه به آنچه گذشت، می‌توان گفت: نگاه تاریخی به مسئله امامت در دوران امام صادق(علیه السلام) از یك سو، و نگاهی كلامی به محتوای آنچه در این دوران درباره مسئله امامت مطرح می‌شود، از سوی دیگر، اهمیتی ویژه دارد.
آنچه در این نوشتار می‌آید، تبیین مسئله امامت در دوران امام صادق(علیه السلام) با استناد به سخنان آن حضرت است.
1. تبیین كلی جایگاه امامت
اینكه امامت دقیقاً چه جایگاهی در نظام هستی دارد، از مباحثی است كه باید از مجموع سخنان امام صادق(علیه السلام) به دست آید؛ اما به‌طوركلی می‌توان به دورنمایی از این جایگاه دست یافت.
از روایات استفاده می‌شود كه تبیین مقام اهل‌بیت(علیهم السلام) و ائمه اطهار(علیهم السلام)، بیش از ائمه پیشین، محور كار امام صادق(علیه السلام) بوده است؛ تا آنجا كه بر اساس سخنان آن حضرت تمام پیامبران به ولایت امامان و برتری ایشان بر دیگران اقرار كرده‌اند. ابوبصیر از ایشان چنین نقل می‌كند: «ما من نبی نبئ ولا من رسول أرسل إلا بولایتنا وبفضلنا علی من سوانا.»[1]
امام صادق(علیه السلام) گاه با كاربست برخی واژگان رفیع، به عظمت جایگاه امامت اشاره كرده‌اند. ایشان دست‌كم سی بار از مفهوم «حجت الله»،[2]‏ شش بار از مفهوم «امین الله»،[3]‏ پنج بار از مفهوم «اولی الامر»،[4]‏ دو بار از مفهوم «وجه الله»[5] و یك بار از مفهوم «نور الله»[6]‏ و... استفاده كرده‌اند كه هر یك از این واژگان، خود آیینه و بابی به‌سوی معرفت امام است.
تبیین جایگاه امامت، به همین موارد خلاصه نمی‌شود. در روایات امام صادق(علیه السلام)، اهل‌بیت محل رفت‌وآمد ملائكه،‌ خانه رحمت، عهد خدا، حرم الله الاكبر، معدن علم و... معرفی می‌شوند.[7] آن حضرت در خطبه‌ای دیگر، به‌طور علنی امام را حجت خدا، واسطه فیض و ... معرفی فرموده است.[8] در این دوران، تأویل‌های باطنی از آیات و تطبیق آنها بر ائمه(علیهم السلام) به چشم می‌‌آید؛ چنان‌كه محسودون[9] و راسخون[10] در علم، بر ایشان تطبیق می‌‌یابد.
در روایاتی، عالمان در آیه «هل یستوی الذین یعلمون و الذین لا یعلمون»، (زمر: 9) ائمه(علیهم السلام)، و غیر عالمان دشمنان ایشان معرفی می‌شوند.[11]
در آیه «وعلامات و باالنجم هم یهتدون»، (نحل: 16) نجم به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) و علامات بر ائمه(علیهم السلام) تطبیق می‌‌یابد.[12] مقصود از آیات در آیه «وما تُغْنِی الْآیاتُ وَالنُّذُرُ عَنْ قَوْمٍ لا یؤْمِنُون»، (یونس:101) همان ائمه(علیهم السلام)، و مقصود از «نذر» پیامبران معرفی می‌شود.[13] مقصود از سابق بالخیرات،[14] و اهل الذكر در روایات متعددی[15] و نیز «قوم» و «مسئولون» در آیه «وَإِنَّهُ لَذِكْرٌ لَكَ وَلِقَوْمِكَ وَسَوْفَ تُسْئَلُون‏»، (زخرف:44) در روایاتی متعدد، ائمه(علیهم السلام) دانسته می‌شود.[16] همچنین مقصود از «اوتوا العلم» در آیه «بل هو آیات بینات فی صدور الذین اوتوا العلم»،[17] بر امامان تطبیق می‌یابد.[18] «ائمه یهدون بأمرنا»، (انبیاء:73) همان ائمه اطهار(علیهم السلام) معرفی می‌گردد.[19] امام، استوارترین راهی دانسته می‌شود كه قرآن به‌سوی آن هدایت می‌كند.[20] مؤمنانی كه اعمال انسان‌ها بر آنها عرضه می‌شود، خود ائمه(علیهم السلام) معرفی می‌گردند.[21] راهی كه به استقامت در آن توصیه شده است، ولایت علی‌بن ابی‌طالب(علیه السلام) و دیگر ائمه است.[22] مقصود از «هاد»[23] امیرالمؤمنین(علیه السلام) دانسته می‌شود.[24]
توصیه به محبت و موالات اهل‌بیت(علیهم السلام) با استناد به روایات رسول اكرم(صلی الله علیه و آله) مورد تأكید است.[25] چنان‌كه گاه دریافت شفاعت از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) مشروط به داشتن ولایت امیرالمؤمنین(علیه السلام) معرفی می‌شود.[26]
شاید خطبه‌ای كه اسحاق‌بن غالب از امام صادق(علیه السلام) در باب جایگاه امامت نقل كرده است، جامع‌ترین سخنان باشد. برخی از فرازهای این خطبه چنین است: «همانا خدای تعالی به‌وسیله امامان هدایت(علیهم السلام) از خاندان پیامبرش(صلی الله علیه و آله)، دینش را آشكار فرمود و از راه روشن خود، به‌وسیله ایشان پرده برداشت و برای آنان از درون سرچشمه‏های دانش خود دری گشود. پس، از امت محمد(صلی الله علیه و آله) هر كه حق واجب امام‏ خود را بشناسد، شیرینی ایمان خود را خواهد چشید و حُسن اسلامش را خواهد شناخت؛ زیرا خدای تعالی امام را نشانه‏ای برای خلق خود گماشته است و او را حجتی بر فرمان‌برداری خود قرار داد و تاج وقار بر او پوشانید و از نور جباریت خویش او را درپوشید و وسیله و سببی میان او و عالم بالا به‌منظور ارتباط برقرار ساخت كه موادّش [یعنی همان فیض، هدایت‌ها و الهام‌های الهی][27] از