آيا روايت معتبري در باره کندن در قلعه خيبر توسط اميرمؤمنان عليه السلام وجود دارد؟



پیرو کلام امیرعوالم خلقت اعرف الحق تعرف اهله

آيا روايت معتبري در باره کندن در قلعه خيبر توسط اميرمؤمنان عليه السلام وجود دارد؟

آيا روايت معتبري در باره کندن در قلعه خيبر توسط اميرمؤمنان عليه السلام وجود دارد؟

بسم الله الرحمن الرحيم

دانلود فايل pdf اين مقاله :

http://www.valiasr-aj.com/image_user/vasaeq/qalaakhaibar.rar

 

فهرس مطالب

 

مقدمه

طرح شبهه

نقد و بررسي

روايات اهل سنت

روايت اول

روايت دوم

روايت سوم

روايت چهارم

روايت پنجم

روايت ششم

بررسي سند روايت اول

اعتراف علماء سني و وهابي بر قلع در خيبر توسط حضرت علي عليه السلام

روايات شيعه

روايت اول

روايت دوم

روايت سوم

روايت چهارم

روايت پنجم

روايت هفتم

روايت هشتم

روايت نهم

روايت دهم

روايت يازدهم

روايت دوازدهم

حديث سيزدهم

حديث چهاردهم

وزن و اندازه در خيبر چقدر بوده است؟

كندن در خيبر با قدرت بشري چگونه امكان داشت؟

نكات پاياني

 

 

مقدمه

يکي از فضائل بي‌نظير اميرمؤمنان عليه السلام که هيچ شخص ديگري در آن شريک نيست، قضيه کندن قلعه خيبر توسط آن حضرت است.

برجستگي و اهميت اين فضيلت از آن جا آشکار مي‌شود که بدانيم لشکر اسلام چندين روز پشت دروازه اين قلعه متوقف ماندند و فرماندهان مسلمان يکي از پس ديگري براي فتح اين قلعه هجوم مي‌آوردند؛ اما شکست خورده، درمانده و دست از پا درازتر به لشکرگاه برمي‌گشتند.

از جمله اين فرماندهان ابوبکر و عمر بود که رسول خدا صلي الله عليه وآله پرچم را به دست آن‌ها داد تا قلعه را فتح و شادي را به اردوگاه اسلام بياوردند؛ اما هر دوي آنان نرسيده به دروازه قلعه شکست خورده و با فرار خود نا اميدي و سرشکستگي را در ميان مسلمانان افزايش دادند.

حاکم نيشابوري در المستدرک در باره فرار ابوبکر مي‌نويسد:

از أبو ليلي نقل شده است که اميرمؤمنان عليه السلام به او گفت: اي ابو ليلي ! آيا در خيبر با ما نبودي؟ گفت: بلي به خدا سوگند همراه شما بودم. اميرمؤمنان عليه السلام فرمود: رسول خدا صلي الله عليه وآله ابوبکر را به سوي خيبر فرستاد، او همراه مردم رفت و شکست خورده برگشت.

سند اين روايت صحيح است؛ اما بخاري و مسلم نقل نکرده‌اند.

4338 أَخْبَرَنَا أَبُو قُتَيْبَةَ سَالِمُ بْنُ الْفَصْلِ الآدَمِيُّ بِمَكَّةَ، ثنا مُحَمَّدُ بْنُ عُثْمَانَ بْنِ أَبِي شَيْبَةَ، ثنا عَلِيُّ بْنُ هَاشِمٍ، عَنِ ابْنِ أَبِي لَيْلَى، عَنِ الْحَكَمِ، وَعِيسَى، عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ، عَنْ أَبِي لَيْلَى، عَنْ عَلِيٍّ، أَنَّهُ قَالَ: يَا أَبَا لَيْلَى أَمَا كُنْتَ مَعَنَا بِخَيْبَرَ؟ قَالَ: بَلَى وَاللَّهِ كُنْتُ مَعَكُمْ، قَالَ: فَإِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ بَعَثَ أَبَا بَكْرٍ إِلَى خَيْبَرَ، فَسَارَ بِالنَّاسِ وَانْهَزَمَ حَتَّى رَجَعَ ".

هَذَا حَدِيثٌ صَحِيحُ الإِسْنَادِ، وَلَمْ يُخَرِّجَاهُ

المستدرك على الصحيحين ج3، ص39

شمس الدين ذهبي نيز در تلخيص المستدرک گفته است که سند اين روايت صحيح است.

و در باره فرار عمر مي‌نويسد:

أَخْبَرَنَا أَبُو الْعَبَّاسِ مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ الْمَحْبُوبِيُّ بِمَرْوَ، ثنا سَعِيدُ بْنُ مَسْعُودٍ، ثنا عُبَيْدُ اللَّهِ بْنُ مُوسَى، ثنا نُعَيْمُ بْنُ حَكِيمٍ، عَنْ أَبِي مُوسَى الْحَنَفِيِّ، عَنْ عَلِيٍّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: " سَارَ النَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ إِلَى خَيْبَرَ، فَلَمَّا أَتَاهَا بَعَثَ عُمَرُ رَضِيَ اللَّهُ تَعَالَى عَنْهُ، وَبَعَثَ مَعَهُ النَّاسَ إِلَى مَدِينَتِهِمْ أَوْ قَصْرِهِمْ، فَقَاتَلُوهُمْ فَلَمْ يَلْبَثُوا أَنْ هَزَمُوا عُمَرَ وَأَصْحَابَهُ، فَجَاءُوا يُجَبِّنُونَهُ وَيُجَبِّنُهُمْ، فَسَارَ النَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ " الْحَدِيثُ.

هَذَا حَدِيثٌ صَحِيحُ الإِسْنَادِ، وَلَمْ يُخَرِّجَاهُ

حَدَّثَنَا أَبُو بَكْرٍ أَحْمَدُ بْنُ سَلْمَانَ الْفَقِيهُ بِبَغْدَادَ، ثنا مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سُلَيْمَانَ، ثنا الْقَاسِمُ بْنُ أَبِي شَيْبَةَ، ثنا يَحْيَى بْنُ يَعْلَى، ثنا مَعْقِلُ بْنُ عُبَيْدِ اللَّهِ، عَنْ أَبِي الزُّبَيْرِ، عَنْ جَابِرٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ، " أَنَّ النَّبِيَّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ دَفَعَ الرَّايَةَ يَوْمَ خَيْبَرَ إِلَى عُمَرَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ، فَانْطَلَقَ، فَرَجَعَ يُجَبِّنُ أَصْحَابَهُ وَيُجَبِّنُونُهُ ".

هَذَا حَدِيثٌ صَحِيحٌ عَلَى شَرْطِ مُسْلِمٍ، وَلَمْ يُخَرِّجَاهُ.

اميرمؤمنان عليه السلام فرمود: رسول خدا صلي الله عليه وآله به خبير رفت، هنگامي که به آن جا رسيد، عمر را به همراه مردم به سوي شهر و يا قصر اهل خبير فرستاد، عمر جنگيد؛ اما طولي نکشيد که عمر و همراهانش شکست خوردند. وقتي برگشتند، مردم عمر را به ترسيدن متهم مي‌کردند و عمر آن‌ها را متهم مي‌کرد.

