سروده ای پرشور از استاد علامه محمد رضا حکیمی – با مضامین اعتقادی – اجتماعی



پیرو کلام امیرعوالم خلقت اعرف الحق تعرف اهله

سروده ای پرشور از استاد علامه محمد رضا حکیمی – با مضامین اعتقادی – اجتماعی

سروده ای پرشور از استاد علامه محمد رضا حکیمی – با مضامین اعتقادی – اجتماعی : مکتب توحید و عدل از جعفر صادق بپاست، این طریق انبیاست…

 

a.hakimi2 سروده ای پرشور از استاد حکیمی   مکتب توحید و عدل از جعفر صادق [علیه السلام] بپاست...

 

سروده ای پرشور از محمد رضا حکیمی، در مدح “آموزگار بزرگ عقل و عقلانیت”، “بزرگ پشتوانه مساوات و عدالت”، “تجسم ملکوت حقایق”، “تبلور جبروت رقایق”، “تجلی لاهوت دقایق”، حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام)

 

از ازل ، اسرار سُبّوحی ، به فاران جلوه کرد

جلوه های حضرت جانان ، به یک جان جلوه کرد[۱]

بهر فرق حق و باطل ، نور فرقان جلوه کرد[۲]

رمز فجر صادق از آفاق قرآن جلوه کرد

مکتب توحید و عدل از جعفر صادق (علیه السلام) بپاست[۳] ؛

این، طریق انبیــاســت .

 

 

گنج های قدرت اندر حرف قرآنی طلب !

از مفاتیح سُوَر ، مفتـاح نورانی طلب !

سوی «اهل الذِّکر» رو ، اسرار پنهانی طلب ![۴]

فرق حق و باطل از آیات فرقانی طلب !

مکتب توحید و عدل از جعفر صادق (علیه السلام) بپاست ؛

این، طریق انبیــاســت .

از علی(علیه السلام) بشنو که با قرآن ، نیازی نیست نیست[۵]

خارج از آیات قرآن ، رمز و رازی نیست نیست

در معارف ، غیر قرآن ، کارسازی نیست نیست

التقاط از دیگران ، جز نقص و آزی نیست نیست

مکتب توحید و عدل از جعفر صادق (علیه السلام) بپاست ؛

این، طریق انبیــاســت .

 

 

رو به نزد جعفر صادق ، حقایق را بجو !

وصف علم باقری ، با شرح صادق را بجو !

بهر بوی هر گلی ، راز شقایق را بجو !

هم حقایق ، هم دقایق ، هم رقایق را بجو !

مکتب توحید و عدل از جعفر صادق (علیه السلام) بپاست ؛

این، طریق انبیــاســت .

عقل خود داند که طیّ راه ، تنها ، مشکل است[۶]

سعیهای عقل جزئی ، جملگی ، بیحاصل است

نکته ها بسیار و باریک و خردها غافل است[۷]

اندرین وادی ، فقط «انسان هادی» موصِل است[۸]

مکتب توحید و عدل از جعفر صادق (علیه السلام) بپاست ؛

این ، طریق انبیــاســت .

 

 

عقل ، کی ، آگه ز اسرار «لَدُنّا»یی بود ؟[۹]

طفل را کو و کجا ، جولان برنایی بود ؟

گر ز دانایی بود ، هر جا توانایی بود ؟[۱۰]

چُون به غیر از وحی ، راهی سوی دانایی بود ؟

مکتب توحید و عدل از جعفر صادق (علیه السلام) بپاست ؛

این ، طریق انبیــاســت .

«حکمت صُقعی»،به هر حرفی زفرقان، می نگر![۱۱]

برتر از «اعجاز قرآن» ، «علم قرآن» ، می نگر !

از «بیان» بگذر ، سوی اغوار «تبیان» ، می نگر !

در «فواتح» ، «مرسَلاتِ» راز اکوان ، می نگر !

مکتب توحید و عدل از جعفر صادق (علیه السلام) بپاست ؛

این ، طریق انبیــاســت .

 

 

هند و یونانی ، ردیف حکمت فرقان ، دریغ !

وحیِ «اللهُ الصَّمد» ، خود ، هم‌برِ یونان ، دریغ !

هم بر این افکار ، نام حکمت قرآن ، دریغ ! ۱۲

وای ازین خسران، که خسران است بر خسران، دریغ!

مکتب توحید و عدل از جعفر صادق (علیه السلام) بپاست ؛

این ، طریق انبیــاســت .

هر چه گفتی از هیولا و ز صورت ، بس نبود ؟!

اینهمه اوهام را ، خواندی تو حکمت ، بس نبود ؟! ۱۳

نه فلک را جمله دیدی واقعیّت ، بس نبود ؟!

ز اکتشافات جهان ، ماندی به غفلت ، بس نبود ؟!

مکتب توحید و عدل از جعفر صادق (علیه السلام) بپاست ؛

این ، طریق انبیــاســت .

 

 

از امام صادقت ، آمد بیان های دگر !

کاندرین کیهان بود ، بس کهکشان های دگر !

اختران دیگرند و آسمان های دگر !

نظمهای معجز آسا ، در جهان های دگر !

مکتب توحید و عدل از جعفر صادق (علیه السلام) بپاست ؛

این ، طریق انبیــاســت .