او جدا نمی‏شود و كسی را به آنچه نزد خداست دسترسی نیست، مگر از راه اسباب او؛ و خداوند اعمال بندگان را جز با شناخت امام نمی‏پذیرد. پس او به مشكلات تاریك و سنّت‌های پوشیده و مخفی و فتنه‏هایی كه به اشتباه می‏افكند، آگاه است؛ و همواره خداوند آنان را برای خلق خود از فرزندان حسین(علیه السلام) از پس هر امامی (یكی پس از دیگری) اختیار می‏كند... آنان پیشوایانی هستند از جانب خدا كه به حق راه می‏نمایند و حق گرایند؛ حجت‏های خدایند و حافظان و حامیان او بر بندگانش؛ و بندگان به پیروی از سیره و روش ایشان دین‌داری كنند و شهرها با نور ایشان روشنی می‏یابد و به‏ بركت آنان آثار دیرینه رشد می‏یابد. خداوند آنان را مایه زندگی مردم و چراغ‌هایی برای تاریكی [و كلیدهای سخن‏] و ستون‌های اسلام قرار داده است. قلم تقدیر تغییرناپذیر الهی بدین گونه درباره ایشان جریان یافت (كه چنین باشند)... هنگامی كه در عالم ارواح او [امام] را آفرید و نیز در عالم اجساد كه پیكرش را به وجود آورد، زیر نظر خود او را ساخت. او پیش از خلقتش به‌صورت انسانی سایه‏ای در جانب راست عرش خدا بود و در علم نهانی خداوند، حكمت به او داده شده بود. خداوند او را با علم خویش برگزید و به دلیل پاكی‌اش اختیار فرمود. او یادگار آدم(علیه السلام) و برگزیده از میان ذریه نوح(علیه السلام) و اختیارشده از تبار ابراهیم(علیه السلام) و چكیده‏ای از نسل اسماعیل(علیه السلام) و خلاصه‏ای از عترت محمّد(صلی الله علیه و آله) است. همواره مورد توجه خاص خداوند بوده و هست و او را به‌وسیله فرشتگانش نگهداری می‏كند... .»[28]
به نظر می‌رسد، چنین تبیین‌هایی موجب شده بود تا برخی مقام ائمه(علیهم السلام) را تا حد خدایی و الوهیت بالا برند كه این كار به شدت مورد غضب و انكار ائمه(علیهم السلام) قرار گرفت.[29]
2. ضرورت وجود امام
چنان‌كه در مقدمه این نوشتار بیان شد، مسئله امامت همچون هر مسئله دینی، به‌لحاظ تبیین و پردازش توسط متولیان دین و مذهب، سیری تاریخی را به خود دیده است. با نگاهی به مجموعه روایاتی كه پیش از امام صادق(علیه السلام) درباره امامت صادر شده است، به نظر می‌رسد می‌توان مدعی شد از جمله مسائلی كه برای نخستین بار در عصر حضور معصومان(علیهم السلام) در زمان امام صادق(علیه السلام) مطرح شد، تبیین ضرورت وجود امامت است. به‌طور قطع، وجود پیروان عمروبن‌عبید[30] كه منكر ضرورت امامت بودند، در تبیین فراوان این مباحث مؤثر بوده است. دراین‌باره مناظره‌ای میان هشام‌بن حكم و فردی از شام در حضور امام صادق(علیه السلام) صورت گرفته است. اگر چه در این مناظره، هشام است كه استدلال اقامه می‌كند، اما تقریر امام به‌معنای درستی آن است. هشام در بیان استدلال خود، پس از اثبات ضرورت بعثت پیامبران، می‌پرسد: تكلیف انسان‌ها پس از رسول‌الله(صلی الله علیه و آله) چیست؟ مرد شامی قرآن و سنت را مرجع مردم می‌خواند. پس از آن، هشام با اشاره به وجود اختلافات میان مسلمانان ثابت می‌كند كه لازم است كسی وجود داشته باشد كه به اخبار آسمان و زمین آگاه بوده، رافع اختلافات باشد و چنین فردی همان امام است.[31]
البته دقت در این روایت، هادی این نكته است كه هدف از آن، اثبات ضرورت امامت در بعد مرجعیت دینی است.
از منظر امام صادق(علیه السلام)،، امام همان حجت خدا بر بندگان است. «الحُجه» در لغت، به‌معنای سبب پیروزی بر خصم،[32] برهان[33] و دلیل روشن[34] برای احتجاج آمده است. به گفته ارباب لغت، جمع این واژه، «حُجَج» است و هنگامی كه عرب می‌گوید: «احتجّ بالشیء»، مقصودش این است كه از آن شیء به‌عنوان حجت و دلیل خود استفاده كرده است.[35] امام صادق(علیه السلام) به دفعات مفهوم «حجت الله» را درباره امامان به‌كار برده‌اند.[36]‏
با توجه به معنای لغوی این مفهوم، روشن می‌شود امام كسی است كه خداوند متعال با وجود او بر بندگان احتجاج می‌كند. از همین روست كه امام صادق(علیه السلام) بارها بر خالی نبودن زمین از امام تأكید می‌ورزد[37] و تصریح می‌كند كه وجود امام روی زمین هماره لازم است؛ به گونه‌ای‌كه اگر تنها دو نفر روی زمین باشند، یكی از آن دو حجت خواهد بود.[38] ایشان در تبیین چرایی این مطلب فرمودند: «اگر مردم تنها دو نفر باشند، یكی از آن دو امام است.» آن‌گاه فرمودند: «آخرین كسی كه از دنیا می‌رود، امام است؛ برای آنكه كسی حجتی بر خداوند نداشته باشد تا بگوید: خداوند او را بدون آنكه حجتی از جانب خود بر او بگمارد، رها كرده است.»[39]
3. مناصب امام
از آنچه گفته شد، دانسته می‌شود كه خداوند امامان را به مقام امامت منصوب كرده است. اینك باید دانست كه خداوند متعال چه مناصب یا مسئولیت‌هایی را به ایشان واگذار كرده است.