سند اين روايت صحيح است؛ اما بخاري و مسلم نقل نکرده‌اند.

از جابر بن عبد الله نقل شده است که در روز خبير، رسول خدا صلي الله عليه وآله پرچم را به دست عمر داد، پس عمر رفت و برگشت؛ در حالي که يارانش او را متهم به ترس مي‌کردند و او يارانش را.

اين روايت صحيح است و شرايط صحيح مسلم را دارد؛ اما او نقل نکرده است.

المستدرك على الصحيحين ج3، ص40

شمس الدين ذهبي نيز در تلخيص المستدرک، صحت اين دو روايت را تأييد کرده است.

پيام‌آور خدا که درود خدا بر او خاندان پاکش باد، وقتي چنين ديد، در ميان لشکريان آمد و فرمود:

«فردا پرچم را به دست کسي خواهد داد که خدا و رسولش را دوست دارد و خدا و رسولش نيز او را دوست دارند، او کسي است که هيچ‌گاه پشت به دشمن نکرده و فرار نخواهد کرد و خداوند به وسيله او فتح و پيروزي را نصيب مسلمانان مي‌نمايد».

فرادي آن روز وقتي رسول خدا صلي الله عليه وآله به ميان مسلمانان آمد، فرماندهان مسلمانان با گردن‌هاي کشيده چشم به دهان مبارک پيامبر خدا دوخته بودند که اين فرمانده لايق چه کسي است که خداوند او را شايسته فتح و پيروزي دانسته است.

تاريخ نويسان شيعه و سني نوشته‌اند که اميرمؤمنان عليه السلام در اين چند روز گرفتار چشم‌درد بود و نمي‌توانست جايي را ببيند. پيامبر خدا هنگامي که در ميان انبوه جمعيت اميرمؤمنان عليه السلام را نيافت و از بيماري ايشان با خبر شد، او را خواست و از آب دهان پاک و مبارک خود به چشمان اميرمؤمنان عليه السلام کشيد تا اثري از بيماري در چشم آن حضرت ديده نشود.

در روايتي که محمد بن اسماعيل بخاري نقل کرده است، رسول خدا صلي الله عليه وآله در شبي که قرار بود پرچم را به دست مبارک اميرمؤمنان عليه السلام بسپارد، فرمود:

فردا پرچم را به دست کسي خواهم داد که خداوند فتح و پيروزي را به دست او نصيب ما مي‌کند، کسي که خدا و پيامبرش را دوست دارد و خدا و پيامبرش نيز او را دوست دارند.

حدثنا قُتَيْبَةُ بن سَعِيدٍ حدثنا يَعْقُوبُ بن عبد الرحمن عن أبي حَازِمٍ قال أخبرني سَهْلُ بن سَعْدٍ رضي الله عنه أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ (صلي الله عليه وآله) قال يوم خَيْبَرَ لَأُعْطِيَنَّ هذه الرَّايَةَ غَدًا رَجُلًا يَفْتَحُ الله على يَدَيْهِ يُحِبُّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَيُحِبُّهُ الله وَرَسُولُهُ قال فَبَاتَ الناس يَدُوكُونَ لَيْلَتَهُمْ أَيُّهُمْ يُعْطَاهَا فلما أَصْبَحَ الناس غَدَوْا على رسول اللَّهِ (صلي الله عليه وآله) كلهم يَرْجُو أَنْ يُعْطَاهَا فقال أَيْنَ عَلِيُّ بن أبي طَالِبٍ فَقِيلَ هو يا رَسُولَ اللَّهِ يَشْتَكِي عَيْنَيْهِ قال فَأَرْسَلُوا إليه فَأُتِيَ بِهِ فَبَصَقَ رسول اللَّهِ (صلي الله عليه وآله) في عَيْنَيْهِ وَدَعَا له فَبَرَأَ حتى كَأَنْ لم يَكُنْ بِهِ وَجَعٌ فَأَعْطَاهُ الرَّايَةَ فقال عَلِيٌّ يا رَسُولَ اللَّهِ أُقَاتِلُهُمْ حتى يَكُونُوا مِثْلَنَا.

مردم شب را تا صبح بيدار و منتظر بودند که اين پرچم را به چه کسي خواهد داد. هنگامي که صبح شد، همگي وارد شدند بر پيامبر و همگي اميد داشتند که پرچم به او داده شود. آن حضرت فرمود: علي بن أبي طالب کجا است؟ گفته شد: اي رسول خدا ! او چشم درد دارد، شخصي را به دنبالش فرستادند، هنگامي آمد، رسول خدا صلي الله عليه وآله آب دهانش را به چشمان آن حضرت ماليد و برايش دعا کرد. چشمان ايشان فورا خوب شد، انگار که اصلا دردي نداشت. پس پرچم را به او داد. علي عليه السلام فرمود: اي پيامبر خدا ! با آن‌ها خواهم جنگيد تا اين که مثل ما شوند.

صحيح البخاري ج4، ص1542، ح3973

اميرمؤمنان عليه السلام به فرمان خدا و پيامبرش براي فتح خيبر حرکت و پيش از رسيدن به قلعه دو پهلوان نامدار يهودي يعني مرحب و برادرش را که هيچ پهلواني تا آن روز جرأت مقابله با آن‌ها را نداشت، از سر راه برداشت و سپس در قلعه خيبر را که چهل نفر براي باز و بسته کردن آن نياز بود، از جا کند و آن را پلي قرار داد بر روي خندقي که پشت در کنده بودند تا سربازان مسلمان از روي آن رده و وارد قلعه شوند.

ارزش اين فتح زماني روشن مي‌شود که بدانيم جبرئيل و ميکائيل دو فرشته مقرب درگاه خداوند در اين جنگ در خدمت اميرمؤمنان عليه السلام بوده‌اند و با ايشان همکاري مي‌کرده‌اند.

احمد بن حنبل در مسند خود با سند صحيح اين چنين نقل کرده است:

1719 حدثنا عبد اللَّهِ حدثني أبي ثنا وَكِيعٌ عن شَرِيكٍ عن أبي إِسْحَاقَ عن هُبَيْرَةَ خَطَبَنَا الْحَسَنُ بن عَلِىٍّ رضي الله عنه فقال لقد فارقكم رَجُلٌ بِالأَمْسِ لم يَسْبِقْهُ الأَوَّلُونَ بِعَلْمٍ وَلاَ يُدْرِكُهُ الآخِرُونَ كان رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم يَبْعَثُهُ بِالرَّايَةِ جِبْرِيلُ عن يَمِينِهِ وَمِيكَائِيلُ عن شِمَالِهِ لاَ يَنْصَرِفُ حتى يُفْتَحَ له.

از هبيره نقل شده است که حسن بن علي عليهم السلام خطبه خواند و فرمود: شما ديشب مردي را از دست داديد که گذشتگان از او پيشي نگرفتند و آيندگان نيز به او نخواهند رسيد. رسول خدا صلي الله عليه وآله پرچم را به دست او داد؛ در حالي که جبرئيل از طرف راست و ميکائل از طرف چپ آن حضرت را همراهي مي کردند، او باز نمي‌گشت؛ مگر اين که فتح و پيروزي نصيبش مي‌شد.