«علمِ هیئت» ، گر به راه جعفری پا می نهاد ؟ ۱۴

قید بطلیموس را ، از پای خود ، وا می نهاد ؟ ۱۵

گیتی اکنون ، سر به پای دولت ما می نهاد ؟

پا، مسلمان از شرف ، بر عرش اعلا می نهاد ؟

مکتب توحید و عدل از جعفر صادق (علیه السلام) بپاست ؛

این ، طریق انبیــاســت .

 

 

گر هِشام بن حَکَم ، ردّیّه بر یونان نوشت ،۱۶

سر خطِ عزّ و غنای «حکمت قرآن» نوشت .

زان سپس ، ردّی گرانتر ، فضلِ بِن شاذان نوشت۱۷

در دفاع از وحی ، باید همچو آن مردان نوشت .

مکتب توحید و عدل از جعفر صادق (علیه السلام) بپاست ؛

این ، طریق انبیــاســت .

با علوم جعفری ، این سو و آن سو ، می روی ؟!

غرق در وهمیّ و عقلی ، با هیاهو ، می روی ؟!

بهر کسب معرفت ، نزد ارسطو ، می روی ؟!

ماه اندر آسمان ، تو کنج پستو ، می روی ؟!

مکتب توحید و عدل از جعفر صادق (علیه السلام) بپاست ؛

این ، طریق انبیــاســت .

 

 

صادق آل محمّد ، کهف اسرار علوم ۱۸

از علوم او تجلّی کرد ، انوار علوم

در فنون «تربیت» ، زو گرم بازار علوم ۱۹

ورنه کو ، جز ردّ و جز تردید ، در کار علوم؟!

مکتب توحید و عدل از جعفر صادق (علیه السلام) بپاست ؛

این ، طریق انبیــاســت .

دور از معصوم ، خود باشی ، ز «قرآن» ، بیخبر !

التقاطت می کند ، از رمز «تِبیان» ، بیخبر !

«راز قرآن را ز صاحبخانه جویا شو ، که هست

از مراد میزبان ، بی شبهه ، مهمان ، بیخبر» !۲۰

مکتب توحید و عدل از جعفر صادق (علیه السلام) بپاست ؛

این ، طریق انبیــاســت .

 

 

دشمنان کردند ، «بیتُ الحکمة» ، در «بغداد» ساز ! ۲۱

تا نمانَد در «مدینه» ، باب «بیتُ الوحی» ، باز ! ۲۲

در میان اُمّت افتد ، بحث و جنجالی دراز ! ۲۳

فرقه ها و «نِحلَه»ها ، آیند هر یک ، بر فراز !

مکتب توحید و عدل از جعفر صادق (علیه السلام) بپاست ؛

این ، طریق انبیــاســت .

ترجمه ، از اصل ، آهنگی مسلمانی نبود ! ۲۴

چون نیازی ، با وجود علم قرآنی نبود !

این تکاپو ، خالی از اسرار پنهانی نبود !

«دین کامل» ، هیچگه ، محتاج یونانی نبود !

مکتب توحید و عدل از جعفر صادق (علیه السلام) بپاست ؛

این ، طریق انبیــاســت .

 

 

کاش یکدم ، خود ، به اسرار سیاسی بنگریم !

پرده از راز نفوذیهای دشمن بر دریم !

از بنی عباس و برمَک ، باتسامح ، نگذریم !

کار فرهنگ سیاست را ، سلامت نشمریم !

مکتب توحید و عدل از جعفر صادق (علیه السلام) بپاست ؛

این ، طریق انبیــاســت .

قدر نعمت را ندانستی ، سوی یونان شدی ؟! ۲۵

خود ز هندیّ و گنوسی ، طالب عرفان شدی ؟!

ماهُوی در طول هشتصد سال ، از برهان شدی ؟!

نک وجودی گشتی و زان جمله رو گردان شدی ؟!

مکتب توحید و عدل از جعفر صادق (علیه السلام) بپاست ؛

این ، طریق انبیــاســت .

 

 

از «شفا» ، و ز «حکمة الاشراق» ، رو گردان شدند !

رویگردان ، از مرام منطق و برهان شدند !

سوی «اسفار» آمده ، جویندة عرفان شدند !

غرق تقلید از بزرگان ، از دل و از جان شدند ! ۲۶

مکتب توحید و عدل از جعفر صادق (علیه السلام) بپاست ؛

این ، طریق انبیــاســت .

هم ز قرآن مانده ایّ و هم ز یونان رانده ای ؟!

نه فلک ، ده عقل را ، در معرفت گنجانده ای ؟! ۲۷

اینچنین اوهام را ، درد را ، تو حکمت خوانده ای ؟!

از علوم روز عالم نیز غافل مانده ای ؟!

مکتب توحید و عدل از جعفر صادق (علیه السلام) بپاست ؛

این ، طریق انبیــاســت .

 

 

علم، نور باطن است و راز انسانی است علم !

بهر طرد دیو و دد ، نقش سلیمانی است علم !

حاصل ادوار گیتی ، در جهانبانی است علم !

در جهان ، مدیون تاریخ مسلمانی است علم ! ۲۸

مکتب توحید و عدل از جعفر صادق (علیه السلام) بپاست ؛

این ، طریق انبیــاســت .

گفت باقر (علیه السلام)، آن امام راستان و راستین !

شرق و غرب عالم ار پویی و در کف ذرّه بین !

گر پیِ «علم صحیح»ی ، در زمان و در زمین !