1-3. مرجعیت دینی
یكی از مناصب و مسئولیت‌هایی كه امام صادق(علیه السلام) برای متصدی منصب امامت بیان می‌فرماید، منصب مرجعیت دینی است. عبدالله‌بن سلیمان عامری در این زمینه نقل می‌كند كه امام صادق(علیه السلام) فرمودند: «هیچ زمانی بر زمین نگذشته، مگر آنكه خداوند حجتی در آن داشته است كه حلال و حرام را می‌شناسانده و مردم را به راه خدا دعوت كرده است.»[40]
ایشان در روایت دیگری فرمودند: «همانا خداوند زمین را بدون عالم رها نمی‌كند و اگر چنین نباشد، حق از باطل شناخته نمی‌شود.»[41]
همچنین اسحاق‌بن عمار از امام صادق(علیه السلام) نقل می‌كند كه فرمودند: «همانا زمین خالی نماند، جز اینكه باید در او امامی باشد؛ برای آنكه اگر مؤمنان چیزی (به احكام خدا) افزودند، آنها را به حق برگرداند؛ و اگر چیزی كاستند، آن كاستی را برایشان تمام كند.»[42]
2-3. وساطت فیض
بر اساس روایات متعدد و مستفیض، خداوند متعال كه فیاض مطلق است، به‌واسطه حضور حجت خود در عالم، فیضش را بر اهل عالم عطا می‌كند. به دیگر سخن، جهان با فیض خداوند متعال است كه پایدار مانده است. بر اساس روایات، فیض خداوند با واسطه وجود حجت الله است كه در عالم فیض متجلی می‌شود و عالم پایدار می‌ماند. پایداری این عالم، به وجود نعمت‌ها، نزول باران، بر جای ماندن آسمان و زمین، و... است؛ چنان‌كه در قرآن كریم آمده است: «آیا ندیدی كه خداوند آنچه را در زمین است، مسخّر شما كرد و (نیز) كشتی‌هایی را كه به فرمان او بر صفحه اقیانوس‌ها حركت می‏كنند؛ و آسمان را نگه می‏دارد تا جز به فرمان او، بر زمین فرو نیافتند؟... .»
در این آیه، از نگه‌داشتن آسمان و فرود نیامدن آن بر زمین خبر داده شده است. در روایات نیز ـ چنان‌كه خواهد آمد ـ تصریح شده است كه خداوند متعال به‌واسطه حجت الله و امامان است كه چنین می‌كند.
این حقیقت، پیشتر به بیانی زیبا در كلام امام سجاد(علیه السلام) مطرح شده بود: «ما امام مسلمانان و حجت‌های خدا بر عالمیان... هستیم و ما موجب امان اهل زمینیم؛ چنان‌كه ستاره‏ها موجب امان اهل آسمان‌اند. ماییم كه خدا به‌وسیله ما آسمان را نگاه داشته است تا بر زمین نیافتد، جز به اجازه او؛ و برای ما آن را نگه‌داشته تا بر اهلش موج نزند و برای ما باران ببارد و رحمت خویش را نشر سازد و زمین بركات خود را بیرون دهد؛ و اگر امام در زمین نباشد، زمین اهل خود را فرو برد.»[43]
امام صادق(علیه السلام) نیز در بیانی موجز، خطاب به ابوحمزه ثمالی فرمودند: «اگر زمین بدون امام باقی بماند، در هم فروریزد.» [44] همچنین مفضل‌بن عمر از ایشان نقل می‌كند كه درباره ائمه(علیهم السلام) فرمودند: «خداوند آنها را اركان زمین قرار داد كه اهل آن را در خود فرو نبرد.»[45] ایشان خطاب به سعید الاعرج و سلیمان‌بن خالد نیز همین سخن را تكرار كردند.[46] ضمن آنكه خطبه‌ای كه پیش‌تر در بحث جایگاه امامت نقل كردیم، بیانگر منصب وساطت فیض برای امامان است. این سخنان یادآور همان حقیقتی است كه از آن به وساطت فیض یاد كردیم.
4-3. مرجعیت هدایت رفتاری و عملی
در گذشته، از مرجعیت دینی امام سخن به میان آوردیم. به نظر می‌رسد، كه می‌توان منصب مرجعیت دینی را از منصب مرجعیت هدایت رفتاری و عملی جدا كرد؛ بدین بیان كه ممكن است كسی مسئول پاسخ‌گویی به پرسش‌های دینی مردم باشد، اما نتوان از او به‌عنوان الگوی هدایت رفتاری جامعه یاد كرد.
بی‌تردید، منصب مرجعیت هدایت رفتاری و عملی، یكی از مناصبی است كه در روایات واردشده از امامان، جایگاهی خاص داشته است؛ چنان‌كه قرآن كریم نیز با آیاتی همچون «لَقَدْ كانَ لَكُمْ فی‏ رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَه حَسَنَه»؛ (احزاب:21) پیامبر(صلی الله علیه و آله) را الگوی اخلاقی مردم معرفی كرده است. این منصب را می‌توان از كاربست واژگانی همچون «وجه الله» برای امامان به دست آورد. امام صادق(علیه السلام) در یكی از سخنان خود ـ كه به طریقی صحیح نقل شده است ـ فرمود: «نَحْنُ وَجْهُ اللَّهِ الَّذِی لَا یهْلِك»؛‏[47] «ما وجه الله هستیم كه نابود نمی‌شود.»
بی‌گمان هرگونه تصویری از مفهوم «وجه الله» كه مستلزم جسمانیت خداوند باشد، با ادله عقلی و نقلی محكوم و مردود است. از این روست كه امام رضا(علیه السلام) به اباصلت فرمود: «ای اباصلت! هر كسی كه خداوند را به صورت، همچون سایر صورت‌ها توصیف كند، كفر ورزیده است.»[48]
واژه «وجه» به‌معنای جلوی هر چیز[49] است كه در فارسی به آن «صورت» گفته می‌شود.[50] صاحب كتاب التحقیق، اصل و ریشه آن را به‌معنای قسمتی از شیء می‌داند كه به آن توجه می‌شود.[51]
به نظر می‌رسد، یكی از كاركردهای «وجه» و «صورت» آن است كه انسان با نگاه به آن، صاحب صورت را می‌شناسد. به دیگر سخن، آن گاه كه صورت كسی را می‌بینیم، قادر به شناختن او می‌شویم. همچنین می‌توان گفت: «وجه» آن قسمتی از انسان است كه به آن توجه كرده یا به آن روی می‌كنند تا او را بشناسند.
با توجه به این تحلیل می‌توان گفت: «وجه الله» چیزی است كه به‌وسیله آن به خدا توجه می‌گردد و خدا با آن شناخته می‌شود. بنابراین، وجه الله وسیله‌ای است كه با نگاه به او، خدا قابل شناخت است. اینك می‌توان در معنای حدیث یادشده گفت: امام همان كسی است كه آینه خدا بوده، وسیله‌‌ای است تا از طریق آن خداوند شناخته شود؛ یعنی ـ چنان‌كه خواهد آمد ـ آنها چنان رفتار می‌كنند كه دیگران را به خدا رهنمون می‌سازند.