مسند أحمد بن حنبل ج2، ص344

احمد محمد شاکر، محقق کتاب مسند احمد سند اين روايت را صحيح دانسته است

محمد ناصر الدين الباني نيز اين روايت را در کتاب سلسلۀ الأحاديث الصحيحه آورده است:

سلسلۀ الأحاديث الصحيحۀ، ج5، ص660، ح2496

طبق اين روايات اميرمؤمنان عليه السلام خدا و پيامبرش را دوست دارد و خدا و رسولش نيز او را دوست دارند. جبرئيل و ميکائيل خادم اميرمؤمنان عليه السلام است و او را در فتح خبير ياري کرده‌اند.

اما ابوبکر و عمر نه خدا و پيامبرش را دوست داشتند و نه خدا و پيامبر براي اين دو نفر ارزشي قائل بودند؛ چون اگر چنين بود، آن‌ها جان خود را فداي راه اسلام مي‌‌کردند و فرار را بر قرار ترجيح نمي‌دادند.

جبرئيل و ميکائيل نيز تنها خدمت به اميرمؤمنان عليه السلام را براي خود افتخار دانسته‌اند و آن حضرت را ياري کرده‌اند؛ اما به ابوبکر و عمر هيچ کمکي نکرده‌اند.

طرح شبهه

کندن در خيبر توسط حضرت علي عليه السلام از جمله وقايع مشهور تاريخ صدر اسلام است كه علماي شيعه و علماي سني اين واقعه را در کتاب هاي تاريخي و حديثي آورده‌اند؛ ولي در مقابل عده‌اي نيز روايات قلعه در خيبر توسط حضرت علي عليه السلام را منكر شده وآن را غير واقعي دانسته‌اند.

 از جمله افرادي كه طرق اين روايات را غير صحيح دانسته و معتقد هستند تمام روايات قلع خيبر توسط حضرت علي عليه السلام واهي و غير واقعي است، ابوالخير محمد بن عبد الرحمن بن محمد السخاوي استاد قسطلاني است. سخاوي بعد از اينكه رواياتي را در اين‌باره از ابن اسحاق، و بيهقي نقل مي‌كند، مي‌گويد:

قلت بل كلها واهية ولذا أنكره بعض العلماء

من مي‌گويم تمام طرق اين روايات( قلع در خيبر) واهي و غير واقعي است و بخاطر همين عده‌اي از علماء منكر شده‌اند.

السخاوي، شمس الدين محمد بن عبد الرحمن (متوفاى902هـ)، المقاصد الحسنة في بيان كثير من الأحاديث المشتهرة على الألسنة، ج1، ص313، تحقيق: محمد عثمان الخشت، ناشر: دار الكتاب العربي - بيروت، الطبعة: الأولى، 1405 هـ - 1985م

همچنين مقرزي در كتاب الامتاع السماع به عده‌اي نسبت داده است كه آنها قلع خيبر توسط حضرت علي عبيه السلام را منكر بودند و اين روايت از عوام مردم نقل شده است.

وي گويد:

وزعم بعضهم: أن حمل علي كرم الله وجهه الباب لا أصل له، وإنما يروونه عن رعاع الناس، وليس كذلك.

برخي گمان مي‌كنند كه حمل باب خيبر توسط علي عليه السلام ريشه و اساسي ندارد زيرا از عوام مردم نقل شده است، درحالي كه چنين نيست.

المقريزي، تقي الدين أحمد بن علي بن عبد القادر بن محمد (متوفاى845 هـ)،إمتاع الأسماع بما للنبي صلى الله عليه وسلم من الأحوال والأموال والحفدة والمتاع،ج1، ص310، تحقيق وتعليق محمد عبد الحميد النميسي، ناشر: منشورات محمد علي بيضون دار الكتب العلمية ـ بيروت، الطبعة الأولى، 1420 ه‍ ـ 1999م.

حلبي نيز در السيره الحلبيه به مسئله انكار سخاوي و بعض علماء كه نامشان مشخص نيست، اشاره كرده است.

الحلبي، علي بن برهان الدين (متوفاى1044هـ)، السيرة الحلبية في سيرة الأمين المأمون، ج2، ص737، ناشر: دار المعرفة - بيروت – 1400.

خلاصه اين که افرادي مثل سخاوي و بعضي از علماء اهل سنت كه نامشان مشخص نيست منكر قضيه كندن در خيبر توسط حضرت علي عليه السلام شده‌اند و روايت در اين باب را ضعيف و واهي و دروغ دانسته‌اند.

نقد و بررسي

منكرين کندن خيبر توسط حضرت علي عليه السلام، تمام روايات در اين‌باره را انكار و و پوچ و يا دروغ دانسته‌اند؛ ولي با بررسي اين روايات روشن خواهد شد كه چنين چيزي ادعايي بيش نبوده؛ بلكه تعصب و دشمني آنها نسبت به حضرت عليه السلام را مي‌‌رساند.

روايات اهل سنت

روايت اول

ابن ابي شيبه روايتي را از جابر بن عبدالله چنين نقل مي‌كند:

حَدَّثَنَا مُطَّلِبُ بْنُ زِيَادٍ، عَنْ لَيْثٍ، قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى أَبِي جَعْفَرٍ، فَذَكَرَ ذُنُوبَهُ وَمَا يَخَافُ، قَالَ: فَبَكَى ثُمَّ قَالَ: حَدَّثَنِي جَابِرٌ،

أَنَّ عَلِيًّا حَمَلَ الْبَابَ يَوْمَ خَيْبَرَ حَتَّى صَعِدَ الْمُسْلِمُونَ فَفَتَحُوهَا، وَإِنَّهُ جُرِّبَ فَلَمْ يَحْمِلْهُ إلَّا أَرْبَعُونَ رَجُلًا.

ليث گويد بر ابي جعفر عليه السلام داخل شدم كه گناهانش را و آنچه را كه مايه خوف بود را ياد مي‌كرد گفت سپس گريه كرد و فرمود: جابر بر من حديث كرد كه كرد كه على عليه السلام در جنگ خيبر درب قلعه را روى دست بلند كرد، و مسلمانان دسته دسته از روى آن عبور كردند و وارد قلعه شده وآن را فتح كردند و آن درقلعه به اين صورت تجربه شده كه چهل نفر نتوانستند آن را بلند كنند

إبن أبي شيبة الكوفي، ابوبكر عبد الله بن محمد (متوفاى235 هـ)، الكتاب المصنف في الأحاديث والآثار، ج6، ص374، تحقيق: كمال يوسف الحوت، ناشر: مكتبة الرشد - الرياض، الطبعة: الأولى، 1409هـ.