جز ز ما ، راهی نمی جویی ، سوی حق الیقین ۲۹

مکتب توحید و عدل از جعفر صادق (علیه السلام) بپاست ؛

این ، طریق انبیــاســت .

 

 

گر ز علم جعفری ، ما آگه و مُلهَم بدیم

خود ، کنون ، سلطان کیهان ها ، در این عالم بدیم ۳۰

نی اسیر دولت غربی ، به بیش و کم بدیم

کی گرفتار هزاران انحطاط و غم بدیم

مکتب توحید و عدل از جعفر صادق (علیه السلام) بپاست ؛

این ، طریق انبیــاســت .

صنعت ار علم است ، پس ، اسرار روحانی کجاست ؟!

قدرت ار حیوانیَ است ابعاد انسانی کجاست ؟!

دیو اگر حاکم بود ، فرّ سلیمانی کجاست ؟!

سدّ راهی ، بهر جولان های شیطانی کجاست ؟!

مکتب توحید و عدل از جعفر صادق (علیه السلام) بپاست ؛

این ، طریق انبیــاســت .

 

 

این تمدّن ها که در غرب است ، انسانی نبود!

حاصلش ، بهر خلایق ، غیر ویرانی نبود!

جز غروری کاذب و جولان شیطانی نبود!

صنعتی بود و رفاهی بود ، «انسانی» نبود!

مکتب توحید و عدل از جعفر صادق (علیه السلام) بپاست ؛

این ، طریق انبیــاســت .

این ، که می بینی ، تمدّن نیست ، قتل و غارت است!

علم و صنعت ، در کف انسان حیوان سیرت است !

رجعت انسان ، سوی بت های مال و قدرت است !

بت پرستیّ مدرن است این و این وحشیّت است !

مکتب توحید و عدل از جعفر صادق (علیه السلام) بپاست ؛

این ، طریق انبیــاســت .

 

 

حیف زین علم و تمدّن ، کاینچنین بر باد رفت !

اینهمه ، زین علم و صنعت ، بر بشر بیداد رفت ! ۳۱

حاصل فکر بزرگان ، در کف شیّاد رفت

بهر استعمار و استکبار و استبداد رفت

مکتب توحید و عدل از جعفر صادق (علیه السلام) بپاست ؛

این ، طریق انبیــاســت .

گرگ های پست صهیون را به خونخواری نگر !

خون انسان ، پایمال گرگی و هاری نگر !

طفل غرق خون و مادر غرقه در زاری نگر !

این ددان را ، از فضیلت و ز شرف ، عاری نگر !۳۲

مکتب توحید و عدل از جعفر صادق (علیه السلام) بپاست ؛

این ، طریق انبیــاســت .

 

 

رخنه افکندند در دنیای اسلامی تمام

بس نفوذی پرورش دادند اندر خاص و عام

با نفوذی ، مسلمین را خواب کردندی و خام

پس ز «بیداری اسلامی» گرفتند انتقام

مکتب توحید و عدل از جعفر صادق (علیه السلام) بپاست ؛

این ، طریق انبیــاســت .

لیک عالم منحصر ، در «باند» استعمار نیست !

خالی از فرزانگانی فاضل و هشیار نیست !

معرفت های گزین حقّا که بی مقدار نیست

پس به از «نشر حقایق» ، در دو عالم کار نیست

مکتب توحید و عدل از جعفر صادق (علیه السلام) بپاست ؛

این ، طریق انبیــاســت .

 

 

نک بباید اصل دین را بی محابا عرضه کرد !

علم باقر ، علم صادق را ، به هرجا عرضه کرد !

هادیان گفتند ، هر کس علم ما را عرضه کرد

گوهر ناب هدایت را به دنیا عرضه کرد !

مکتب توحید و عدل از جعفر صادق (علیه السلام) بپاست ؛

این ، طریق انبیــاســت .

عدل اگر اجرا شود ، فقری نمی ماند بجا

در کتاب «کافی» آمد ، این حدیث جانفزا ۳۳

از پیامی اینچنین ، احیا شود دین خدا ۳۴

وز امامی آنچنان ، روشن بود راه هُدا

مکتب توحید و عدل از جعفر صادق (علیه السلام) بپاست ؛

این ، طریق انبیــاســت .

 

 

فقر را پیغمبر اکرم قرین کفر گفت ۳۵

پس عدالت ، راز توحید است و رمز هر شکفت

هر کجا فقر است ، یعنی : هست طاغوتی نهفت

اصل دین حق ، بباید گفت و بنوشت و شنفت

مکتب توحید و عدل از جعفر صادق (علیه السلام) بپاست ؛

این ، طریق انبیــاســت .

از نفوذیهای استعمار ، قارون بدتر است

«شرّ اُمّت» ، وصف دارا ، گفتة پیغمبر است ۳۶

حیف ، قارون خودی ، در دورة ما سرور است

«عدل»و«قارون»،«جنّ»و«بسم الله»،در هر معبر است

مکتب توحید و عدل از جعفر صادق (علیه السلام) بپاست ؛

این ، طریق انبیــاســت .

 

 

وای اگر نسل جوان سرخورده گردد ز انقلاب

کی دوباره ، سوی دین آید ، در این وضع خراب ؟

چون ندارد اطلاع کافی از دین و کتاب

در پی آب است و با سر می شود غرق سراب

مکتب توحید و عدل از جعفر صادق (علیه السلام) بپاست ؛

این ، طریق انبیــاســت .

