مایه اَمن و اَمان ، برکت زمین و آسمان - آیت الله ضیاء آبادی



پیرو کلام امیرعوالم خلقت اعرف الحق تعرف اهله

مایه اَمن و اَمان ، برکت زمین و آسمان - آیت الله ضیاء آبادی

مایه اَمن و اَمان ، برکت زمین و آسمان - آیت الله ضیاء آبادی

{ وَ عَنَاصِرَ الْأَبْرَارِ وَ دَعَائِمَ الْأَخْیارِ وَ سَاسَةَ الْعِبَادِ وَ أَرْكَانَ الْبِلاَد }
«سلام بر شما ... كه اصول نیكان و استوانه های خوبان و زمامداران بندگان و پایه و اركان شهرها هستید».
معنای لغوی عَناصِرَ الْاَبْرارِ
«عناصر»جمع«عنصر»است و«عنصر»یعنی مایه ی نخستین هر چیزی. قدمای حكما عناصر را منحصر در چهار چیز می دانستند: آب، خاك، هوا و آتش و اكنون بیش از صد عنصر می شناسند. ابرارجمع بَرّاست و بَرّیعنینیك و نیكوكارو بِرّیعنی نیكی و نیكوكاری. درباره ی خدا گفته شده است:
]...إنَّهُ هُوَ الْبَرُّ الرَّحِیمُ[؛[1]
«خداوند نیكوكار مهربان است».
ابرار چه كسانی هستند؟
ابرار كسانی هستند كه صفات فاضله در وجودشان رسوخ پیدا كرده و به حدّ مَلَكه رسیده و صورت باطنی آن ها را تشكیل داده است. چون انسان یك صورت خلقی دارد كه همان صورت ظاهری متشكّل از سر و گردن و دست و پا و دیگر اعضا و جوارح اوست و یك صورت خُلقی دارد كه متشكّل از اخلاق و صفات باطنی او و منشأ اعمال و افعال اوست و از آن تعبیر به« شاكله»هم می شود؛ چنان كه قرآن كریم می فرماید:
]...كُلٌّ یعْمَلُ عَلَی شاكِلَتِهِ...[؛[2]
«هر كسی بر پایه و اساس شاكله اش كار می كند».
اگر آن شاكله اخلاق فاضله و صفات حمیده باشد، اعمال نشأت گرفته از آن، صالح و نیكو خواهد بود و صاحبش بَرّ و در زمره ی ابرار و نیكوكاران محسوب می گردد و اگر آن شاكله اخلاق رذیله و صفات خبیثه باشد، اعمال و افعال نشأت گرفته از آن زشت و ناپسند خواهد بود و فاعلش از اراذل و اشرار به حساب می آید و در این صورت، خَلقاً انسان و خُلقاً حیوان است.
پس بِرّیعنی نیكیو بَرّیعنی نیكوكار.
در آیه ی شریفه می خوانیم:
]لَیسَ الْبِرَّ أنْ تُوَلُّوا وُجُوهَكُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ...[؛
«نیكی آن نیست كه به سمت مشرق یا مغرب بایستید [ظاهر كار ارزشی ندارد]».
]...لكِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللهِ وَ الْیوْمِ الْآخِرِ... [؛[3]
«نیكی آن است كه به خدا و روز جزا ایمان آورید و ایمان در جانتان رسوخ كند و منشأ صدور اعمال صالح گردد».
مفهوم دقیق عناصرالابرار
عبارت عناصرالابرار افاده ی این مطلب می كند كه امامان (علیهم السلام) عناصر و مایه های نخستین ابرار و نیكوكاران عالم هستند، اعمّ از زمینیان و آسمانیان، از پیامبران و فرشتگان و ... ؛چرا كه الابرار ـ به اصطلاح ـ جمع مُحَلّی به الف و لام استغراق است و شامل تمام نیكوكاران از هر قبیل می شود.یعنی امام(علیه السلام) مانند دریا و اقیانوس است و دیگر موجودات صاحب آثار نیك همچون نهرها و جوی های روان؛او چون خورشید است و آن ها اشعّه ای از او.