بيهقي نيز اين روايت را از دو طريق از جابر بن عبدالله چنين نقل مي‌كند:

وَأَخْبَرَنَا أَبُو عَبْدِ اللَّهِ الْحَافِظُ، قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو عَلِيٍّ الْحُسَيْنُ بْنُ عَلِيٍّ الْحَافِظُ، قَالَ: حَدَّثَنَا الْهَيْثَمُ بْنُ خَلَفٍ الدُّورِيُّ، قَالَ: حَدَّثَنَا إِسْمَاعِيلُ بْنُ مُوسَى السُّدِّيُّ، قَالَ: حَدَّثَنَا مُطَّلِبُ بْنُ زِيَادٍ، عَنْ لَيْثِ بْنِ أَبِي سُلَيْمٍ، عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ وَهُوَ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ، قَالَ: دَخَلْتُ عَلَيْهِ، فَقَالَ حَدَّثَنَا جَابِرُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ: " أَنَّ عَلِيًّا حَمَلَ الْبَابَ يَوْمَ خَيْبَرَ حَتَّى صَعِدَ الْمُسْلِمُونَ عَلَيْهِ، فَافْتَتَحُوهَا، وَأَنَّهُ حَرِبَ بَعْدَ ذَلِكَ فَلَمْ يَحْمِلْهُ أَرْبَعُونَ رَجُلا "، تَابَعَهُ فُضَيْلُ بْنُ عَبْدِ الْوَهَّابِ، عَنِ الْمُطَّلِبِ بْنِ زِيَادٍ، وَرُوِيَ مِنْ وَجْهٍ آخَرَ ضَعِيفٍ، عَنْ جَابِرٍ، ثُمَّ اجْتَمَعَ عَلَيْهِ سَبْعُونَ رَجُلا فَكَانَ جُهْدَهُمْ أَنْ أَعَادُوا الْبَابَ.

ليث بن ابى سليم از ابى جعفر محمد بن على عليه السلام روايت كرده كه فرمود: جابر بن عبد اللَّه برايم حديث كرد كه على (عليه السلام) در جنگ خيبر درب قلعه را روى دست بلند كرد، و مسلمانان دسته دسته از روى آن عبور كردند با اينكه سنگينى آن درب به قدرى بود كه چهل نفر نتوانستند آن را بلند كنند

و نيز گفته كه از طريقى ديگر از جابر روايت شده كه گفت: سپس هفتاد نفر دور آن درب جمع شدند تا توانستند آن را به جاى اولش برگردانند

البيهقي، أبي بكر أحمد بن الحسين بن علي (متوفاى458هـ)، دلائل النبوة، ج4، ص212، طبق برنامه الجامع الكبير.

اين روايت را علماء ديگر اهل سنت امثال بغدادي، ابن عساكر، عسقلاني، سخاوي، سيوطي، ملاعلي قاري، عاصمي ملكي و عجلوني نيز نقل كرده‌اند.

البغدادي، ابوبكر أحمد بن علي بن ثابت الخطيب (متوفاى463هـ)، تاريخ بغداد، ج11، ص324، ناشر: دار الكتب العلمية – بيروت.

ابن عساكر الدمشقي الشافعي، أبي القاسم علي بن الحسن إبن هبة الله بن عبد الله (متوفاى571هـ)، تاريخ مدينة دمشق وذكر فضلها وتسمية من حلها من الأماثل، ج42، ص111 -، تحقيق: محب الدين أبي سعيد عمر بن غرامة العمري، ناشر: دار الفكر - بيروت - 1995.

العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر ابوالفضل (متوفاى852 هـ)، لسان الميزان، ج4، ص196تحقيق: دائرة المعرف النظامية - الهند، ناشر: مؤسسة الأعلمي للمطبوعات - بيروت، الطبعة: الثالثة، 1406هـ – 1986م.

السخاوي شمس الدين محمد بن عبد الرحمن (متوفاى902هـ)، المقاصد الحسنة في بيان كثير من الأحاديث المشتهرة على الألسنة، ج1، ص478، تحقيق: محمد عثمان الخشت، ناشر: دار الكتاب العربي - بيروت، الطبعة: الأولى، 1405 هـ - 1985م

السيوطي، جلال الدين أبو الفضل عبد الرحمن بن أبي بكر (متوفاى911هـ)، تاريخ الخلفاء، ج1، ص167، تحقيق: محمد محي الدين عبد الحميد، ناشر: مطبعة السعادة - مصر، الطبعة: الأولى، 1371هـ - 1952م.

ملا علي القاري، نور الدين أبو الحسن علي بن سلطان محمد الهروي (متوفاى1014هـ)، مرقاة المفاتيح شرح مشكاة المصابيح، ج11، ص245، تحقيق: جمال عيتاني، ناشر: دار الكتب العلمية - لبنان/ بيروت، الطبعة: الأولى، 1422هـ - 2001م

العاصمي المكي، عبد الملك بن حسين بن عبد الملك الشافعي (متوفاى1111هـ)، سمط النجوم العوالي في أنباء الأوائل والتوالي، ج3، ص66، تحقيق: عادل أحمد عبد الموجود- علي محمد معوض، ناشر: دار الكتب العلمية

العجلوني الجراحي، إسماعيل بن محمد (متوفاى1162هـ)، كشف الخفاء ومزيل الإلباس عما اشتهر من الأحاديث على ألسنة الناس، ج1، ص438، تحقيق: أحمد القلاش، ناشر: مؤسسة الرسالة - بيروت، الطبعة: الرابعة، 1405هـ.

روايت دوم

احمدبن حنبل روايتي را از ابي رافع در باره كندن در خيبر توسط حضرت علي عليه السلام اين چنين نقل مي‌كند:

حدثنا عبد اللَّهِ حدثني أَبِى ثنا يَعْقُوبُ ثنا أَبِى عن مُحَمَّدِ بن إِسْحَاقَ قال حدثني عبد اللَّهِ بن حسن عن بَعْضِ أَهْلِهِ عن أَبِى رَافِعٍ مولى رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم قال خَرَجْنَا مع عَلِىٍّ حين بَعَثَهُ رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم بِرَايَتِهِ فلما دَنَا مِنَ الْحِصْنِ خَرَجَ إليه أَهْلُهُ فَقَاتَلَهُمْ فَضَرَبَهُ رَجُلٌ من يَهُودَ فَطَرَحَ تُرْسَهُ من يَدِهِ فَتَنَاوَلَ عَلِىٌّ بَاباً كان عِنْدَ الْحِصْنِ فَتَرَّسَ بِهِ نَفْسَهُ فلم يَزَلْ في يَدِهِ وهو يُقَاتِلُ حتى فَتَحَ الله عليه ثُمَّ أَلْقَاهُ من يَدِهِ حين فَرَغَ فَلَقَدْ رأيتني في نَفَرٍ معي سَبْعَةٌ أنا ثَامِنُهُمْ نَجْهَدُ على أَنْ نَقْلِبَ ذلك الْبَابَ فما نَقْلِبُهُ

ابن اسحاق از برخي از «ابو رافع»، آزاد شده رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله روايت مى‏كند، روزى كه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله پرچم اسلام را به دست حضرت على عليه السّلام داد، همراه آن حضرت به قلعه خيبر نزديك شديم، خيبرى‏ها از قلعه بيرون آمدند و حضرت على عليه السّلام با آنها به نبرد پرداخت. يكى از يهودى‏ها چابكى كرد و با ضربه‏اى كه به حضرت وارد آورد، سپر از دست حضرتش به زمين افتاد. على عليه السّلام از فرصت استفاده كرد و در قلعه را از جا بركند و مانند سپرى روى‏ سر خود قرار داد و همواره آن در روى سر حضرتش بود و با خيبرى‏ها مى‏جنگيد تا خداى تعالى قلعه خيبر را بدست آن حضرت، گشود. سپس آن در را به زمين افكند. پس از آن من و هفت نفر ديگر كنار آن در، آمديم و هر چه كوشيديم كه آن را از روى زمين بلند كنيم، نتوانستيم‏

الشيباني، ابوعبد الله أحمد بن حنبل (متوفاى241هـ)، مسند أحمد بن حنبل، ج6، ص8، ناشر: مؤسسة قرطبة – مصر.