سخت و سنگین است تکلیف ، ای همه جولان گران

بار تکلیفی بود بر دوش ، چون کوهی گران

دشمن طرّار هم هر لحظه باشد سم فشان

تو عجب غافل ، روی این سو و سو ، دامنکشان

مکتب توحید و عدل از جعفر صادق (علیه السلام) بپاست ؛

این ، طریق انبیــاســت .

 

 

ارتجاع از یک طرف ، و ز یک طرف سرمایه دار

هر دم از خون شهیدان ، خود ، بر آوردی دمار

عدل شد پامال قارون های بیرون از شمار

گشت ملّت ، نک اسیر چنگ قومی ، گرگ هار ۳۷

مکتب توحید و عدل از جعفر صادق (علیه السلام) بپاست ؛

این ، طریق انبیــاســت .

ما اگر از انقلاب و انقلابی دم زدیم

«فلسفه یْ شورش» نوشتیم و فضا بر هم زدیم ۳۸

بر فضایی خشک ، از شور تشیع ، نم زدیم

خود ، برای حق انسان ، دم ز بیش و کم زدیم ۳۹

مکتب توحید و عدل از جعفر صادق (علیه السلام) بپاست ؛

این ، طریق انبیــاســت .

 

 

حقّ انسان ها ، همان اهداف پاک انبیاست

بسط عدل است و قیام قسط ، در خلق خداست ۴۰

هر چه جز این است ، راه نفس و شیطان و هواست

رفع فقر از خلق ، در نهضت ،همه ، سنگ بناست

مکتب توحید و عدل از جعفر صادق (علیه السلام) بپاست ؛

این ، طریق انبیــاســت .

هان بیا ! در عدل و در توحید ، حق باور شویم

پیرو آموزه های مکتب جعفر شویم

تا که با این فکر انسانی ، الۤهی فر شویم

در همه آفاق ، فریادی جهان گستر شویم

مکتب توحید و عدل از جعفر صادق (علیه السلام) بپاست ؛

این ، طریق انبیــاســت .

 

 

گفت مولا ، مهدیِ ما ، زنده قرآن می کند ۴۱

زنده از گفتار خود ، توحید فرقان می کند

هر چه تأویل است از بنیاد ویران می کند

عالم از عین عدالت ، عادلستان می کند

مکتب توحید و عدل از جعفر صادق (علیه السلام) بپاست ؛

این ، طریق انبیــاســت .

 

ای سلیمان زمان ، آیین یزدانی بران !

خود برون آ ، حکم از تخت سلیمانی بران !

تو جهانبانی ، بیا ، حکم جهانبانی بران !

عدل قرآنی بپا کن ، حکم قرآنی بران !

مکتب توحید و عدل از جعفر صادق (علیه السلام) بپاست ؛

این ، طریق انبیــاســت .


[۱] اشاره است به آیة «۵» ، از «سورة مُزَمِّل» : «إنّا سَنُلْقی علیکَ قولاً ثقیلاً» . و گفته اند که «قول ثقیل، یعنی : وحی سنگین پربار از حقایق ازلیّه و ابدیّه ، که جز نفس متحقّق به تحقّق توحیدی کامل ، آن را تحمّل نمی تواند کرد» . پس همة حقیقتهای گوناگون ، در قلب محمدّی متجلّی است ، به تجلّی اعطایی الۤهی (که «إنّا سَنُلْقی…» ، صریح در این معنی است) ، نه ریاضات و افکار شخصی و تجربه های زندگی !

[۲] آیة ۱۸۵ ، «سورة بقره» .

[۳] نظر به توحید حقیقی است ، یعنی توحید قرآنی (نه فلسفی، نه عرفانی) ، که «توحید ایجادی» است ، و توحید حق ، همین توحید است ، نه «توحید وجودی» ؛ نیز عدلی که در مکتب امام صادق «ع» مطرح است، رسیدن به منهای فقر است ، نه جز آن . جز آن را ، عدالت نامیدن و به مذهب تشیّع نسبت دادن ، خیانت به دین خداست .

[۴] آیة ۴۳ ، «سورة نحل» . امام باقر (علیه السلام) : «نحنُ اهلُ الذِّکر← دانای قرآن ماییم» . «مجمع البیان» ، ج ۵-۶ ، ص ۳۶۲٫

[۵] «وَاعْلَموُا ! أنّهُ لَیسَ علی أحَدٍ ، بعدَ القرآن ، مِن فاقةٍ … ← هر کس قرآن دارد ، به کسی احتیاج ندارد»- «نهج البلاغه» ، خطبة ۱۷۵ (فیض الاسلام) ، ۱۷۱ (شرح عبدُه) .

[۶] در حدیثی از امام صادق «ع» رسیده است که عقل خود می داند، که به همة حقایق نمی رسد (← کافی ۲/۱۹۰) ، خواجه نصیرالدّین طوسی نیز تصریح می کند که انبیا «ع» مطالبی را به ما می فهمانند ، که قدّ عقل به آن مطالب و حقایق نمی رسد (←«الۤهیّات الۤهی…»، (نظرها) ، شمارة ۸ .

[۷] همان

[۸] بحثِ «انسان هادی» و «انسان عادی» ، و نیاز قطعی انسان دوم به انسان اول ، در معرفت و عدالت ، و رسیدن به تربیت و سعادت ، در کتاب «کلام جاودانه» مطرح شده و تبیین گشته است .