این جمله ضمن حدیثی از امام صادق(علیه السلام)است:
(...نَحْنُ أصْلُ كُلِّ خَیرٍ وَ مِنْ فُرُوعِنَا كُلُّ بِرٍّ...)؛[4]
«ما ریشه و پایه ی تمام خوبی ها هستیم و تمام نیكی ها از فروع ما [و از شاخه های درخت وجود ما]ست».
شاخ و برگ و میوه ی هر درختی مایه گرفته از ریشه ی درخت است.شاكله و صورت باطنی تمام ابرار و دارندگان صفات و افعال نیك تكوّن یافته از شعاع شمس ولایت امام (علیه السلام)است.
معنی لغوی دَعائِمَ الْاَخْیارِ
(وَ دَعائِمَ الْاَخْیارِ)؛
«دعائم»جمع «دِعامه»است و دعامهیعنی ستون و تكیه گاه كه چیزی را از سقوط و افتادن نگه می دارد. «اخیار»جمع «خیر»است و خیر هم به معنای نیكوكاراست؛ منتهی، فرق میان «ابرار»و «اخیار»شاید این باشد كه ابرار نیكوكارانی هستند كه صفات فاضله در وجودشان رسوخ كرده و ملكه شده است، ولی اخیار نیكوكارانی هستند كه هنوز صفات فاضله در وجودشان رسوخ پیدا نكرده و به حدّ ملكه بودن نرسیده است و ممكن است در عین نیكوكاری، مبتلا به بعضی از اخلاق رذیله از قبیل بخل، حسد، كینه توزی و خود برتر بینی باشند.
تفاوت ابرار و اخیار
به اصطلاح علمی نسبت بین ابرار و اخیار، نسبت عموم و خصوص مطلق است؛ یعنی، تمام ابرار اخیار نیز هستند امّا تمام اخیار ابرار نیستند.ممكن است كسی از اخیار باشد و كارهای نیك انجام بدهد ولی چون صفات فاضله در قلبش راسخ نشده است،به جایگاه ابرار نرسیده باشد.پس، ابرار آن چنان اوج گرفته اند كه جانشان تجلّی گاه نور امام (علیه السلام)گشته و شعاعی از خورشید ولایت در فضای قلبشان تابیده است؛ ولی گروه اخیار اگرچه به آن حدّ نرسیده اند،امّا در همان خیر بودنشان، ستون و تكیه گاهشان امام (علیه السلام)است؛ باید از او تعلیمات بگیرند و با برنامه و دستور او كار كنند. بنابراین، امام (علیه السلام)نسبت به ابرار عنصر است و نسبت به اخیار دعامه و تكیه گاه و پشتوانه است.
مقام والای ابرار
گروه ابرار آن چنان بزرگند و باعظمت كه خداوند در سوره ی هل اتی اهل بیت عصمت(علیهم السلام) را با عنوان ابرار معرّفی فرموده و به بیان شمّه ای از زندگی شكوهمند آن ها در بهشت برین پرداخته است:
] إنَّ اْلاَبْرارَ یشْرَبُونَ مِنْ كَأسٍ كانَ مِزاجُها كافُوراً #عَیناً یشْرَبُ بِها عِبادُ اللهِ یفَجِّرُونَها تَفْجِیراً[؛[5]
تا می رسد به اینجا:
] فَوَقاهُمُ اللهُ شَرَّ ذلِكَ الْیوْمِ وَ لَقَّاهُمْ نَضْرَة وَ سُرُوراً [؛[6]
«خداوند آن ها را از شرّ آن روز [روز قیامت] نگهداری می كند و در حالی كه شاداب و خوشحال و شادمانند، از آن ها استقبال می كند».
تعبیر «لقّاهم»كه به معنای استقبالاست، تعبیری بسیار جالب و لطف آمیز است و عنایت فوق تصوّر را نشان می دهد كه خداوند درباره ی ابرار ابراز می فرماید. لطف و عنایت عالی تر این كه:
]...وَ سَقاهُمْ رَبُّهُمْ شَراباً طَهُوراً[؛[7]
«پروردگارشان به آن ها شراب طهور می نوشاند».