ایشان در سخنی دیگر، پس از تفسیر وجه الله به «دین»، خطاب به خیثمه‌بن عبدالرحمان فرمودند: «كَانَ رَسُولُ اللَّهِ(صلی الله علیه و آله) وَأَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ(علیه السلام) دِینَ اللَّهِ وَوَجْهَهُ وَعَینَهُ فِی عِبَادِهِ وَلِسَانَهُ الَّذِی ینْطِقُ بِهِ وَیدَهُ عَلَی خَلْقِهِ وَنَحْنُ وَجْهُ اللَّهِ الَّذِی یؤْتَی مِنْهُ...»؛‏[52] «رسول‌الله(صلی الله علیه و آله) دین خدا، و وجه و چشم او میان بندگان، و زبانی است كه با آن سخن می‌گوید و دستی است كه بر بندگانش دارد. و ما وجه خدا هستیم كه از آن آمده می‌شود.»
ایشان در سخنی دیگر نیز خطاب به مروان صبّاح فرمودند: «خداوند ما را آفرید؛ پس آفرینش ما را نیكو قرار داد... ما را وجه خود كه از آن آمده می‌شود، قرار داد.»[53]
بنابراین می‌توان گفت كه نفس پیامبران، رسولان و امامان، راهی است به‌سوی خداوند متعال، و رسیدن به خداوند از این طریق ممكن است. به دیگر بیان، سلوك و رفتار آنها به‌گونه‌ای است كه موجب توجه مردم به خداوند متعال می‌شود.
اگر چنین برداشتی از روایت را بپذیریم، شأنی افزون بر مرجعیت دینی برای امام ثابت می‌شود و به نظر می‌رسد كه رفتار امام نیز از این طریق، رفتاری معصومانه و عاری از گناه دانسته شده است. مرجعیت هدایت رفتاری و عملی ایشان نیز از این طریق قابل اثبات است؛ زیرا رفتار و سلوك عاصیانه نمی‌تواند موجب توجه مردم به خداوند شود.
با توجه به آنچه گذشت، روشن می‌شود «وجه الله» كسی است كه آینه تمام‌نمای خداوند متعال است و موجب توجه دیگران به خدا می‌شود. این ویژگی جز این نیست كه رفتار و كردار او انسان را به یاد خدا می‌اندازد. روشن است كه اگر كسی دارای چنین ویژگی‌ای باشد، می‌تواند مرجع و الگوی اخلاقی مردم نیز به شمار آید.
5-3. زعامت سیاسی
زعامت سیاسی و اجتماعی، از دیگر مناصبی است كه بر عهده امام(علیه السلام) است. قرآن كریم در آیه اولی الامر[54] از این حقیقت سخن به میان آورده است. این تفسیر از آیه شریفه، به‌وسیله امام صادق(علیه السلام) بیان شده است. دراین‌باره، ابوالیسع ـ از اصحاب امام صادق(علیه السلام) ـ از ایشان خواست تا اركان دین اسلام را كه یك مسلمان باید به آنها معرفت و اعتقاد داشته باشد، به وی بشناساند. امام(علیه السلام) پس از بیان مواردی فرمودند: «...وَ الْوَلَایه الَّتِی أَمَرَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِهَا وَلَایه آلِ مُحَمَّد(صلی الله علیه و آله)»؛[55] «... و ولایتی كه خداوند متعال به آن امر كرده، ولایت خاندان محمد(صلی الله علیه و آله) است.»
ابوالیسع پس از شنیدن سخن امام خواستار دلیلی بر این مطلب شد. امام صادق(علیه السلام) آیه اولی الامر را دلیل بر مدعای خود قرار دادند و در ادامه فرمودند: «رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمودند: هر كس بمیرد، درحالی‌كه امام خود را نشناخته باشد، به مرگ جاهلیت مرده است. و ولایت امر با پیامبر و علی(علیه السلام) بود و دیگران گفتند معاویه؛ و پس از او حسن و حسین(علیه السلام) بوده است و دیگران نیز گفتند یزید‌بن معاویه و حسین‌بن علی(علیه السلام) بوده است؛ در حالی‌كه مساوی نیستند... پس از آن، علی‌بن الحسین و محمد‌بن علی(علیه السلام) بودند. و شیعه تا پیش از امام باقر(علیه السلام) مناسك حج و حلال و حرام خود را نمی‌شناختند تا آنكه امام باقر(علیه السلام) مناسك حج و حلال و حرام را برای آنها تبیین كرد.»‏[56]
از فضای روایت، به‌خوبی به دست می‌آید كه والیان امر یا همان اولی الامر، افزون بر آنكه مسئولیت مرجعیت دینی جامعه را بر دوش دارند، زمامدار سیاسی جامعه نیز هستند.
4. ویژگی‌های امام
صفات و ویژگی‌های فراوانی برای امام در سخنان امام صادق(علیه السلام) وجود دارد؛ به‌گونه‌ای كه می‌توان دوران امامت امام صادق(علیه السلام) را از جهت تبیین صفات و ویژگی‌های امام، دورانی منحصربه‌فرد دانست. این ویژگی‌ها عبارت‌اند از:
1-4. مفترض‌الطاعه بودن
از جمله ویژگی‌هایی كه بارها در سخنان امام صادق(علیه السلام) برای امامان(علیهم السلام) بیان شده است، ویژگی مفترض‌الطاعه بودن است. در این زمینه حسین‌بن ابی‌العلاء نقل می‌كند كه از امام صادق(علیه السلام) پرسیدم: آیا اطاعت از اوصیا واجب است؟ امام(علیه السلام) فرمود: «آری. آنها همان كسانی‌اند كه خداوند متعال درباره آنها فرمود: أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْكُمْ.»[57]
همچنین هنگامی كه حمران‌بن اعین از امام صادق(علیه السلام) درباره آیه «فَقَدْ آتَینا آلَ إِبْراهِیمَ الْكِتابَ والحكمه وَ آتَیناهُمْ مُلْكاً عَظِیماً» سؤال كرد، امام(علیه السلام) «ملك عظیم» را به «اطاعت» تفسیر نمودند[58] و در روایتی دیگر، امامان را مصادیق این آیه معرفی فرمودند.[59]
اهمیت این مفهوم چنان است كه بر اساس برخی روایات، یكی از واجبات عقیدتی و معرفتی شیعیان درباره امامان، اعتقاد به مفترض‌الطاعه بودن آنان است. دراین باره، از حمزه‌بن حمران نقل شده است كه امام صادق(علیه السلام) فرمودند: «نوه من در سرزمین خراسان در شهری كه طوس نامیده می‌شود، كشته خواهد شد. هر كس او را درحالی‌كه دانا به حق اوست زیارت كند، در قیامت دست او را گرفته، وارد بهشت می‌كنم... .» سؤال كردم: شناخت حق او به چه چیزی است؟ فرمود: «اینكه بداند او امام مفترض الطاعه است... .»[60]
به‌لحاظ تاریخی می‌توان مدعی شد كه این مفهوم، جایگاهی خاص و روشن نزد برخی اصحاب ائمه و دیگران داشته است. این مدعا با مراجعه به منابع رجالی و روایی قابل اثبات است؛ چنان‌كه منصور‌بن حازم نیز در روایتی خطاب به امام صادق(علیه السلام) گفت: «أَشْهَدُ بِاللَّهِ أَنَّكَ أَنْتَ الْحُجَّه وَ أَنَّ طَاعَتَكَ مُفْتَرَضَه.»[61]
در همین زمینه سعید اعرج نیز نقل می‌كند: روزی نزد امام صادق(علیه السلام) بودیم كه دو نفر از زیدیه نزد ایشان آمدند. یكی از آن دو پرسید: آیا میان شما امام مفترض‌الطاعه هست؟ حضرت فرمود: نه. گفتند: از تو به ما خبر رسیده كه فتوا داده و اقرار كرده‌ای كه قائل به امام مفترض‌الطاعه هستی... و آن خبردهندگان، انسان‌هایی باتقوایند... .»[62]
از این روایت دانسته می‌شود كه اعتقاد به وجود امامی مفترض الطاعه میان خاندان پیامبر اكرم(صلی الله علیه و آله)، اعتقادی منحصر به شیعه امامیه نبوده است. ضمن آنكه، با توجه به انبوه روایاتی كه امام را فردی مفترض‌الطاعه معرفی می‌كند، روشن می‌شود كه پاسخ امام، به دلیل تقیه بوده است.