بيهقي نيز اين روايت را چنين نقل كرده است:

أَخْبَرَنَا أَبُو عَبْدِ اللَّهِ الْحَافِظُ، قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو الْعَبَّاسِ: مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ، قَالَ: حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ عَبْدِ الْجَبَّارِ، قَالَ: حَدَّثَنَا يُونُسُ بْنُ بُكَيْرٍ، عَنِ ابْنِ إِسْحَاقَ، عَنْ بَعْضِ أَهْلِهِ، عَنْ أَبِي رَافِعٍ مَوْلَى رَسُولِ اللَّهِ (صلي الله عليه وآله) قَالَ: " خَرَجْنَا مَعَ عَلِيٍّ حِينَ بَعَثَهُ رَسُولُ اللَّهِ (صلي الله عليه وآله) بِرَايَتِهِ، فَلَمَّا دَنَا مِنَ الْحِصْنِ خَرَجَ إِلَيْهِ أَهْلُهُ، فَقَاتَلَهُمْ فَضَرَبَهُ رَجُلٌ مِنْ يَهُودَ، فَطَرَحَ تُرْسَهُ مِنْ يَدِهِ، فَتَنَاوَلَ عَلِيٌّ بَابَ الْحِصْنِ فَتَرَّسَ بِهِ عَنْ نَفْسِهِ، فَلَمْ يَزَلْ فِي يَدِهِ وَهُوَ يُقَاتِلُ، حَتَّى فَتَحَ اللَّهُ عَلَيْهِ، ثُمَّ أَلْقَاهُ مِنْ يَدِهِ، فَلَقَدْ رَأَيْتُنِي فِي نَفَرٍ مِنْ سَبْعَةٍ أَنَا ثَامِنُهُمْ نَجْهَدُ عَلَى أَنْ نَقْلِبَ ذَلِكَ الْبَابَ فَمَا اسْتَطَعْنَا أَنْ نَقْلِبَهُ "

ابن اسحاق از برخي از «ابو رافع»، آزاد شده رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله روايت مى‏كند، روزى كه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله پرچم اسلام را به دست حضرت على عليه السّلام داد، همراه آن حضرت به قلعه خيبر نزديك شديم، خيبرى‏ها از قلعه بيرون آمدند و حضرت على عليه السّلام با آنها به نبرد پرداخت. يكى از يهودى‏ها چابكى كرد و با ضربه‏اى كه به حضرت وارد آورد، سپر از دست حضرتش به زمين افتاد. على عليه السّلام از فرصت استفاده كرد و در قلعه را از جا بركند و مانند سپرى روى‏ سر خود قرار داد و همواره آن در روى سر حضرتش بود و با خيبرى‏ها مى‏جنگيد تا خداى تعالى قلعه خيبر را به دست آن حضرت، گشود. سپس آن در را به زمين افكند. پس از آن من و هفت نفر ديگر كنار آن در، آمديم و هر چه كوشيديم كه آن را از روى زمين بلند كنيم، نتوانستيم‏

البيهقي، أبي بكر أحمد بن الحسين بن علي (متوفاى458هـ)، دلائل النبوة، ج4، ص212، طبق برنامه الجامع الكبير.

همين روايت را واقدي، طبري، ثعلبي، ابن كثير، ابن عساكر، نويري، ذهبي، ابن الوردي، ابن الرجب، هيثمي، ابن حجر عسقلاني، ثعالبي و صالحي شامي نيز نقل كرده‌اند

الواقدي، ابوعبد الله محمد بن عمر بن واقد (متوفاى207 هـ)، كتاب المغازي، ج2، ص128، تحقيق: محمد عبد القادر أحمد عطا، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت / لبنان، الطبعة: الأولى، 1424 هـ - 2004 م.

الطبري، أبو جعفر محمد بن جرير بن يزيد بن كثير بن غالب (متوفاى310)، تاريخ الطبري، ج2، ص137، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت.

الثعلبي النيسابوري، ابوإسحاق أحمد بن محمد بن إبراهيم (متوفاى427هـ)، الكشف والبيان، ج9، ص51، تحقيق: الإمام أبي محمد بن عاشور، مراجعة وتدقيق الأستاذ نظير الساعدي، ناشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت، الطبعة: الأولى، 1422هـ-2002م.

ابن كثير الدمشقي، ابوالفداء إسماعيل بن عمر القرشي (متوفاى774هـ)، السيرة النبوية، ج3، ص359، طبق برنامه الجامع الكبير

ابن كثير الدمشقي، ابوالفداء إسماعيل بن عمر القرشي (متوفاى774هـ)، البداية والنهاية، ج4، ص189، ناشر: مكتبة المعارف – بيروت.

ابن عساكر الدمشقي الشافعي، أبي القاسم علي بن الحسن إبن هبة الله بن عبد الله (متوفاى571هـ)، تاريخ مدينة دمشق وذكر فضلها وتسمية من حلها من الأماثل، ج42، ص110، تحقيق: محب الدين أبي سعيد عمر بن غرامة العمري، ناشر: دار الفكر - بيروت – 1995

النويري، شهاب الدين أحمد بن عبد الوهاب (متوفاى733هـ)، نهاية الأرب في فنون الأدب، تحقيق مفيد قمحية وجماعة، ج17، ص180، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولى، 1424هـ - 2004م.

الذهبي الشافعي، شمس الدين ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاى 748 هـ)، تاريخ الإسلام ووفيات المشاهير والأعلام، ج2، ص411، و ج3، ص626،‌ تحقيق د. عمر عبد السلام تدمرى، ناشر: دار الكتاب العربي - لبنان/ بيروت، الطبعة: الأولى، 1407هـ - 1987م.

ابن الوردي، زين الدين عمر بن مظفر (متوفاى749هـ)، تاريخ ابن الوردي، ج1، ص120، ناشر: دار الكتب العلمية - لبنان / بيروت، الطبعة: الأولى، 1417هـ - 1996م

ابن رجب البغدادي، زين الدين أبي الفرج عبد الرحمن ابن شهاب الدين (متوفاى795هـ)، فتح الباري في شرح صحيح البخاري، ج7، ص478 تحقيق: أبو معاذ طارق بن عوض الله بن محمد، ناشر: دار ابن الجوزي - السعودية / الدمام، الطبعة: الثانية، 1422هـ.

الهيثمي، ابوالحسن نور الدين علي بن أبي بكر (متوفاى 807 هـ)، مجمع الزوائد ومنبع الفوائد، ج6، ص152، ناشر: دار الريان للتراث/‏ دار الكتاب العربي - القاهرة، بيروت – 1407هـ.

العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر ابوالفضل (متوفاى852 هـ)، فتح الباري شرح صحيح البخاري، ج7، ص478، تحقيق: محب الدين الخطيب، ناشر: دار المعرفة - بيروت.

الثعالبي، عبد الرحمن بن محمد بن مخلوف (متوفاى875هـ)، الجواهر الحسان في تفسير القرآن، ج9، ص51، ناشر: مؤسسة الأعلمي للمطبوعات – بيروت.

الصالحي الشامي، محمد بن يوسف (متوفاى942هـ)، سبل الهدي والرشاد في سيرة خير العباد، ج5، ص128، تحقيق: عادل أحمد عبد الموجود وعلي محمد معوض، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولى، 1414هـ

روايت سوم

حلبي روايتي را چنين نقل مي‌كند:

وفي رواية أنه صلى الله عليه وسلم ألبسه درعه الحديد وشد ذا الفقار أى الذى هو سيفه فى وسطه وأعطاه الراية ووجهه إلى الحصن فخرج على كرم الله وجهه بها يهرول حتى ركزها تحت الحصن فاطلع عليه يهودى من رأس الحصن فقال من أنت قال على بن أبى طالب فقال اليهودى علوتم وحق ما أنزل على موسى ثم خرج إليه أهل الحصن وكان أول من خرج منهم إليه الحارث أخو مرحب وكان معروفا بالشجاعة فانكشف المسلمون وثبت على كرم الله وجهه فتضاربا فقتله على وانهزم اليهود إلى الحصن ثم خرج إليه مرحب فحمل مرحب عليه وضربه فطرح ترسه من يده فتناول على كرم اله وجهه بابا كان عند الحصن فتترس به عن نفسه فلم يزل فى يده وهو يقاتل حتى فتح الله عليه الحصن ثم ألقاه من يده أى وراء ظهره ثمانين شبرا قال الراوى فجهدت أنا وسبعة نفر على أن نقلب ذلك الباب فلم نقدر قال بعضهم فى هذا الخبر جهالة وانقطاع ظاهر قال وقيل ولم يقدر على حمله أربعون رجلا وقيل سبعون

در روايتي نقل شده است كه پيغمبر صلي الله عليه و آله زره آهنين خود را در بر على كرد و ذو الفقار را به كمر وى بست و پرچم را بدو داد و به سوى دژ فرستاد. ساكنان دژ به طرف على شتافتند يك يهود از آمدن حضرت مطلع شد و گفت الان به حق آن چيزي كه بر موسي نازل شده پيروزيد سپس اهل قلعه خارج شدند و نخستين كسى كه به مقابله او آمد، حارث برادر مرحب بود كه در شجاعت آوازه داشت. مسلمانان عقب نشستند ولى على (عليه السلام) پابرجا ماند. آنها با شمشير با هم جنگيدند و على او را كشت و يهوديان به دژ گريختند. سپس مرحب خارج شده و بر حضرت علي عليه السلام حمله كرد و با ضربه‏اى كه به حضرت وارد آورد، سپر از دست حضرتش به زمين افتاد. على عليه السّلام از فرصت استفاده كرد و در قلعه را از جا بركند همچنان در دستش بود و جنگ مي‌كرد تا اينكه خداوند قلعه را براي ايشان فتح كرد سپس با دستش آن را به اندازه هشتاد وجب به پشت سرش انداخت.راوي گويد: من و هفت نفر ديگر تلاش كرديم تا در را برگردانيم، نتوانستيم

الحلبي، علي بن برهان الدين (متوفاى1044هـ)، السيرة الحلبية في سيرة الأمين المأمون، الحلبية ج2، ص 737، ناشر: دار المعرفة - بيروت – 1400

روايت چهارم

زركشي روايتي را از جابر كه توسط پسرش نقل شده چنين روايت مي‌آورد:

ومنها ما رواه عن اسماعيل بن محمد بن الفضل ثنا جدي ثنا إبراهيم بن حمزة ثنا عبد العزيز بن محمد عن حرام بن عثمان عن أبي عتيق وابن جابر عن جابر ان عليا لما انتهى إلى الحصن اجتذب أحد ابوابه فألقاه بالارض فاجتمع عليه بعده سبعون رجلا فكان جهدهم ان اعادوا الباب

الزركشي المصري الحنبلي، شمس الدين أبي عبد الله محمد بن عبد الله (متوفاى794هـ)، اللآلئ المنثورة في الأحاديث المشهورة المعروف بـ ( التذكرة في الأحاديث المشتهرة )، ج1، ص166 تحقيق: مصطفى عبد القادر عطا، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولى، 1406 هـ ـ 1986م.

السيرة الحلبية في سيرة الأمين المأمون، اسم المؤلف: علي بن برهان الدين الحلبي الوفاة: 1044، دار النشر: دار المعرفة - بيروت – 1400

روايت پنجم

ابن العبري روايتي را از حضرت علي عليه السلام چنين نقل مي‌كند:

وينقل عن علي بن أبي طالب أنه عالج باب خيبر واقتلعه وجعله مجناً وقاتلهم

از علي عليه السام نقل شده است كه حضرت در خيبر را از جا كند و به عنوان سپر قرار داد و با انها جنگيد

ابن العبري، غريغوريوس بن اهرون الملطي (متوفاى: 685هـ)، تاريخ مختصر الدول، ج1، ص48، دار النشر

روايت ششم

حضرمي شافعي روايتي را در كتاب سيرة خود چنين نقل مي‌كند:

قال الراوي: فإذا نحن بعلي قد أقبل وما كنا نرجوه، فقالوا: هاهو يشتكي عينيه، فدعاه وبصق في عينيه، فبرأ لوقته، حتى كأن لم يكن به وجع، ثم أعطاه الراية، فتقدم إلى الحصن، فأشرف عليه رجل من اليهود، فقال: من أنت ؟، قال: أنا علي، قال: علوتم الآن ورب موسى وهارون، فبرز له رئيسهم مرحب، فضرب ترس علي فطرحه، فتناول علي بابا كان عند الحصن فتترس به، ثم ضرب رأس مرحب فقتله، ثم كان الفتح على يديه، ولم يزل الباب بيد علي رضي الله عنه إلى أن انقضى القتال، ثم طرحه. قال أبو رافع [ مولى رسول الله صلى الله عليه وسلم: فلقد رأيتني ثامن ثمانية نجهد أن نقلب ذلك الباب فلم نقلبه.