جلالت و مكرمت ابرار تا آنجا می رسد كه ذات اقدس حقّ خودش ساقی آن ها می شود و با دست اكرام و اِنعام خویش از جام شراب طهور آن ها را سیراب می سازد. در حدیثی از امام صادق(علیه السلام)آمده است كه:
(یطَهِّرُ هُمْ عَنْ كُلِّ شَیءٍ سِوَی الله)؛[8]
«با آن نوشیدنی، قلب و جان آن ها را از هرچه غیر خداست تطهیر می كند و جز حبّ خدا و جمال اعلا چیزی در جانشان نمی ماند».
نكته ای لطیف در وصف حضرت زهرا(س)
اینجا خالی از تناسب نیست كه نكته ای لطیف از یك مفسّر سنّی آورده شود.
آلوسی، صاحب تفسیر «روح المعانی»،ضمن تفسیر سوره ی «هل اتی»می گوید:
چطور شده كه خداوند در این سوره از همه ی نعمت های بهشتی اسم برده ولی از حورالعین نامی به میان نیاورده است؟ و حال آن كه، در آیات دیگر كه نعمت های بهشتی را بیان می كند، مكرّراً سخن از حورالعین می گوید؛ از قبیل:
(وَ حُورٌ عِینٌ كَاَمْثالِ اللُّؤْلُؤِ الْمَكْنُونِ)؛
]كَاَنَّهُنَّ الْیاقُوتُ وَ الْمَرْجانُ [؛[9]
]وَ عِنْدَهُمْ قاصِراتُ الطَّرْفِ عِینٌ * كَاَنَّهُنَّ بَیضٌ مَكْنُونٌ[؛[10]
ولی در سوره ی هل اتی با آن كه از درختان پرمیوه و نهرهای جاری و تخت های زیبا و لباس های حریر و دستبندهای نقره و حتی]وُلدانٌ مُخَلَّدُون[كودكان خدمتكار جاودان همچون مروارید غلتان سخن گفته است،از حورالعین اسمی به میان نیاورده است. سرّش چیست؟ این عالم و مفسّر سنّی می گوید:
(رَعایة لِحُرْمَة البَتُول وَ قُرَّة عَینِ الرَّسُول)؛
یعنی چون خداوند در این سوره پاداش های بهشتی امیرالمؤمنین و خاندان آن حضرت(علیهم السلام) را كه در رأس ابرار قرار گرفته اند بیان می كند،سزاوار نبود با وجود حضرت بتولِ قرّة العین رسول در كنار علی(علیه السلام)سخن از حورالعین به میان آید و آن ها به عنوان پاداش بهشتی به علی(علیه السلام)ارائه شوند و لذا خداوند برای حفظ حرمت آن ریحانه ی رسول از حورالعین نامی نبرده است.
مدح خاندان علی(علیه السلام) از زبان آلوسی
همین مرد جمله ی دیگری هم دارد و در مدح خاندان علی(علیه السلام)می گوید:
(و ماذا عَسَی یقولُ امْرَءُ فیهِم سِوَی اَنْ عَلِیاً مَولی المؤمنینَ وَ وَصِی النَّبِی وَ فاطمة البضعة الا حمدیه و الجزء المحمّدی و امّا الْحَسَنانِ فالرَّوح و الرَّیحان و سید اَشبابِ الْجِنانِ و لیس هذا مِنَ الرّفَضِ بَشیءٍ بَل ما سِواهُ عِندی هُوَ الْغَی)؛
«كسی چه می تواند بگوید درباره ی این خاندان، جز این كه علی مولای مؤمنان و وصی پیامبر است و فاطمه پاره ی تن احمد و جزئی از محمّد است و حسنین روح و ریحان و سروران بهشتیانند و این سخن حقّ و جز این نزد من ضلالت و گمراهی است».
بعد این بیت را گفته است:
اَنَا عَبدُ الْحَقِّ لا عبد الهوَی-------- لَعَنَ اللهُ الهَوَی فی مَن لعن
«من بنده ی حقّ هستم نه بنده ی هوی. لعنت خدا و لعنت كنندگان بر پویندگان راه هوی».[11]
از فضل و كرم خدا بعید نیست كه این مرد را به پاس این عرض احترام و ادب به آستان اقدس خاندان عصمت(علیهم السلام)مورد لطف و عنایت خود قرار دهد.