2-4. عالم به علم الهی
تبیین مسئله علم نیز همچون دیگر مسائل موجود در اصل امامت، در دوران امام صادق(علیه السلام) نمودی چشمگیر داشته است؛ تاآنجاكه در برخی روایات، از امام تنها با عنوان «عالم» یاد كرده‌اند؛ چنان‌كه در روایتی فرمودند: «همانا علمی كه همراه با حضرت آدم(علیه السلام) به زمین نازل شد، [همراه او] به بالا برنگشت و هر عالمی كه از دنیا رفت، علم او را به ارث برد. همانا زمین خالی از عالم نمی‌ماند.»[63]
در بیانات امام صادق(علیه السلام) بارها با عبارت «وَخُزَّانُهُ عَلَی عِلْمِهِ وَالْقَائِمُونَ بِذَلِك»،[64] بر عظمت علمی امام تأكید شده است؛ چنان‌كه گاه امیرالمؤمنین(علیه السلام) وارث علوم تمام پیامبران معرفی می‌شود.[65]
در این دوران است كه همه كتاب‌های آسمانی نزد ائمه دانسته می‌شود؛[66] علم ایشان برتر از علم موسی و خضر(علیه السلام) و به‌طور كلی، عالم به گذشته و حال آینده معرفی می‌گردند: «... لو كنت بین موسی والخضر لأخبرتهما أنی أعلم منهما ولأنبأتهما بما لیس فی أیدیهما لأن موسی والخضر أعطیا علم ما كان ولم یعطیا علم ما هو كائن إلی یوم القیامه و إن رسول الله أعطی علم ما كان و ما هو كائن إلی یوم القیامه فورثناه من رسول الله(صلی الله علیه و آله).»[67]
در سخنان امام صادق(علیه السلام) متصدی منصب امامت، وارث مصحف فاطمهƒ و نیز مصحف امیرالمؤمنین(علیه السلام) است.[68] علم امام چنان گسترده معرفی می‌شود كه گویا امام، حجت و خلیفه خدا كسی است كه هر پرسشی از او شود، باید پاسخ آن را بداند.[69] امام آگاه به آنچه در آسمان و زمین و بهشت و جهنم است،‌ معرفی می‌گردد.[70] مسئله علم امام به [72] اسم از [73] اسم اعظم، و برتری علم ائمه از علم پیامبرانی همچون موسی و عیسی(علیه السلام)، از مسائلی است كه به برخی اصحاب گفته می‌شود.[71]
امام صادق(علیه السلام) در دیگر سخنان خود نیز بر مسئله علم حجت الله تأكید كرده‌اند. ایشان به هشام‌بن حكم فرمودند: «ای هشام! هر كس تردید كند كه خداوند به‌وسیله حجتی، بر مردم احتجاج می‌كند كه نزد او تمام چیزهایی كه مردم به آن نیاز دارند، وجود ندارد، بر خداوند افترا زده است.»[72]
در این دوران، امام صادق(علیه السلام) بر این مسئله تأكید دارد كه هرگاه بخواهد چیزی را بداند، می‌داند.[73] برای نمونه، در روایتی فرمودند: «والله لا یجعل حجه فی أرضه یسأل عن شی‏ء فیقول لا أدری»؛[74] «خداوند روی زمین حجتی قرار نمی‌دهد كه از او درباره چیزی پرسش شود و او بگوید: نمی‌دانم.» ایشان در سخنی دیگر، خطاب به صفوان فرمودند: «خداوند بزرگوارتر و بزرگ‌تر از آن است كه به بنده‌ای از بندگان خود احتجاج كند؛ سپس چیزی از اخبار آسمان و زمین را از او مخفی نگهدارد.»[75] در این روایت، چنین تبیین می‌شود كه اساساً دادن چنین علومی به حجت الله، اقتضای حكمت خداوند حكیم است.
ایشان همچنین در روایتی خطاب به هشام‌بن حكم ـ آن‌گاه كه هشام از گستره علمی امام در شگفت مانده بود ـ فرمودند: «ای هشام! خداوند تبارك و تعالی بر بندگانش به كسی احتجاج نمی‌كند كه نزد او تمام آنچه كه به آن نیاز دارند، نباشد.»[76]
در روایتی دیگر امام صادق(علیه السلام) از امام حسن مجتبی(علیه السلام) نقل می‌كند كه فرمود: «همانا برای خداوند دو شهر است: یكی در مشرق و دیگری در مغرب... بر هر كدام از آنها هزار هزار در است و در هر كدام از آنها هزار هزار زبان است كه هر كدام به زبانی سخن می‌گوید كه با زبان دیگری متفاوت است و من تمام زبان‌ها را می‌شناسم و آنچه در آن دو شهر و میان آنهاست می‌دانم و بر آنها حجتی جز من و برادرم حسین(علیه السلام) نیست.»[77]
روایات پیش‌گفته ـ به‌ویژه روایت اخیر ـ نشانگر این واقعیت‌اند كه علم امام تنها به علوم مربوط به دین محدود نمی‌شود؛ بلكه خداوند متعال علومی بیشمار به ایشان عنایت كرده است.
