امكان نبوت غير معصوم و انكار ولايت ائمه علیهم السلام؟! - مهدی امینیان



پیرو کلام امیرعوالم خلقت اعرف الحق تعرف اهله

امكان نبوت غير معصوم و انكار ولايت ائمه علیهم السلام؟! - مهدی امینیان

امكان نبوت غير معصوم و انكار ولايت ائمه علیهم السلام؟! - مهدی امینیان

امكان نبوت غير معصوم و انكار ولايت ائمه علیهم السلام؟! - مهدی امینیان

كلام در بررسی شبهاتی درخصوص ناسازگاری اصل امامت با اصل خاتمیت رسل بود. گفتیم، برخی چون دكتر سروش مدعی‌اند كه «خاتمیت، پایان و خاتمه حجیت، قداست و پذیرش بدون مطالبه دلیل است، چراكه آنها جزء مختصات پیامبر(صلی الله علیه و آله) بودند و با رحلت آن حضرت، دیگر ما به انسانی قائل نیستیم كه قول و فعلش برای ما حجت و شخصیت حقوقی داشته باشد كه دارای قداست و موجب تعبد و التزام به آن بدون مطالبه دلیل واجب باشد، برای اینكه حجیت ذاتی شخصیت‌های دینی به پیامبران اختصاص داشته و در آیین اسلام تنها حضرت محمد(صلی الله علیه و آله) از آن بهره مند بود. بر این اساس جایگاه ویژه‌ای كه شیعیان به امامان می‌دهد و آنان را دارای مقام قدسی و حجت الهی وصف می‌كند، با اصل خاتمیت تعارض دارد». دكتر سروش در این وادی در جاهای متعدد حكمفرمایی كرده و نظریه فوق را نوعی «غلو» شمرده است. (بسط تجربه نبوی،ص144) البته پیش از سروش برخی دگر اندیشان شیعی چون ابوالفضل برقعی اشكال فوق را مطرح كرده بودند.
سخن در شبهه پنجم و ادعای برخی مبنی بر ناسازگاری الهام و ولایت باطنی امامان با خاتمیت رسالت انبیا بود كه پس از نقد و بررسی این شبهه در عناوین ذیل، به نقد دعاوی سست و عنادورزانه سروش درخصوص ولای باطنی ائمه اطهار علیهم صلوه الله می‌رسیم.
الف- وقوع الهام و ارتباط غیبی در غیر پیامبران؛ ب- مقام امامت و ولایت فراتر از نبوت (نگاه عرفانی)؛ ج- اعتراف اهل سنت به اصل الهام و مكاشفه؛ د- تصریح به روح باطنی در روایات نبوی؛ كه بدین نكات در شماره قبل پرداختیم.
هـ- پاسخ نقضی به دعاوی سست جناب سروش دكتر سروش در جاهای مختلف به بسط تجربه نبوی قائل شده و آن را برای امثال شمس تبریزی تجویز می‌كند؛ به عبارت وی بنگرید: «تجربه پیامبر گونه البته جریان دارد، برای اینكه تجلیات خداوند تمامی ندارد، ما نمی‌توانیم بگوییم خداوند بر پیامبر اسلام تجلی كرد و پس از آن باب تجلی بسته شد، این تجلی دوام دارد و برای هركسی متناسب با ظرفیتش ادامه خواهد یافت».(سروش، مقاله «اسلام، وحی و نبوت»، مجله آفتاب، شماره 15، اردیبهشت 1381، ص73)
وی نه تنها به بسط تجربه پیامبر گونه معتقد است، بلكه از آن بالاتر امكان نبوت را نیز می‌پذیرد آنجا كه می‌گوید: «آیا هركسی می‌تواند رسولی بشود، باید اذعان داشت كه هركسی ممكن است برای خودش نبی شود و احوال خاصی پیدا كند و واجد اذواق و مواجیدی شود... احساس من این است كه برخی از بزرگان مثل شمس تبریزی تقریبا چنین احوالی داشتند».(همان)
جدا جای این سئوال است كه چرا سروش از یك طرف به امكان بسط تجربه پیامبر گونه بلكه ارتباط باطنی با عالم غیب در شكل نبوت را برای امثال شمس می‌پذیرد، اما وقتی به امامان معصوم چون علی(علیه السلام) نوبت می‌رسد، خوی بخل ورزی، خست یا خدای ناكرده با علم به حقانیت حضرات معصومین، حس لجاجت، عناد و دشمنی وی با حقانیت اهل بیت شعله ور شده و در نهایت ارتباط باطنی و الهام آنان را بر نمی‌تابد؟ آیا این تناقض نیست؟ یا اینكه این امكان را برای مستمع و خواننده نظرات وی فراهم نمی‌كند كه سروش را از قشر آن دسته از معاندین ائمه به شمار آورد كه در روایت‌های وارده از حضرات معصومین تاكید بر حسادت ورزی و عناد و كینه ورزی این معاندان نسبت به ائمه اطهار علیهم صلوه الله شده است؟