[۹] «وَ عَلَّمناهُ مِن لَدُنّا علماً← ما ، خود ، از علم خود ، به او (پیامبر) آموختیم» (سورة ۱۸/۶۵) .

اساس نبوّت ، علم الۤهی است ، که به هر پیامبری به اندازة سعة قلبی او اعطا می شود ؛ و عقل بشر از رسیدن به آن علم- بخودی خود- عاجز است . و رسیدن بشر به سعادت مطلوب ، تنها با استفاده از آن علم ممکن و میسور است ، آنهم با ادراکی غیر تأویلی ، و غیر التقاطی .

[۱۰] «توانا بود ، هر که دانا بود * ز دانش دل پیر برنا بود» – «فردوسی»

[۱۱] «حکمت صُقعی» ، یعنی : علم و حکمت حَقه ای که از صُقع مقام ربوبی ، بر قلب پیامبر اکرم «ص» نازل شده است . «صُقع» ، یعنی : ناحیه، کرانه، جهت. «حکمت صُقْعی»، اصطلاحی است که اینجانب آن را بکار برده ام. و مقصود همان حکمت الۤهی اعطا شده به حضرت محمّد مصطفی «ص» است، و همان «قول ثقیل» است، که به «حکمت قرآنی»، «علم محمّدی» و «حکمت مُنزَلَه» نیز تعبیر می کنیم . و اینچنین حکمتی ، مستقل بالجوهر ، و مستکفی بالذّات است ، و از اختلاف بدور است؛ و آمیختن آن با فلسفة بشری (که به نصّ قرآن کریم ، همه ، «علم قلیل» است- سورة ۱۱/۸۵) ، خلاف عقل و شرع ، و موازین علمی و مضّر به ارکان هدایت و اسباب سعادت است.

نیز ، در مصرعهای بعدی ، اشاراتی و تنبیهاتی است به اینکه ، بجز «حروف فواتح» ، هر حرفی از حروف قرآنی ، می تواند از راه «تکسیرات» و «استحصالات» ، به حقایقی عجیب و بیپایان رهنمون شود .

۱۲- حکمت ، علم صحیح و قطعی و بی اختلاف و استوار است ، پس چگونه می شود ، فلسفههای بشری را- از قدیم و جدید ، و شرق و غرب- «حکمت» نامید ؟!؟! با چه استواری ، و با چه اتفاق نظر و اتقان ؟!

۱۳- اشاره است به تصریح خواجه نصیرالدّین طوسی ، در مقدّمة «شرح اشارات» ، که مطالب فلسفه ، عقلی-وهمی است ؛ نیز سخن سیّد جمال الدین اسدآبادی ، که مطالب فلسفه ، تُرّهات و خُزعبلات است← «الۤهیّات الۤهی…» (نظرها) ، شمارة ۸ و ۲۸ .

۱۴ و ۱۵- کتاب «الهیئةُ و الاسلام» را بخوانید (تألیف علّامه، سیّد هبة الدّین شهرستانی- م: ۱۳۸۶ ق)، ترجمة این کتاب نیز، به نام «اسلام و هیئت» منتشر شده است. این کتاب را که بخوانید می فهمید که تقلید از اسکندریّه و آتن چه صدماتی به اسلام و مسلمین وارد آورد، و چگونه آنان را (در علوم و اکتشافات) ، عقب مانده نگاه داشت!!

۱۶- «الرّدُّ علی ارسطاطالیس فی التّوحید» . هِشام بن حَکَم بغدادی (م : بعد از ۱۷۰ ق) ، از بزرگترین تربیت یافتگان و شاگردان حضرت امام جعفر صادق «ع» ، و امام موسی کاظم «ع» است ، و از استوارترین ارکان مذهب شیعه .

۱۷- فضل بن شاذان نیشابوری (م : ۲۶۰ ق) ، مؤلّف کتاب «الرّدُّ علی الفلاسفة» . وی از شاگردان خاصّ امام ابو الحسن الرضا «ع» ، و امام نهم حضرت جوادُ الأئمّه «ع» است . او را صاحب ۱۸۰ کتاب و تألیف شمرده اند ، و بزرگان شیعه ، از ایشان ، بعنوان «رئیس طائفتِنا← رئیس شیعه» تعبیر کرده اند .

حضرت امام حسن عسکری «ع» ، دو بار دربارة او دعا کرده و فرموده اند : «رَحِمَ اللهُ الفضل … رَحِمَ اللهُ الفضل» . مزار این مرد بزرگ- در تاریخ تشیّع- نزدیک نیشابور است ، بر سر راه مزار جناب امامزاده محمّد محروق ، و حکیم عمر خیّام ، و شیخ فرید الدین عطّار نیشابوری و کمالُ الملک غفّاری.

۱۸- باید توجه داشت ، که مهمترین علم و معرفت و شناخت ، دو علم است :

الف- «علم توحید و معرفت» (برای شناخت حقیقت ، و رسیدن به آرامش اخروی و ابدی).

ب- «علم زندگی و عدالت» (برای آسایش دنیوی).

و این دو علم است که پیامبران برای آموختن آن دو به بشر آمده اند : «اَنِ اعْبُدُوا الله … فاَفوُا الکیلَ و المیزان← قرآن کریم» .