افزون بر آن، احتجاجات امام صادق(علیه السلام) با دانشمندان علوم مختلف نیز ممكن است گواه بر مدعای یادشده ـ مبنی بر بهره‌مندی امام از علوم غیردینی ـ باشد؛ چنان‌كه در مناظره خود با طبیب هندی، از ریزترین مسائل در عصب مغز انسان سخن گفته است؛ به‌گونه‌ای‌كه طبیب، متحیر و شگفت‌زده می‌شود. امام به طبیب هندی فرمود: «آیا گمان می‌كنی من این مطالب را از كتاب‌های پزشكی فرا گرفته‌ام؟ طبیب گفت: بلی. امام فرمود: خیر؛ به خدا سوگند آن را فقط از خداوند سبحان گرفته‌ام. پس به من بگو آیا من به طب عالم‌تر هستم یا تو؟ هندی گفت: من.»[78] امام صادق(علیه السلام) در ادامه، نوزده سؤال طبی از وی پرسید كه او در پاسخ همه آنها گفت: لا اعلم. وی پس از شنیدن پاسخ‌های امام مسلمان شد و گفت: «أَنَا أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ وَ عَبْدُهُ وَ أَنَّكَ أَعْلَمُ أَهْلِ زَمَانِك‏.»[79]
بیان خواص دارویی برخی میوه‌‌ها و غیر آن نیز مؤید این مدعاست.[80]
با وجود این، امام صادق(علیه السلام) تأكید دارد كه از به‌كاربردن اصطلاح «علم غیب» برای خود پرهیز كند و در مقابل، بر جنبه اعطایی بودن این علم از جانب خداوند تأكید می‌فرماید؛[81] چنان‌كه وقتی عمار ساباطی پرسید: آیا امام علم غیب دارد یا نه؟ امام فرمود: «لَا وَلَكِنْ إِذَا أَرَادَ أَنْ یعْلَمَ الشَّی‏ءَ أَعْلَمَهُ اللَّهُ ذَلِك‏.»[82]
ضمن آنكه تأكید فراوان بر محدَّث بودن امامان نیز تبیینی دیگر از اعطایی بودن علم امامان است.[83]
از سوی دیگر، بر این نكته نیز تأكید می‌شود كه امام علم خود را همواره و به تدریج از خداوند دریافت می‌كند: «لَیسَ هَذَا هُوَ الْعِلْمَ إِنَّمَا الْعِلْمُ مَا یحْدُثُ بِاللَّیلِ وَالنَّهَارِ یوْماً بِیوْمٍ وَ سَاعَه بِسَاعَه»؛[84] و در برخی مواقع، مانند شب‌های جمعه، علم امام فزونی می‌یابد.[85]
به نظر می‌رسد تبیین‌های رفیع از مسئله علم امام و برتر نشان دادن آن از علوم برخی پیامبران، موجب شده بود تا در همین دوران برخی از شیعیان، ائمه را همان پیامبران دانسته‌اند، كه چنین برداشتی مورد نهی و انكار امام صادق(علیه السلام) قرار گرفت.[86]
3-4. عصمت
تبیین مسئله عصمت، در این دوران به اوج می‌رسد. فضای حاكم بر جامعه و زمینه‌سازی ائمه پیشین، به‌ویژه امام سجاد(علیه السلام)، تأثیر بسزایی بر تبیین مبسوط این آموزه داشته است. وجود انسان‌های فرهیخته‌ای همچون هشام‌بن حكم، هشام‌بن سالم، مؤمن طاق و زراره نیز از دیگر علل این تحول است. افزون بر آن، هم‌زمانی با دوره شكل‌گیری جریان‌های پیرو عمرو‌بن عبید ـ كه اعتقادی به ضرورت وجود امام نداشت ـ نیز در این تحول بی‌تأثیر نبوده است.
نخستین استدلال‌های كلامی بر مسئله عصمت، در این دوران اعم از استدلال عقلی و نقلی، به وسیله امام صادق(علیه السلام) ارائه می‌شود. تفكیك میان عصمت از گناه كبیره و صغیره، و اصرار بر عصمت امام از هر دو نوع گناه، در این دوران به چشم می‌آید.
در این دوران، امام صادق(علیه السلام) نیز همچون امامان پیش از خود، بر الاهی‌بودن مسئله عصمت تأكید می‌كند. هشام‌بن حكم درباره چگونگی عصمت امام سؤال می‌كند و حضرت می‌فرمایند: «معصوم كسی است كه به استعانت خدا از جمیع محرمات ممتنع است و خداوند فرمود: و هر كه به خدا تمسك جوید، به راه راست هدایت شده است‏.»[87]
از دیگر محورهای مورد تأكید در این دوران، مسئله باطنی و مخفی بودن عصمت معصومان است. امام صادق(علیه السلام) در ضمن پاسخ به سؤال مفضل‌بن عمر، به تبیین این نكته می‌پردازد كه عصمت، امری ظاهری نیست تا بتوان از طریق آن فرد معصوم را شناسایی كرد؛ بلكه امری باطنی است و راه شناسایی فرد معصوم، منصوص بودن او به‌وسیله خداوند و معرفی آن از جانب پیامبر اكرم(صلی الله علیه و آله) است: «امام جز معصوم نمی‌تواند باشد و عصمت او جز از طریق سخن خداوند به‌وسیله پیامبرش معلوم نگردد؛ چون عصمت در ظاهر خلقت آدمی نیست كه دیده شود؛ و مانند سیاهی و سفیدی و مانند آن، پنهان است و جز با بیان خداوند علام الغیوب شناخته نمی‏شود.»[88]
امام صادق(علیه السلام) در برخی از روایات خود، با به كار بردن مفهوم «حجت الله»، بر لزوم معصوم بودن مصداق آن مفهوم تأكید دارد: «خدا برای امر رسالتش، كسی را كه می‏داند كافر است و به‌جای بندگی او به بندگی شیطان می‌پردازد، نمی‏فرستد. خداوند تنها فرد معصوم را به‌عنوان حجت خود بر مردم انتخاب می‌كند.»[89]
گناهكار آن‌گاه كه مرتكب گناه می‌شود، در حقیقت شیطان را عبادت كرده است. بر اساس این روایت، حجت خدا نمی‌تواند كسی باشد كه گناهكار و در نتیجه، بنده شیطان است؛ بلكه باید كسی باشد كه معصوم بوده، از عبادت شیطان خودداری كند.