]...وَ اللهُ ذُو فَضْلٍ عَظِیمٍ[؛[12]
معنی لغوی ساسَة الْعِبادِ
(وَ ساسَة الْعِبادِ)؛
«ساسة»جمع «سائس»است و سائسیعنی مدیر و عهده دارِ سرپرستی امّت.«ساسة العبادِ»یعنی مدیران و سرپرستان بندگان خدادر تمام شؤون زندگی، به طوری كه حقوق همه ی طبقات و اصناف جامعه تعدیل شود و حقّ احدی ضایع نشود و سعادت دنیوی و اخروی آدمیان تأمین گردد و این جز امام معصوم(علیه السلام)از عهده ی كسی بر نمی آید.
نقش ائمّه ی هدی (علیهم السلام) در تأمین سعادت بشر
در ضمن حدیث الاربعماة،از امام امیرالمؤمنین (علیه السلام) نقل شده است كه فرموده اند :
(بِنا یفْتَحُ اللهُ وَ بِنا یخْتِمُ اللهُ... وَ بِنا یدْفَعُ اللهُ الزَّمانَ الْكَلَبَ...وَ لَوْ قَدْ قامَ قائِمُنا لانْزَلَتِ السَّماءُ قَطْرَها وَ لَأخْرَجَتِ الْاَرْضُ نَباتَها و لَذَهَبَتِ الشَّحْناءُ مِنْ قُلُوبِ الْعِبادِ وَ اصْطَلَحَتِ السِّباعُ وَ الْبِهائِمُ حتّیتَمْشِی الْمَرْأة بَینَ الْعِراقِ اِلی الشّامِ لا تَضَعُ قَدَمَیها اِلّا عَلَی النَّباتِ وَ عَلیرَأْسِها زَبِّیلُها لا یهَیجُها سَبْعٌ وَلا تَخافُه)؛[13]
«خداوند به وسیله ی ما [زندگی سعادتمندانه را] افتتاح كرده و هم به وسیله ی ما ختم می كند و به وسیله ی ما دشواری های زمانه را برطرف می سازد. آنگاه كه قائم ما قیام كند،آسمان باران خود را فرو می ریزد و زمین نباتات خود را بیرون می دهد. كینه ها از دل بندگان خدا زایل می شود و درّندگان و حیوانات [اهلی] با هم سازش می كنند [حیوانات اهلی از درّندگان نمی گریزند] تا جایی كه زنی كه می خواهد راه بین عراق و شام را بپیماید، همه جا قدم روی سبزه و گیاه می گذارد در حالی كه زیورآلات خود را بر سر دارد [و كسی طمع به آن نمی كند] نه درّنده ای به او حمله می كند نه او از درّندگان ترسی به خود راه می دهد».
امن و امان مطلق و عدالت همه جانبه، حاكم بر زندگی می شود تا آنجا كه:
(...وَسِّعَ الطَّرِیقَ الْاَعْظَمَ وَ كَسَرَ كُلَّ جِناحٍ خارِجٍ عَنِ الطَّرِیقِ وَ اَبْطَلَ الْكَنَفَ وَ الْمَیازِیبَ اِلی الطُّرُقاتِ...)؛[14]
«شاهراه بزرگ را توسعه می دهد و هر گوشه ای را كه مانع راه های عمومی شود [و در مسیرهای عمومی باشد]خراب می كند. ایوان ها و ناودان هایی را كه در گذرگاه های عمومی ساخته شده اند ویران می كند و از بین می برد».
عمران و آبادانی در زمان حكومت صاحب الزّمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف)
در آن دوران پربركت آن چنان عمران و آبادانی به وجود می آید كه با نیازهای واقعی بشر مطابقت می كند و حقوق واقعی احدی نادیده نمی ماند. از حضرت امام باقرالعلوم (علیه السلام) منقول است:
(دَوْلَتُنا آخِرُ الدُّوَلِ وَ لَنْ یبْقَی اَهْلُ بَیتٍ لَهُمْ دَوْلَة اِلاّ مَلَكُوا قَبْلَنا لِئَلّا یقُولُوا إذا رَأوْا سِیرَتَنا: إذا مَلَكْنا سِرْنا مِثْلَ هؤلاءِ وَ هُوَ قَوْلُ الله عَزَّ وَ جَلَّ و الْعاقِبَة لِلْمُتَّقین)؛[15]
«دولت ما آخرین دولت هاست؛ هیچ خاندانی باقی نمی ماند كه برای آنان دولت و سلطنتی باشد، مگر این كه پیش از ما به سلطنت می رسند، تا هنگامی كه ما به سر كار آمدیم و آن ها روش دولت ما را دیدند، نگویند اگر ما به سلطنت می رسیدیم، مانند همینان عمل می كردیم و این است معنای گفتار خدا كه فرمود: فرجام كار از آن تقوا پیشگان است».