راوي گويد: طولى نكشيد كه على عليه السلام را مشاهده كرديم همگان گفتند: چشمانش درد مي‌كند او را بياوريد پيامبر صلي الله عليه و اله او را صدا زد و از آب دهان خود، به چشمان دردناك على عليه السلام ماليد و دعايش نمود، چشمان على عليه السلام در همان وقت خوب شد و درد ساكت گشت، پيغمبر خدا پرچم را به على داد. حضرت به طرف قلعه رفت كه با مردي از يهودي روبرو شد. يهودي گفت: كيستي. حضرت فرمود: من علي هستم يهودي تا اين حرف را شنيد گفت شما الان به پروردگار موسي و عيسي قسم پيروزيد.تا اينكه مرحب رئيسشان خود را بر علي عليه السلام نشان داد كه ضربتي زد و سپر حضرت از دستش افتاد علي عليه السلام به طرف در قلعه رفته و آن را از جا كنده و به عنوان سپر قرار داد سپس با زدن ضربتي بر فرق مرحب او را كشد و فتح با دست حضرت بود كه و در اين مدت در قلعه در دستش بود تا اينكه جنگ تمام شد سپس در را بر زمين انداخت ابو رافع گويد: هشت نفر بوديم هرچقدر تلاش كرديم تا آن را برگردانيم نتوانستيم

الحضرمي الشافعي، محمد بن عمر بحرق منوفاي: 930هـ، حدائق الأنوار ومطالع الأسرار في سيرة النبي المختار، ج1، ص338، اسم المؤلف:، دار النشر: دار الحاوي - بيروت - 1998م، الطبعة: الأولى، تحقيق: محمد غسان نصوح عزقول

بررسي سند روايت اول

تا اين جا شش روايت با اين مضمون که اميرمؤمنان عليه السلام در قلعه خيبر را کنده است، نقل شد. از اين ميان ما تنها روايت اول را که بررسي و صحتش را ثابت خواهيم کرد.

تنها اشکالي که علماي اهل سنت به اين روايت گرفته‌اند، اين است که ليث بن أبي سليم ضعيف است؛ بنابراين روايت قابل پذيرش نيست.

صالحي شامي بعد از نقل اين روايت از بيهقي گويد:

رجاله ثقات إلا ليث بن أبي سليم - وهو ضعيف. قال البيهقي: وروى من وجه آخر ضعيف عن جابر قال: اجتمع عليه سبعون رجلا، وكان أجهدهم أن أعادوا الباب، قلت: رواه الحاكم.

تمام رجال اين روايت همه ثقه هستند غير از ليث بن ابي سليم كه او ضعيف است و نيز بيهقي گفته كه از طريقى ديگركه ضعيف است از جابر روايت شده كه گفت: سپس هفتاد نفر دور آن درب جمع شدند تا به زحمت توانستند آن را به جاى اولش برگردانند و مي‌گويم اين را حاكم روايت كرده است

 الصالحي الشامي، محمد بن يوسف (متوفاى942هـ)، سبل الهدي والرشاد في سيرة خير العباد، ج5، ص128، تحقيق: عادل أحمد عبد الموجود وعلي محمد معوض، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولى، 1414هـ.

همچنين ابن كثير دمشقي نيز بعد از نقل اين روايت گويد:

وفيه ضعف أيضا

ابن كثير الدمشقي، ابوالفداء إسماعيل بن عمر القرشي (متوفاى774هـ)، البداية والنهاية، ج4، ص190، ناشر: مكتبة المعارف – بيروت

 ابن كثير الدمشقي، ابوالفداء إسماعيل بن عمر القرشي (متوفاى774هـ)، السيرة النبوية، ج3، ص111، طبق برنامه الجامع الكبير.

عجلوني نيز بعد از نقل اين روايت گويد:

لكن في سنده ليث ضعيف والراوي عنه شيعي

العجلوني الجراحي، إسماعيل بن محمد (متوفاى1162هـ)، كشف الخفاء ومزيل الإلباس عما اشتهر من الأحاديث على ألسنة الناس، ج1، ص438، تحقيق: أحمد القلاش، ناشر: مؤسسة الرسالة - بيروت، الطبعة: الرابعة، 1405هـ

ذهبي نيز بعد از نقل اين روايت گويد:

 هذا منكر رواه جماعة عن إسماعيل

الذهبي الشافعي، شمس الدين ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاى 748 هـ)، ميزان الاعتدال في نقد الرجال، ج5، ص139، تحقيق: الشيخ علي محمد معوض والشيخ عادل أحمد عبدالموجود، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولى،

ما در ادامه ثابت خواهيم کرد که اين اشکال کاملا واهي و بي‌ارزش است و نمي‌تواند دليلي بر ضعف اين روايت شود. و براي اثبات اين مطلب دلايل متعددي وجود دارد؛ از جمله:

1. جلال الدين سيوطي آن را «حسن» دانسته است:

سيوطي بعد از نقل اين روايت از ابن ابي شيبه مي‌گويد:

حسنٌ

السيوطي، جلال الدين أبو الفضل عبد الرحمن بن أبي بكر (متوفاى911هـ)، جامع الاحاديث (الجامع الصغير وزوائده والجامع الكبير)، ج16، ص253، طبق برنامه الجامع الكبير.

در ادامه ثابت خواهيم کرد که روايت «حسن» از نظر حجيت هيچ تفاوتي با روايت «صحيح» ندارد و هر دو براي اهل سنت حجت هستند.

2. بسياري از علماي اهل سنت ليث بن ابي سليم را توثيق کرده‌اند:

درست است که برخي از علماي اهل سنت، ليث بن أبي سليم را تضعيف کرده‌اند؛ اما تعداد بيشتري بر خلاف آن‌ها حکم به وثاقت روايت او کرده‌اند که در ادامه به گفتار برخي از آن‌ها اشاره خواهيم کرد.

الباني در جواب شخصي كه روايتي را به خاطر ليث بن أبي سليم تضعيف كرده است مي‌گويد که روايات او «حسن» است و کساني که او را تضعيف و رواياتش را رد کرده‌اند، به خاطر دفاع از حديث رسول خدا صلي الله عليه وآله نبوده؛ بلکه به خاطر پيروي از هواي نفس بوده و به بهانه‌هاي واهي او را تضعيف کرده‌اند:

لكنني نبهت بهذا أن ضعفه ليس بشديد، ولذلك حسنت حديثه كشاهد، فلم يجب عن ذلك بشيء، وليست هذه طريقة العلماء الذين يدافعون بحق عن حديث رسول الله - صلى الله عليه وسلم -، بل هي طريقة أهل الأهواء الذين يحكمون بالضعف على الأحاديث الصحيحة، ثم يلتمسون لها عللاً غير قادحة، وها هو المثال بين يديك أيها القارىء الكريم؛ فإن ليثاً هذا ليس ضعفه شديداً بحيث إنه لا يستشهد به كما أوهم هذا (المتزبب)؛ فقد أخرج له مسلم في "صحيحه" مقروناً بغيره، وهذا صريح منه بأنه يستشهد به، وقد بين السبب الحافظ الناقد الإِمام الذهبي فقال في "الكاشف": "فيه ضعف يسير من سوء حفظه".وهذا معنى ما ختم به ابن عدي ترجمة ليث في كتابه "الكامل" (6/87) بعد أن روى عن جمع تضعيفه: "له أحاديث صالحة، وقد روى عنه شعبة والثوري وغيرهما من الثقات، ومع الضعف الذي فيه يكتب حديثه".

فهذا كله يدل على أن مجرد كون الراوي ضعيفاً لا يعني عند العلماء أنه لا يستشهد به، كما كنت شرحت ذلك فيما مضى، وهذا مما يجهله هذا الرجل، ولذلك ابتلي بالتوسع جدّاً في تضعيف الأحاديث الصحيحة. والله المستعان.