به هر حال سروش از یك طرف منكر ولایت باطنی ائمه می‌شود و از طرف دیگر امكان نبوت بعد از دوره خاتمیت را «برای هركسی متناسب با ظرفیتش» تجویز كرده و مدعی است كه «هركسی ممكن است برای خودش نبی شود و احوال خاصی پیدا كند و واجد اذواق و مواجیدی شود»!!! اگر این امكان تجویز نبوت همان سخن عرفا باشد - كه پیشتر در موردش سخن راندیم- معلوم می‌شود گوهر نبوت همان ولایت و امامت است و در این صورت نباید از تجویز الهام و ولایت باطنی به ائمه اطهار حسد و بخل ورزید و با خداوند متعال به دلیل اعطای چنین رتبه این بدیشان به عناد و دشنمی برخواست. اما اگر امكان نبوت مطلب دیگری باشد، آن خود با اصل خاتمیت تهافت پیدا می‌كند.
نكته دیگری كه در این باب باقی می‌ماند این است كه ممكن است سروش معتقد به الهام و روح باطنی ائمه اطهار باشد -هرچند كه ظاهر كلام وی این مطلب را نشان نمی دهدكه اول شبهه نقل شد- اما آن را «لازم» و نه «متعدی» تلقی كند، به این معنی كه آن تنها بر خود صاحب تجربه یعنی امام حجت است و بس.(بسط تجربه نبوی، صص 132 و 133) در این صورت باید گفت اولا: چنانكه اشاره شد ظاهر كلام وی منافات داشتن تفسیر امامت به «برخورداری از وحی باطنی» با اصل خاتمیت است. ثانیا: این اشكال به شبهه حجت انگاری امامان برمی گردد كه ما در شماره‌های قبلی این مقاله به تفصیل به ادله و مبنی آن اشاره كردیم، اگر وی روح باطنی امام را بپذیرد، حجیت قول امام(علیه السلام) با ادله حجیت ثابت می‌شود كه پیشتر گذشت.
ثالثا: آقای سروش درباره تجربه‌های دینی عارفان به تعدی قائل است و آنها را مكمل تجربه دینی پیامبر توصیف می‌كند. «چون وحی تجربه دینی است و تجربه دینی درباره دیگر انسان‌ها نیز روی می‌دهد، پس تجارب دینی دیگران نیز به فربهی و غنای دین می‌افزاید و با گذشت زمان، دین بسط و گسترش می‌یابد، از این رو تجربه‌های دینی عارفان مكمل و بسط دهنده تجربه دینی پیامبر است».(بسط تجربه نبوی، ص28)
حال این پرسش است آیا این ادعای شما با اصل خاتمیت منافات ندارد، اگر تجربه دینی عارفان مكمل تجربه پیامبر باشند؟! چرا تجربه دینی امامان و الهاماتشان مكمل تجربه دینی پیامبر و به تعبیری امامت خود مكمل اصل خاتمیت نباشد؟ آیا این تناقض گویی نیست؟!
شبهه ششم : ولایت تشریعی امام ناسازگار با كمال و خاتمیت یكی از معانی یا لوازم خاتمیت، پایان تشریع و قانونگذاری الهی و توسط پیامبر(صلی الله علیه و آله) است كه با رحلت آن حضرت درهای آسمانی بسته شد و دیگر در باب شریعت حكم یا احكامی وضع یا نسخ نخواهد شد و به تعبیر روایات «حلال محمد حلال الی یوم القیامه و حرامه حرام الی یوم القیامه».(بحار، ج2،ص260)
لازمه جامعیت و كمال دین خاتم جامعیت آن بر قوانین است و اگر به امكان تشریع و قانونگذاری بعد از رحلت پیامبر(صلی الله علیه و آله) ملتزم شویم، این با جامعیت و كمال دین خاتم ناهمخوانی خواهد داشت و لازم خواهد بود كه دین اسلام در عصر پیامبر (صلی الله علیه و آله) جامع و كامل نبوده و بعدها توسط امامان (علیهم السلام) تكمیل شده باشد و پذیرفتن اصل تشریع در دین نیز با اصل خاتمیت ناسازگار است.