این دو علم را می توانیم علوم روحی و معنوی بنامیم . در برابر علوم مادّی و تجربی . و کاملترین صورت این دو علم ، در قرآن کریم و احادیث نبی اکرم «ص» و ائمّة معصومین «ع» ، بیان شده است، بدون ذرّه ای نیاز به هیچ کس و هیچ جا و هیچ تاریخ و هیچ جغرافی .

اما علوم مادّی و تجربی ، به عهدة خود انسان و تکاپوی او واگذار شده است ، تا در زندگی دنیا بیکار نباشد ، و خسته نشود ، و به کشف اسرار الۤهی ، در طبیعت دست یابد .

۱۹- رجوع شود به تعالیم و احادیث تربیتی ، از حضرت امام جعفر صادق «ع» ، در کتب معتبر ، از جمله ، «تُحَفُ العقول» .

۲۰- این بیت از ملک الشعرای بهار (م : ۱۳۳۰ ش) است ، که می گوید :

«آنکه از قرآن همان الفاظ تازی خواند و بس       هم به قرآن ، کاو بود ، از راز قرآن بیخبر

 راز قرآن را ز صاحبخانه جویا شو ، که هست       از مراد میزبان ، بی شبهه ، مهمان بیخبر»      - اقتباسی است از تعبیر «أهلُ البیت أدری بما فی البیتِ» .

۲۱ و ۲۲- چرا واقعیّات تاریخی گذشته ، که سرمشق آیندگان است ، مورد تأمّل عمیق قرار نمی گیرد : هارون و مأمون عبّاسی ، در حالی که حضرت امام موسی ابن جعفر «ع» ، و حضرت امام ابوالحسن الرّضا «ع» (تجسّمهای عینیِ «حکمت الۤهیّه» و «حقایق صُقعیّة ازلیّه» و «تعالیم حقیقیّه» و «معالم صادقه») را مسموم می کنند و از دست بشریّت می گیرند، چرا و چگونه از مال بیت المال و حقوق ایتام مسلمین ، برای ترجمة فلسفة یونانی ، آنهمه هزینه گذاریهای گزاف می کنند ؟

چرا تأمّل نمی شود ، که بهترین مترجمان فلسفه -در نوع خود– از دشمنان سر سخت اسلام ، و نفوذیهای برمکی ، و ستاره پرستان بودند؟! آیا بنی عباس و بنی بَرمَک ، می خواستند برای مسلمین علم و حکمت بیاورند و اسباب ترقی آنان را فراهم سازند (أنّی تُؤفَکون ، و کیفَ تَحکُمون) ؟!؟!؟!

۲۳- بیایید به سوی استقلال معارف قرآنی- اوصیایی … و آن را فریاد کنید ، و ذلّت التقاط را بزدایید ، و در این راه گام بردارید !! مقایسه کنید با سخن مطران اکبر مسیحی ، که گفت کتابهای فلسفه را برای ترجمه ، به مسلمین بدهید ، زیرا که این کتابها هر جا رفت ، منشأ اختلافهای بسیار و بحثهای بیشمار گشت ، (و وحدت اندیشگی را از میان برد ، و انسجام ملّتها را نابود کرد)← «عصر المأمون»- تألیف دکتر احمد فرید الرفاعی مصری ، ج ۱/۳۷۵ .

۲۴- اگر ترجمة کتب بیگانه ، یک حرکت فرهنگی اسلامی و به سود مسلمین بود ، چرا در اینباره با امام صادق «ع» ، و امام موسای کاظم «ع» ، و امام ابوالحسن الرّضا «ع» ، و امامان بعدی- که معاصر اوج عصر ترجمه بودند- مشورت نکردند ؟ این مشورت چه زیانی داشت ؟ آیا آن امامان نمی خواستند علم و معرفت در میان امّت جدّشان رواج یابد ؟

و چرا بزرگان اصحاب و شاگردان ایشان ، رد بر فلسفه و توحید ارسطویی و فلاسفه دیگر نوشتند چرا ؟!

برخی از فاضلان قم می گویند ، در مقام تتبّع ، به حدود ۶۵ تن از اصحاب ائمّه «ع» (از زمان حضرت صادق «ع» ، تا زمان حضرت عسکری «ع») ، برخورده اند که رد بر فلاسفه و اصحاب المقالات نوشته اند . مقصود از «اصحاب المقالات» ، در کتابهایی مانند فهرست معتبر ابن ندیم (م : ۳۸۵ ق) ، صاحبان انواع تفکرهای فلسفی هستند .

۲۵- امام صادق «ع» فرمودند ، مراد از نعمت و نعیمی که در آیة «ثُمَّ لَتُسئَلُنَّ یَومئذٍ عنِ النّعیم» آمده است ، ما اهل بیت هستیم (مجمع البیان ، ذیل آیة مبارکه) ، یعنی : خداوند در روز رستاخیز ، دربارة ایشان و اینکه آنان را در چه جایی قرار دادیم ، و از ایشان چه آموختیم و چه نیاموختیم ، مؤاخذه خواهد کرد . لحن آیه (لَتُسئَلُنّ) ، شدّت مؤاخذه را می رساند .

۲۶- اینکه می گوییم : «تقلید از بزرگان» ، بیان حقیقت است ، نه «بخس حق»- به تعبیر «قرآن کریم»- یعنی : کم انگاری ، نه … می دانیم که اساس فلسفه مَشّاء ، بر منطق و برهان نهاده شده است (با صرفنظر از نقدهای مهمی که بر منطق مشائی و برهان های نظری وارد است) ، و منطق عظیم «شفا» ، در دست است …

لیکن بنای نظرهای جناب صدر المتألهین -قده- بر ریاضت و کشف است … از اینرو ، در تألیفات ایشان ، فقط ، رساله ای مختصر ، دربارۀ «تصوّر و تصدیق» ذکر شده است .