معنی لغوی اَرْكان
(وَ اَرْكانَ الْبِلادِ)؛
«اركان»جمع «ركن»است و ركن یعنی جزء اعظم هر چیزیكه بقای آن چیز به آن جزء بستگی دارد؛ مثلاً پایه ها و ستون های یك ساختمان ركن های آن ساختمان هستند كه ساختمان بدون آن ها بقا ندارد. اعضای رئیسه ی بدن، از قبیل سر و گردن و سینه و دست ها و پاها از بیرون و ریه و قلب و كلیه و كبد از درون، اركان بدن محسوب می شوند و با اختلال آن ها بنیان بدن و حیات انسان نابود می گردد.
به فرموده ی قرآن كوه ها برای ثبات و آرامش كره ی زمین به منزله ی اوتادند.یعنی همچون میخ های محكمی هستند كه در اعماق زمین فرورفته و به هم پیوسته اند و همچون زرهی پوسته ی زمین را در برابر فشارهای ناشی از موادّ مُذاب درونی حفظ می كنند و جلو هجمه ی طوفان های سهمگین را می گیرند و اگر نبودند، زمین و زمینیان آرامشی نداشتند و لذا می فرماید:
] أ لَمْ نَجْعَلِ اْلاَرْضَ مِهاداً *وَ الْجِبالَ أوْتاداً[؛[16]
«آیا ما زمین را محلّ آرامش شما و كوه ها را میخ هایی برای حفظ آرامش زمین قرار ندادیم»؟
]وَ جَعَلْنا فِی اْلاَرْضِ رَواسِی أنْ تَمِیدَ بِهِمْ... [؛[17]
«ما در زمین كوه های ثابت و مستقرّ ایجاد كردیم تا انسان ها را نلرزاند».
وجود امام(علیه السلام)مایه ی سكونت زمین و آدمیان
امامان نیز اركان بلاد و تمام عوالم امكان از زمین و آسمان و نگهبان ثبات و بقای آن ها هستند كه فرموده اند :
(لَوْ لَا الْحُجَّة لَساخَتِ الْاَرْضُ بِاَهْلِها)؛
«اگر حجّت نباشد، زمین و ساكنانش نابود می شوند».
(لَوْ اَنَّ الْاِمامَ رُفِعَ مِنَ الاَرضِ ساعَة لَماجَتْ بِاَهْلِها كَما یمُوجُ الْبَحْرُ بِاَهْلِهِ)؛
«اگر لحظه ای امام از زمین برداشته شود، زمین به سان دریای موّاج متلاطم به تلاطم می افتد و اهلش را در خود فرو می برد».
اینجا به دو حدیث جالب توجّه فرمایید.
امام(علیه السلام)زمامدار بشر
حضرت امام باقرالعلوم(علیه السلام)به یكی از اصحاب به نام اسود بن سعید فرمود:
(اِنَّ بَینَنا وَ بَینَ كُلِّ اَرْضٍ تُرّاً مِثْلَ تُرِّ الْبَنّاءِ فَاِذا اُمِرْنا فِی الْاَرْضِ بِاَمْرٍ جَذَبْنا ذلِكَ التُّرَّ فَاَقْبَلَتِ الْاَرضُ بِقَلِیبِها وَ اَسْواقِها وَ دُورِها حتّی نُنْفِذَ فیها ما نُؤْمَرُبِهِ مِنْ اَمْرِاللهِ تَعالی)؛[18]
«بین ما و هر زمینی تُرّی است مانند تُرّ بنّا*؛هر گاه از جانب خدا مأمور به انجام دادن كاری در یك منطقه از زمین شدیم، آن ریسمان را می كشیم و آن قسمت زمین با تمام بازارها و خیابان ها و خانه هایش برای ما نمودار می شود و در اختیار ما قرار می گیرد تا فرمان خدا را در مورد آن به انجام برسانیم».