امام(علیه السلام) در دیگر روایات نیز با به كاربردن مفهوم وصی، آن را در ردیف پیامبران قرار می‌دهد و بر عصمت امام همچون پیامبر تأكید می‌كند چنان‌كه فرمودند: «... الانبیاء والاوصیاء لا ذنوب لهم لانهم معصومون مطهرون».[90]
همچنین، امام صادق(علیه السلام) همچون امام سجاد(علیه السلام)، بر این آموزه تأكید می‌كند كه امام، نه‌تنها معصوم است، بلكه شرط لازم برای امامت امام، داشتن ویژگی عصمت است. ایشان در تبیین این آموزه، در ضمن حدیثی طولانی، به مفضل‌بن عمر فرمودند: «...لا یكون الإمام إلا معصوما.»[91]
اسحاق‌بن غالب خطبه‌ای را از امام صادق(علیه السلام) نقل می‌‌كند كه ایشان در این خطبه با جزئیات بیشتری به تبیین ویژگی‌های امام پرداخته است:
«...خدا با علم غیب خود، به او حكمت بخشیده و او را برگزیده است... همیشه زیر نظر خدا سرپرستی شده و خداوند با پرده خود او را حفظ كرده است و دام‌های شیطان و لشكرش را از او كنار زده و پیشامدهای شب‌هنگام و افسون جادوگران را از او دور ساخته و روی آوردن بدی را از او برگردانیده است؛ او از بلاها بركنار و از آفت‌ها پنهان است؛ از لغزش‌ها نگهداری شده و از تمام زشت‌كاری‌ها مصون است... .»[92]
تلاش‌های ائمه پیشین در تبیین مسئله عصمت و امامت برای شیعیان، گویا آنها را برای آشنایی با براهین لزوم عصمت در این دوران آماده ساخته بود و این مهم به‌وسیله امام صادق(علیه السلام) برای نخستین بار به منصه ظهور رسید. در این راستا، مفضل‌بن عمر نقل می‌كند كه امام صادق(علیه السلام) در مقام استدلال برای اثبات عصمت امام، با استناد و استشهاد به آیه ابتلا فرمود: «و گفتار خداوند عزوجل «لا ینالُ عَهْدِی الظَّالِمِین»، یعنی اینكه امامت شایسته كسی نیست كه بتی را عبادت كرده و به‌اندازه چشم بر هم زدنی برای خدا شریك قرار داده باشد؛ اگرچه پس از آن مسلمان شده باشد. ظلم عبارت است از قرار دادن چیزی در غیر جایگاه آن و بزرگ‏ترین ظلم‏ها شرك به خداست. ... همچنین امامت به كسی كه چیزی از گناهان صغیره یا كبیره را مرتكب شده باشد، شایسته نیست؛ اگرچه بعدها توبه كند.»[93]
از مجموع آنچه در این قسمت گفته شد، می‌توان گفت: تبیین لزوم عصمت حجت‌الله در عصر امام صادق(علیه السلام) و نیز بیان استدلال بر لزوم عصمت، در حقیقت نشان از سیر تدریجی بیان معارف به‌وسیله ائمه اطهار(علیهم السلام) دارد.
4-4. نصب امام
مباحث مطرح شده در بحث ضرورت امامت، به‌نوعی نشان از بیان مسئله نصب الاهی امام نیز بود. صرف‌نظر از آن، امام صادق(علیه السلام) بیانات مستقلی نیز دراین‌باره دارد. وجود ائمه اهل سنت در آن دوران كه منصوب از جانب خداوند نبودند و وجود دیدگاه‌های مختلف فقهی و كلامی در آن دوران، ضرورت تبیین مسئله نصب را آشكار می‌كرد. امام در تبیین این مسئله و مسئله نصب الهی امام، ضمن خطبه‌ای رفیع در باب امامت می‌فرماید: «وَنَصَبَهُ عَلَماً لِخَلْقِهِ وَجَعَلَهُ حُجَّه عَلَی أَهْلِ عَالَمِهِ وَ ضِیاءً لِأَهْلِ دِینِهِ وَ الْقَیمَ عَلَی عِبَادِهِ رَضِی اللَّهُ بِهِ إِمَاماً»[94]‏ ایشان در ادامه خطبه خود می‌فرماید: «كُلَّمَا مَضَی مِنْهُمْ إِمَامٌ نَصَبَ لِخَلْقِهِ مِنْ عَقِبِهِ إِمَاماً عَلَماً بَیناً وَهَادِیاً نَیراً وَإِمَاماً قَیماً ... اصْطَفَاهُ اللَّهُ بِذَلِكَ... .»[95]
امام صادق(علیه السلام) در بیانی دیگر با اشاره به مقام علمی امامان می‌فرماید: «وجعلنا خزّانه فی سمائه وأرضه ... .»[96]
همچنین فیض‌بن مختار نقل می‌كند كه در خدمت امام صادق(علیه السلام) بودم كه امام كاظم(علیه السلام) وارد شد. امام صادق(علیه السلام) فرمود: «شما شیعه، كشتی هستید و این، ملاح و كشتیبان شماست.» روای گوید: سال دیگر به حج رفتم و دو هزار اشرفی با خود داشتم. هزار دینار برای امام صادق(علیه السلام) و هزار دینار برای امام موسی(علیه السلام) فرستادم. چون خدمت امام صادق(علیه السلام) شرفیاب شدم، فرمود: ای فیض! او را با من برابر دانستی؟ من عرض كردم: این كار را به دلیل فرموده شما كردم. فرمود: «أَمَا وَاللَّهِ مَا أَنَا فَعَلْتُ ذَلِكَ بَلِ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فَعَلَهُ بِه»؛[97] «به‌خدا من این كار را نكردم؛ بلكه خدا عزوجل این مقام را به او داده است.»