و این ، نشانۀ کم توجّهی ایشان به «فلسفۀ برهانی» است ، و شیفتگی شدید به «فلسفۀ عرفانی» . این است که آن جناب ، «حکمت بحثی» (فلسفۀ مشّائی مبتنی بر قیاسات منطقی) را بسختی می نکوهد و می فرماید ، ما با ریاضات ممتد ، و خَلَوات سنگین به این حقایق رسیدیم ؛ و ابن سینا –چون به اموری دیگر نیز سرگرم بود- به آنها نرسید . استاد سیّد جلالُ الدّین آشتیانی (م: ۱۳۸۴ ش) ، نیز جایی تصریح می کند که عمدۀ استفادۀ جناب ملّاصدرا ، در توحیدیّات ، از «اثولوجیا»ی فلوطین است ، که ابن سینا از آن استفادۀ چندانی نکرده است . و میدانیم که این «اثولوجیا» (تُساعات- معرفة الرّبوبیّة) ، متعلق به حوزۀ فلسفی اسکندریّه است ، که به گونه ای ، «اشراقی- رواقی- افلاطونی» است ، نه ارسطویی .

و از زمان جناب ملّاصدرا به بعد کسی اهل چنان ریاضات و خلواتی نبوده است (شاید بشود حاج ملا هادی سبزواری (م : ۱۲۸۹ ق) را تا حدودی استنثا کرد) ، و کسی ادّعا هم نکرده است ، دانشگاهها که هیچ ، حتی حوزه ها ؟!

بنابراین ، متابعان فلسفۀ صدرایی ، مقلّد آراء این مرد بزرگند ، زیرا خود ، دارای چنان ریاضاتی نبوده و نیستند .

نیز قطعی است که «کشف» (در صورتی که عقاید مدّعی کشف صحیح ، و راه سلوک او درست باشد) ، در حق خود او می تواند ملاک و حجّت باشد ، نه برای دیگران ، مگر به تقلید از او . به تعبیری دیگر : کشف «حجّت شخصی» است ، نه «حجّت غیری» . حکم عقل هم همین است . علّامۀ طباطبایی نیز تصریح کرده اند که «فهم مدّعیان کشف ، برای خودشان حجّت است نه برای دیگران .» (← «الۤهیّات الۤهی …» (نظرها)، شمارۀ ۳۸ (اشارۀ ۱۴، ص ۷۳۸).

ممکن است گفته شود جناب ملّاصدرا ، مطالب کشفی خود را برهانی کرده است … و ما مقتضای «برهان» را می پذیریم ، نه مدّعای کشف و عرفان را !! واقع این است که آنچه در کتاب شریف و عظیم «اسفار» ، بصورت برهان آمده است استفاده از ادبیات مشّایی است و صورت آن ، صورت برهان است نه مادّۀ آن ، زیرا مطالب کشفی ، از نوع «اصالت وجود» ، «وحدت وجود» و … ماهیّةً برهان پذیر و برهانی نیست ، و رفتن راه برهان ، در عرفان ، راه رفتن با «پای چوبین» است . و پای چوبین، بی تمکین (نا استوار) است و در این مقام ، حق با جناب مولوی است که :

«پای استدلالیان چوبین بود         پای چوبین سخت بی تمکین بود»

۲۷- با هزاران دریغ و تأسّف ، هنوز و در این قرن ، در کتابهای فلسفی ، در حوزه ها ، از افلاک تسعه ، عقول عشره ، فلک اقصی ، نقش فلک قمر در تربیت صدّیقین و قدّیسین بحث میشود… ؟!

۲۸- در این باره –حتماً- کتاب «دانش مسلمین» دیده شود ؛ و ۱۵۰ کتابی که در آخر آن آمده است ، همه ، در بیان «اخذ تمدّن اسلامی» ، و «علوم مختلف مسلمین» ، بوسیلۀ غربیها …

۲۹- ← «اصول کافی» ، ج ۱ ، ص ۳۹۹ .

۳۰- ← توضیح شمارۀ (۱۴) و (۱۵) .

۳۱- آمارگران جهانی می گویند، در قرن بیستم مسیحی ، ۱۰۰ میلیون انسان –در جنگها و درگیریها و توسعه طلبیها و استعمارگستریها- کشته شده اند ؛ روی تمدن مسیحی و صنعتی غرب ، سفید !!!

۳۲- ← رسالۀ «عاشورا- غزّه» .

۳۳- ← «کافی» ، ج ۳ ، ص ۵۶۸ ؛ ج ۱ ، ص ۵۴۲ .

۳۴- «العدلُ حیاةُ الاحکام»- امام علی «ع» ← «غُرَرُ الحِکَم» .

۳۵- حدیث بسیار معروف : «کادَ الفقرُ أن یَکونَ کُفرا» .

۳۶- «شَرُّ أُمتی ، الاَغنیاء»- حدیث معتبر نبوی ← «جامعُ السّعادات»- نراقی بزرگ ، ج ۲ ، ص ۳۶ .