آری، سرنخ در دست امام است و در هر لحظه در هر گوشه ی عالم می تواند تصرّفی كند و به امر خدا حادثه ای بیافریند.
تلاطم و دگرگونی زمین به دست امام (علیه السلام)
جابر جعفی خدمت امام سیدالسّاجدین، زین العابدین(علیه السلام)از جنایات بنی امیه در حقّ شیعه شكایت كرد كه چگونه خون بی گناهان را می ریزند و خانه ها ویران می كنند و در منابر با كمال جسارت به امام امیرالمؤمنین (علیه السلام)اهانت می كنند و احدی جرأت بردن نام علی(علیه السلام)را با تجلیل و احترام ندارد كه محكوم به زندان و اعدام می شود. تا كی باید دوستان شما با این شكنجه های جسمی و روحی به سر برند؟ امام سجّاد(علیه السلام)پس از شنیدن سخنان جابر با تأثّر شدید سر به آسمان گرفت و لختی با خدا به مناجات و دعا پرداخت و سپس فرزند برومندش حضرت امام محمّدباقر(علیه السلام)را طلبید و فرمود:
فرزندم،فردا صبح به مسجد جدّت رسول الله برو و همان نخی را كه جبرئیل برای رسول خدا آورده به دست بگیر و آن را بسیار آرام حركت بده و مواظب باش حركت شدید نباشد كه همه ی مردم هلاك خواهند شد. جابر می گوید: من از این سخن تعجّب كردم و فردا صبح با اشتیاق تمام برای دیدن كار حضرت امام باقر(علیه السلام) به سمت مسجد رفتم و آن حضرت را دیدم. وارد مسجد شدند و به من فرمودند: بیا تا گوشه ای از قدرت الهی را بنگری. پدرم به من دستور داده اند رعبی در دل این مردم بیفكنم كه شاید متنبّه شوند. امام ابتدا دو ركعت نماز خواندند و پس از آن، صورت روی خاك نهادند و با خدا مناجاتی كردند و سر برداشتند و دست در بغل كردند و نخی بسیار نازك كه بوی مشك از آن به مشام می رسید بیرون آوردند و یك سر آن را به دست من دادند و فرمودند: برو فلان نقطه بایست. طبق دستور عمل كردم. سر نخ را گرفتم و رفتم و در آن نقطه ایستادم. متوجّه شدم كه امام(علیه السلام)خیلی آهسته و آرام آن نخ را حركت دادند؛آن گونه كه من احساس حركت نكردم و آنگاه فرمودند: نخ را رها كن. امام آن را جمع كردند و در آستین خود نهادند.
من عرض كردم: مولای من، نتیجه ی كار چه شد؟ فرمودند: از مسجد بیرون برو و بنگر كه مردم چه وضعی دارند. از مسجد كه بیرون رفتم، دیدم غوغای عجیبی است؛زلزله آمده و گرد و خاك فضا را گرفته و خانه ها ویران شده و سقف ها فروریخته است و هزاران نفر از مرد و زن زیر آوار رفته اند و صدای ضجّه و شیون از همه جا بلند است و مردم رو به مسجد می آیند. من هم به مسجد آمدم و دیدم جمعیت دور امام باقر(علیه السلام)را گرفته و با تضرّع تمام التماس دعا می كنند و هیچ خبر ندارند كه به وجود آورنده ی آن حادثه خود آن حضرت بوده است. امام مردم را به نماز و دعا و دادن صدقات ترغیب می فرمود. آنگاه به جابر فرمود: ای جابر، به خدا قسم، من اگر بخواهم،به اذن خدا در یك لحظه زمین را زیر و رو می كنم و احدی را باقی نمی گذارم؛ ولی ما تسلیم امر خدا و مقدّرات او هستیم. من فقط خواستم طبق امر پدرم رعبی در دل ها ایجاد كرده باشم. بعد فرمودند:
(یا جابِر بِنا وَ اللهِ اَنْقَذَكُمُ اللهُ و بِنا هَداكُم)؛
«به خدا قسم، به وسیله ی ما خدا شما را نجات داده و به وسیله ی ما شما را هدایت كرده است».