5. مهدویت
در این دوران، مسئله مهدویت به‌لحاظ كمی و كیفی بسیار پررنگ‌تر بیان می‌شود؛ چنان‌كه تنها شیخ صدوق 57 روایت از امام صادق(علیه السلام) نقل می‌كند. در همین دوران است كه ادبیات ائمه(علیهم السلام) در زمینه اعتقاد به مهدویت، به گونه‌ای محسوس اوج می‌گیرد؛ چنان‌كه امام صادق(علیه السلام) ـ دست‌كم در دو روایت ـ می‌فرمایند: «مَنْ أَقَرَّ بِجَمِیعِ الْأَئِمَّه وَجَحَدَ الْمَهْدِی كَانَ كَمَنْ أَقَرَّ بِجَمِیعِ الْأَنْبِیاءِ وَجَحَدَ مُحَمَّداً(صلی الله علیه و آله) نُبُوَّتَه‏.»[98]
در این دوران، با بیان شباهت‌های حضرت مهدی(علیه السلام) با پیامبران در روایاتی متعدد، بر حتمیت وجود و ظهور ایشان تأكید شده است.[99] ضمن آنكه با توجه به روایات امامان پیشین، روشن می‌شود كه نهی از تسمیه به نام آن حضرت، در این دوران با ادبیات متفاوتی بیان می‌شود، در دوره‌های پیشین، معمولاً تنها به نهی از تسمیه به نام آن حضرت بسنده می‌شد؛ اما در این دوران، امام صادق(علیه السلام) می‌فرماید: «صَاحِبُ هَذَا الْأَمْرِ رَجُلٌ لَا یسَمِّیهِ بِاسْمِهِ إِلَّا كَافِر.»[100]
امام صادق(علیه السلام) در این دوران بر این نكته تأكید می‌كند كه اگرچه تمام امامان مهدی‌اند، اما خداوند هدف خود را با امام زمان(علیه السلام) محقق می‌سازد: «مِنَّا اثْنَا عَشَرَ مَهْدِیاً مَضَی سِتَّه وَ بَقِی سِتَّه یصْنَعُ اللَّهُ بِالسَّادِسِ مَا أَحَب.»[101]
سختی‌ها و تردیدهای مردم درباره وجود و امامت امام مهدی(علیه السلام) در دوران غیبت، از مسائلی است كه بارها مورد تأكید امام صادق(علیه السلام) قرار گرفته است؛ چنان‌كه در روایتی فرمودند: «إِنَّ لِصَاحِبِ هَذَا الْأَمْرِ غَیبَه الْمُتَمَسِّكُ فِیهَا بِدِینِهِ كَالْخَارِطِ لِلْقَتَاد.»[102] در روایات صادق آل محمد(صلی الله علیه و آله) فضیلت انتظار فرج قائم(علیه السلام) نیز بیان شده است؛[103] چنان‌كه ثابت‌قدم بودن در عصر غیبت و عبادت در آن دوران بسیار ستایش می‌شود.[104] ضمن آنكه در روایات این دوره ـ دست‌كم در چهار روایت ـ تأكید می‌شود كه اولیای الاهی هرگز در غیبت امام خود تردید نمی‌كنند؛ چراكه اگر آنها هم تردید می‌كردند، خداوند هرگز حجت خود را مخفی نمی‌كرد. [105]
در این دوران، اهمیت مسئله انتظار بسیرا تأكید می‌شود؛ تاآنجاكه امام صادق(علیه السلام) فرمودند: «مَنْ مَاتَ مُنْتَظِراً لِهَذَا الْأَمْرِ كَانَ كَمَنْ كَانَ مَعَ الْقَائِمِ فِی فُسْطَاطِهِ لَا بَلْ كَانَ كَالضَّارِبِ بَینَ یدَی رَسُولِ اللَّهِ ص بِالسَّیف.»‏[106]
حضور امام زمان(علیه السلام) در موسم حج، درحالی‌كه مردم ایشان را نمی‌بینند، از دیگر مسائلی است كه اشاراتی به آن شده است.[107]
نشانه‌های ظهور در این دوران، به‌طور خاص با بیان جزئیات و تعیین علایم حتمی آن بیان می‌شود كه بر اساس آن، ظهور سفیانی و یمانی، صیحه آسمانی، قتل نفس زكیه، خسف بیدا و خارج شدن دستی از آسمان، برخی از آن نشانه‌هایند.[108] تعیین‌كنندگان وقت، به شدت تكذیب می‌شوند[109] و عدالت و بندگی خدا، شاخص‌ترین دستاوردهای حكومت مهدی? معرفی می‌گردند.[110]
در این دوران، به برخی وقایع هنگام ظهور، از جمله كشته شدن دجال به‌وسیله امام زمان(علیه السلام) اشاره می‌شود.[111] نزول حضرت عیسی(علیه السلام) هنگام ظهور حضرت مهدی(علیه السلام) نیز از دیگر مسائلی است كه توسط امام صادق(علیه السلام) مطرح می‌شود.[112]
نتیجه‌گیری :
با توجه به آنچه گذشت، می‌توان گفت كه مسئله امامت در عصر امام صادق(علیه السلام) جهشی چشمگیر داشته است. وجود تبیین‌های عرشی از اصل امامت، با استفاده از واژگانی همچون حجت الله، نور الله، وجه الله و امین الله گواه این مدعاست.
با توجه به شرایط طلایی موجود در عصر امام صادق(علیه السلام)، مسئله علم امام بسیار مورد تأكید قرار می‌گیرد؛ تاآنجاكه علم امام فراتر از علم پیامبران دانسته شده، او عالم به 72 اسم از 73 اسم اعظم خدا معرفی می‌گردد و در مجموع، آموزه علم مطلق او تقویت می‌شود. از همین روست كه منصب مرجعیت علمی امام نیز افزون بر منصب مرجعیت دینی او، قابل اثبات می‌شود.
مسئله وساطت فیض كه یكی از مهم‌ترین و كلیدی‌ترین مناصب امام است و عالم هستی را جیره‌خوار خداوند با واسطه وجود امام معرفی می‌كند، در این دوران تبیین می‌شود.
تبیین ضرورت وجود امام در جامعه، از دیگر مسائلی است كه در روایات امامان پیشین بیان نشده بود؛ اما در این دوران بیان می‌شود. یكی دیگر از نكات مهم در این دوران، تبیین خاص مسئله عصمت امام است. ایشان افزون بر بیان اصل عصمت، به تبیین چرایی لزوم عصمت امام و نیز اقامه برهان بر این مسئله مبادرت و

نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







:: موضوعات مرتبط: امامت، اهل البیت علیهم السلام، ،
:: برچسب‌ها: محمدحسین فاریاب, امام صادق علیه السلام, امامت, عصمت, علم امام, نصب, مرجعیت علمی,
ن : علی حسین زاده
ت : چهار شنبه 13 شهريور 1392


محمد بن حسن عسکری (عج) آخرین امام از امامان دوازده گانه شیعیان است. در ١۵ شعبان سال ٢۵۵ هـ.ق در سامرا به دنیا آمد و تنها فرزند امام حسن عسکری (ع)، یازدهمین امام شعیان ما است. مادر آن حضرت نرجس (نرگس) است که گفته اند از نوادگان قیصر روم بوده است. «مهدی» حُجَت، قائم منتظر، خلف صالح، بقیه الله، صاحب زمان، ولی عصر و امام عصر از لقبهای آن حضرت است.