۳۷- این تعبیر ، از حضرت امام زین العابدین علیّ بن الحسین سجّاد «ع» است ، در حدیث زُرارة بن اوفی ، که فرمودند : «أمّا الذّئب، فَتُحّارُکم» ← «بحار الانوار» ، ج ۶۷ ، ص ۱۰- ۱۱ (چاپ بیروت) ؛ ج ۷۰ ، ص ۱۰- ۱۱ (چاپ تهران) .

مضمون حدیث : اهل بازار و داد و ستد و فروشندگان و تاجران و واردکنندگان و تولیدکنندگان (و هر کس در اینگونه شغلها باشد و رعایت دقیق انصاف و حق و حقوق نکند) ، گرگی است خونخوار ، افتاده به جان جامعه ، بویژه جامعه های بی پناه ، و مردمان مستضعف و محروم .

۳۸- «سرود جهشها» … کتابی از محمدرضا حکیمی … که پیش از وقوع انقلاب اسلامی در ایران، جهت زمینه- سازی فرهنگی انقلاب، به نگارش درآمده است … در این کتاب ، «فلسفۀ شورشهای شیعه»، مورد بررسی قرار گرفته است …

این کتاب برای اینکه نام امام خمینی بصراحت در آن آمده بود ، و مردم به پیوستن به ایشان دعوت شده بودند ، در چاپخانه طوش مشهد (به سال ۱۳۴۳ ش) توقیف شد ، تا سرانجام ، یک برگ آن (که نام امام خمینی در آن آمده بود) چیده شد ، و انتشار یافت . بعدها برای آنکه انتشار یابد ، با تغییر نام ، چند چاپ با نام «جهشها» منتشر گشت («دایرة المعارف تشیّع» ، ج ۵ ، ص ۵۵۰) .

کتاب «آوای روزها» نیز ، که به دلیل تأکید صریح و قاطع بر پیوستن به انقلاب ، توقیف شد ، بعدها –لزوماً- با تغییر نام (فریاد روزها) امکان انتشار یافت .

«بیدارگران اقالیم قبله» ، کتابی به زبان فارسی ، از محمدرضا حکیمی ، نویسنده و محقّق شیعیِ ایرانی ، نویسنده ای که در عین وفاداری به «سنّت» و مبانی اعتقادی شیعی دیرین ، از نوگرایان و سیاسی اندیشان معاصر ایران است ؛ و با ادبیّات امروز ، و نثر استوار خود ، در گرایش نسل جوان ، به دین و اندیشۀ سیاسی- مذهبی اخیر نقش داشته است ، در این کتاب ، به بررسی شخصیّت و افکار و احوال و آرای چهار تن از عالمان و متفکّران سیاسی و اجتماعی شیعی پرداخته است .

از آنجا که نویسندۀ کتاب ، متفکّری است اجتماعی ، و معتقد است که «آنچه از دینباوری مطلوب است ، «ایمان ثائر» است نه «اقرار راکد» ، و داشتن تب و تاب اسلام «عدالت پرور» است ، نه جز آن» (مقدّمۀ همان کتاب) ، در این کتاب وی می کوشد … ←(«دایرة المعارف تشیّع» ، ج ۳ ، ص ۵۶۳-۵۶۴) .

۳۹- این مصرع ، جواب شرط است : «ما اگر از انقلاب …»

۴۰- «لِیَقومَ النّاسُ بالقِسط» (قرآن کریم ، سورۀ حدید/ ۲۵) .

۴۱- «یَعطِفُ الهَوی علی الهُدی ، إذا عَطَفُوا الهُدی علی الهَوی ؛ و یَعطِفُ الرَّأیَ علی القرآن ، إذا عَطَفُوا القرآنَ علَی الرَّأی ← مهدی «عج» ظهور خواهد کرد … و هواها و هوسها را ، با نشر هدایت ، کنترل می کند … و قرآن کریم را که با رأی خود ، (کلامی ، فلسفی ، عرفانی و …) معنا می کردند ، از اینگونه آراء می پالاید ، و نجات می دهد ، و حقایق قرآنی را (در توحید و عدالت و تربیت و حکومت و سیاست و …) آشکار می سازد» ← «نهج البلاغه» ، خطبۀ ۱۳۸ (شرح عبده ، خطبۀ ۱۳۴)


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







:: موضوعات مرتبط: صوفیه و عرفا!، فلاسفه چه میگویند!، ،
:: برچسب‌ها: ارسطو, استاد حکیمی, اسرار, امام جعفر صادق (علیه السلام), اهل الذِّکر, جبروت, حکمت, طریق انبیا, عقل, عقلانیت, علامه محمد رضا حکیمی, علمِ هیئت, فرقان, لاهوت, محمد رضا حکیمی, ملاصدرا, ملکوت حقایق, مکتب توحید, هیولا, پرشور, کیهان, یونان,
ن : علی حسین زاده
ت : دو شنبه 21 مرداد 1392


محمد بن حسن عسکری (عج) آخرین امام از امامان دوازده گانه شیعیان است. در ١۵ شعبان سال ٢۵۵ هـ.ق در سامرا به دنیا آمد و تنها فرزند امام حسن عسکری (ع)، یازدهمین امام شعیان ما است. مادر آن حضرت نرجس (نرگس) است که گفته اند از نوادگان قیصر روم بوده است. «مهدی» حُجَت، قائم منتظر، خلف صالح، بقیه الله، صاحب زمان، ولی عصر و امام عصر از لقبهای آن حضرت است.