(نَحْنُ وَاللهِ دَلَلْنا لَكُم عَلَی رَبِّكُم)؛
«به خدا قسم، ما شما را به راه حقّ و حیات ابدی راهنمایی كرده ایم».
(فَقِفُوا عِنْدَ اَمْرِنا وَ نَهْینا وَ لا تَرُدُّوا عَلَینا ما اَوْرَدْنا عَلَیكم)؛
«آنجا كه امر و نهی ما هست، توقّف كنید و از دستورهای ما تخلّف نكنید».
(فَاِنّا بِنِعَمِ اللهِ اَجَلُّ اَعْظَمُ مِنْ اَنْ یرَدَّ عَلَینا)؛[19]
«ما به لطف خدا، بالاتر از این هستیم كه در رفتار و گفتارمان خطایی رخ دهد و كسی بتواند بر ما خرده گیری كند».
اتّصال عقاید حَقّه مانند حلقه های زنجیر
حال، افراد جاهلی بدون این كه معنای حرف خود را بفهمند، می گویند: من خدا را قبول دارم امّا پیغمبر را قبول ندارم، یا پیغمبر را قبول دارم ولی امام را قبول ندارم. دیگری می گوید: من قرآن را قبول دارم ولی حدیث را قبول ندارم. سوّمی می گوید: من همه را قبول دارم ولی فقها را قبول ندارم. تمام این سخنان جاهلانه یا مغرضانه است؛ وگرنه عقلای منصف می دانند كه عقاید حقّه مانند حلقه های زنجیر به هم متّصلند. یك حلقه را كه گرفتیم، تمام حلقه ها دنبال هم می آیند. اعتقاد صحیح از خدا آغاز می شود و به فقیه ختم می گردد.
داستان آن بچّه مكتبی معروف است كه برای اوّلین بار استاد به او گفت: بگو «الف».او نمی گفت. استاد چند بار گفت: بگو «الف»، آخر گفتن «الف»مشكل نیست. بچّه گفت: بله، گفتنِ «الف»مهمّ نیست ولی می دانم اگر بگویم «الف»،می گویی بگو «ب»، بگویم «ب»می گویی بگو «ت»،می گویی بگو «پ»، دیگر ولم نخواهی كرد؛ لذا از اوّل نمی گویم «الف»تا راحت باشم. حالا اگر كسی الف خدا را نگوید و اعتقاد به او نداشته باشد، راحت است؛ ولی خدا را كه پذیرفت، دنبالش اعتقاد به پیامبر و قرآن و امام و حدیث و فتوای فقیه در زمان غیبت خواهد آمد.یكی را كه ردّ كرد، همه را ردّ كرده است.
هدف از قرائت زیارت جامعه
مطلبی كه شایان توجّه است این است كه هدف ما از خواندن زیارت جامعه و شرح و توضیح آن باید این باشد كه اوّلاً، در بُعد معرفت و شناخت مقام ولایت و امامت ترّقی كنیم و مرتبه ی بالاتری از معرفت امام را به دست آوریم و ثانیاً، در بُعد عمل، پرتو روشن تری از نور تعلیم و تربیتشان در فضای زندگی ما بتابد و حیات فردی و خانوادگی و اجتماعی ما را الهی سازد. اگر این دو نتیجه را ما از این زیارت گرفتیم، می توانیم بگوییم از آن بهره مند شده ایم؛ وگرنه بهره ای نبرده ایم و تنها وقتی گذرانده و الفاظ و مفاهیمی خالی از اثر به اذهان خود سپرده ایم. مثلاً ما ضمن فضایلشان خواندیم (مُنْتَهَی الْحِلْمِ)و گفتیم شما اهل بیت رسول(علیهم السلام)دارای نهایت درجه ی حلم و بردباری هستید. در جواب ما جا دارد بگویند: بسیار خوب، ما منتهی الحلم هستیم؛ آیا شما چه كاره اید و چه بهره ای از این فضیلت ما برده اید؟ در حال غضب،پرخاشگری نمی كنید و حقوق زن و فرزند و دیگر بندگان خدا را زیر پا نمی گذارید؟ ما به قول شما:
(قادَة الْاُمَمِ وَ اَوْلِیاءَ النِّعَمِ)؛
«زمامداران امّت ها و صاحبان نعمت ها هستیم».