شبهه فوق می‌تواند از سوی اهل سنت و برخی روشنفكران شیعه نیز وارد شود. سروش با اشاره به اصل خاتمیت و احادیث «لانبی بعدی» می‌گوید: «این تاكیدات یك سئوال را برجسته می‌كند و آن نقش و منزلت امامان شیعه در حوزه تبلیغ و تشریع احكام دین و معارف اسلامی است، اگر اعتبار و حجت تجربی و كلام آنان را نخواهیم در رتبه‌ای بنشانیم كه ناقض خاتمیت شود، در آن صورت چه جایگاه حقوقی (صرف نظر از شخصیت حقیقی و ولایت باطنی شان) باید به آنها بدهیم؟ جایگاه یك مجتهد معصوم؟ یك عارف؟ یك زعیم؟ یك وارث علم نبی؟».(بسط تجربه نبوی؟ ص 142)
در بعض روایات شیعه از تفویض امر دین به پیامبر و امامان سخن رفته است چنانكه شیخ كلینی در كتاب شریف كافی خود جلد اول صفحه 265 -كه جزء كتب اربعه شیعه است- بابی را به این عبارت تدوین كرده است. «باب التفویض الی رسول ا..(صلی الله علیه و آله) و الی ائمه فی امر الدین».
البته پیش از كلینی، شیخ القمیین الصفار (290ق) در كتاب بصائر الدرجات خود بابی را به این عنوان باز كرده بود. از امام صادق(علیه السلام) نقل شده است: «فما فوض الله الی رسوله فقد فوضه الینا».(بصائر الدرجات، باب 5، ص383، حدیث اول و حدیث ششم و الاصول من الكافی، ج1، ص268) در روایت دیگر آمده است: «ان الله فوض الی نبیه صلی الله علیه و آله و سلم، فقال، »ما آتاكم الرسول فخذوه و ما نهاكم فانتهوا«، فما فوض الی رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم فقد فوضه الینا».(الكافی، ج1، ص266)روایت سوم نیز به انحصار تفویض خداوند تفسیر امر دین و حكمرانی را به پیامبر و ائمه تاكید می‌كند: «و الله ما فوض الله الی احد من خلقه الاالی رسول الله علیه و آله و سلم و ال الائمه».(همان، ص268 و نیز: بحار، ج25، ص333 به بعد)
سروش در این‌باره می‌گوید: «چگونه می‌شود كه بعد از پیامبر كسانی درآیند و به اتكای وحی و شهود سخنانی بگویند كه نشانی از آنها در قرآن و سنت نبوی نباشد و در عین حال تعلیم و تشریع و ایجاب و تحریم شان در رتبه وحی بنشیند و عصمت و حجیت سخنان پیامبر را پیدا كند و باز هم در خاتمیت خللی نیفتد؟! ... الزام آور بودن تجربه دینی یك نفر برای دیگران -كه همان ولایت تشریعی است- با رحلت پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله) خاتمه می‌پذیرد».(سایت سروش، پاسخ دوم به آقای بهمن پور، سوم مهر 1384)
سروش در جای دیگر می‌گوید: «مفهوم خاتمیت در تشیع مفهوم رقیق شده و سستی است، زیرا امامان حق تشریع دارند، حال آنكه این حق انحصاره حق پیامبر است».


منبع : روزنامه رسالت، شماره 7177


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







:: موضوعات مرتبط: اهل سنت، امامت، ،
:: برچسب‌ها: مهدی امینیان, نبوت غير معصوم, ولايت ائمه علیهم السلام,
ن : علی حسین زاده
ت : چهار شنبه 30 مرداد 1392


محمد بن حسن عسکری (عج) آخرین امام از امامان دوازده گانه شیعیان است. در ١۵ شعبان سال ٢۵۵ هـ.ق در سامرا به دنیا آمد و تنها فرزند امام حسن عسکری (ع)، یازدهمین امام شعیان ما است. مادر آن حضرت نرجس (نرگس) است که گفته اند از نوادگان قیصر روم بوده است. «مهدی» حُجَت، قائم منتظر، خلف صالح، بقیه الله، صاحب زمان، ولی عصر و امام عصر از لقبهای آن حضرت است.