لكن من هشدار دادم كه ضعف ليث شديد نيست و لذا حديث او را من حسن قرار دادم مانند شاهد. اين نوع تضعيف کردن، شيوه علماي كه از روايت پيامبر صلي الله عليه و اله دفاع مي‌كنند نيست؛ بلكه اين روش كساني است كه با هواهاي نفساني خود حكم به تضعيف روايات صحيح و سپس به علت هاي بي فايده تمسك مي‌كنند.

آگاه باشيد اين مثال كه در پيش روي شماست اي خواننده بزرگوار كه ليث شدت ضعف ندارد تا اينكه به روايات او اشتشهاد نشود هم‌چنانكه اين شخص متزبب چنين توهم كرده است در حالي كه مسلم ليث را مقرون با ديگران آورده است كه اين صريح در اين است كه به روايات ليث مي شود استشهاد كرد.

ذهبي که حافظ است و در نقد روايات تبحر دارد نيز مي‌گويد که ليث ضعف كمي داشته است كه آن هم به خاطر كم حافظ بودنش بوده است.

ابن عدي نيز بعد از اينكه تضعيفات ليث را نقل مي‌كند درباره او چنين گويد: براي او روايات صالحي است و شعبه و ثوري و ديگرن كه ثقه هستند از او روايت نقل كرده‌اند و با ضعف اين چنيني كه دارد روايتش نوشته مي‌شود

پس همه اينها دلالت دارد كه مجرد ضعف راوي دلالت بر اين ندارد كه علماء به روايت او استشهاد نكنند؛ همچنانكه قبلا توضيح دادم و اين از چيزهايي است كه اين شخص نسبت به آن جاهل بوده است لذا در تضعيف روايات صحيح توسعه داده است

ألباني، أبو عبد الرحمن محمد ناصر الدين، بن الحاج نوح بن نجاتي بن آدم، الأشقودري الألباني (المتوفى: 1420هـ سلسلة الأحاديث الصحيحة وشيء من فقهها وفوائدها، ج1، ص19- 20. الناشر: مكتبة المعارف للنشر والتوزيع، الرياض، طبعة: الأولى، (لمكتبة المعارف

شمس الدين در سير أعلام النبلاء به تفصيل در باره او سخن گفته و کلمات علماي علم رجال اهل سنت را نقل کرده است:

 ليث بن أبي سليم..ابن زنيم محدث الكوفة وأحد علمائها الأعيان.... قال أحمد بن حنبل ليث بن أبي سليم مضطرب الحديث ولكن حدث عنه الناس

وروى معاوية بن صالح بن يحيى قال ليث ضعيف إلا أنه يكتب حديثه... أحمد بن يونس عن فضيل بن عياض قال كان ليث بن أبي سليم أعلم أهل الكوفة بالمناسك وقال أبو داود سألت يحيى عن ليث فقال ليس به بأس

ابن عدي...له أحاديث صالحة غير ما ذكرت وقد روى عنه شعبة والثوري وغيرهما من الثقات ومع الضعف الذي فيه يكتب حديثه

وقد قال عبد الوارث كان ليث من أوعية العلم وقال أبو بكر بن عياش كان من أكثر الناس صلاة وصياما فإذا وقع على شيء لم يرده

قال ابن حيان ليث بن أبي سليم واسمه أنس ولد بالكوفة وكان معلما بها وكان من العباد ولكن اختلط في اخر عمره حتى كان لا يدري ما يحدث به....

ليث محدث و يكي از علماي سرشناس كوفه بود و احمد بن حنبل مي‌گفت ليث مضطرب الحديث بود و لكن مردم از او نقل روايت مي‌كردند.

معاويه از يحيي نقل مي‌كند كه او مي‌گفت: ليث ضعيف است؛ اما روايتش نوشته مي‌شود... احمد بن يونس از فضيل نقل مي‌كند كه ليث اعلم اهل كوفه به مسائل مناسك بود و ابوداود گويد از يحيي درباره ليث پرسيدم كه يحيي گفت اشكالي در او نيست.

ابن عدي گويد: ليث روايات صالحي دارد. به تحقيق شعبه و ثوري و غير اين دو از ثقات از او روايت نقل كرده‌اند و با اينكه ضعيف است ولي حديثش نوشته مي‌شود

عبد الوارث درباره ليث گويد: او ظرف علم بود و ابوبكر بن عياش نيز گويد نماز و روزه ليث نسبت به مردم بيشتر بود.

ابن حيان گويد: ليث در كوفه معلم و از عباد بود ولكن در اواخر عمرش دچار اختلاط شد طوري كه نمي دانست چي نقل مي‌كند.

الذهبي الشافعي، شمس الدين ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاى 748 هـ)، سير أعلام النبلاء، ج6، ص179 ـ182، تحقيق: شعيب الأرناؤوط , محمد نعيم العرقسوسي، ناشر: مؤسسة الرسالة - بيروت، الطبعة: التاسعة، 1413هـ

ابن حجر عسقلاني در باره او گويد:

 ليث بن أبي سليم بن زنيم... صدوق اختلط جدا ولم يتميز حديثه فترك

ليث صدوق اما دچار اختلاطي شد كه روايتش تميز داده نمي‌شود پس ترك مي‌شود

العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر ابوالفضل (متوفاى852هـ)، تقريب التهذيب، ج1، ص464، تحقيق: محمد عوامة، ناشر: دار الرشيد - سوريا، الطبعة: الأولى، 1406 - 1986.

وي همچنين در تهذيب التهذيب درباره ليث گويد:

قال(ابي حاتم) وسمعت أبي يقول ليث عن طاوس أحب إلي من سلمة بن وهرام عن طاوس قلت أليس تكلموا في ليث قال ليث أشهر من سلمة ولا نعلم روى عن سلمة إلا بن عيينة وربيعة

وقال الآجري عن أبي داود عن أحمد بن يونس عن فضيل بن عياض كان ليث أعلم أهل الكوفة بالمناسك

قال أبو داود وسألت يحيى عن ليث فقال لا بأس به قال وعامة شيوخه لا يعرفون

وقال بن عدي له أحاديث صالحة وقد روى عنه شعبة والثوري ومع الضعف الذي فيه يكتب حديثه

وقال البرقاني سألت الدارقطني عنه فقال صاحب سنة يخرج حديثه....

وقال بن سعد كان رجلا صالحا عابدا وكان ضعيفا في الحديث..... قال محمد وليث صدوق يهم...

وقال البزار كان أحد العباد إلا أنه أص

نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







:: موضوعات مرتبط: اهل سنت، ،
:: برچسب‌ها: کندن درب خیبر،قدرت امیرالمومنین عله السلام،روایت اهل تسنن,
ن : علی حسین زاده
ت : شنبه 12 مرداد 1392


محمد بن حسن عسکری (عج) آخرین امام از امامان دوازده گانه شیعیان است. در ١۵ شعبان سال ٢۵۵ هـ.ق در سامرا به دنیا آمد و تنها فرزند امام حسن عسکری (ع)، یازدهمین امام شعیان ما است. مادر آن حضرت نرجس (نرگس) است که گفته اند از نوادگان قیصر روم بوده است. «مهدی» حُجَت، قائم منتظر، خلف صالح، بقیه الله، صاحب زمان، ولی عصر و امام عصر از لقبهای آن حضرت است.