آیا شما به راستی زمام زندگی خودتان را به دست ما سپرده اید و در همه جا و در همه حال به دنبال ما می آیید؟ آیا ما واقعاً ولی نعمت شما هستیم و شما سر سفره ی ما نشسته اید؟ اگر سر سفره ی ما هستید، می دانید كه غذای سفره ی ما فضایل است؟ حال، شما چه مقدار از غذای فضایل ما برخوردار گشته اید و چه مقدار از رذایل را كنار این نهر شاداب ولایت ما شستشو داده اید؟
تطبیق مفاهیم زیارت جامعه با عملكرد خود
مثلاً در مورد همان صفت حلم، یكی از تعلیماتشان این است كه فرموده اند:
(اَلْغَضَبُ مِفْتاحُ كُلِّ شَرٍّ)؛
«خشم و غضب كلید هر شرّ و فسادی است».
اگر جلو خشم خود را نگیرید، دچار فسادهای فراوان می شوید. ممكن است در خانه اندك بهانه ای پیش بیاید، با زن و فرزند خود تندی كنید و با اعمال خشونت و حِدَّت، فسادی بر پا كنید؛همان جا باید به یاد زیارت جامعه بیفتید و از جمله ی (مُنْتَهَی الْحِلْمِ)كه خوانده اید و درس گرفته اید، به خود تلقین كنید كه اینجا وظیفه ی من حلم است، نه این كه به امام بگویم ای منتهی الحلم، و بعد بروم دنبال كار خودم و هرچه خواستم بگویم و بكنم؛ بلكه باید در محیط خانه خود را امتحان كنم و خودم را با زیارت جامعه منطبق كنم. آنجا كه گفته ام شما (قادَة الْاُمَمِ)هستید و زمام من دست شماست، آیا راست می گویم؟ زمام من دست امام است و هرجا كه مرا می كشد، دنبالش می روم؟همین جا محلّ آزمایش است و باید سعی كنم كه مردود نشوم.
(اَلْغَضَبُ یفْسِدُ الایمانَ كَما یفْسِدُ الْخَلُّ العَسَلَ)؛
«غضب ایمان را فاسد می كند؛ همان گونه كه سركه عسل را فاسد می كند».
ما مردم با این كه به معارف دینی خود معتقدیم و اعمال عبادی را نیز انجام می دهیم،روشنی در خود نمی بینیم و آن حلاوتی را كه باید از عبادات خود بفهمیم، نمی فهمیم. آن لطافت روحی شایسته ی یك مؤمن را نداریم. برای همین است كه سركه ی رذایل خُلقی، عسل ایمان ما را فاسد كرده است.
از ما اهل بیت تبعیت كنید تا به مفاسد فراوان مبتلا نشوید
و لذا فرمودند:
(قِفُوا عِنْدَ اَمْرِنا وَ نَهْینا)؛
«كنار امر و نهی ما بایستید [و آن ها را زیر پا نگذارید كه به مفاسد فراوان مبتلا می شوید]».
ما كه امام شما هستیم می گوییم:
(اَلْغَضَبُ نارٌ مُوقَدَة)؛
«غضب آتشی است كه در جان افروخته می شود».
اگر كسی بتواند این آتش را با آب ایمان و توجّه به فرمان خدا فرو بنشاند، اطمینان داشته باشد كه روز قیامت حلاوتی از امن و امان از عذاب خدا در جانش خواهد نشست. آن روز، اثر این فرو نشاندن آتش را خواهد دید؛وگرنه به آتش سوزان آن روز خواهد سوخت.
آتشت اینجا چو مردم سوز بود آنچه از وی زاد، مردافروز بود
اگر اینجا با آتش غضبت دل كسی را سوزاندی، مطمئن باش كه آنجا با آتش قهر خدا دلت را می سوزانند.
فرو خوردن خشم،محبوب ترین جرعه نزد خدا
امام سجّاد(علیه السلام)فرموده اند:
(ما تَجَرَّعْتُ جُرْعَة اَحَبُّ اِلَی مِنْ جُرْعَة غَیظٍ لا اُكافی بِها صاحِبَها)؛
«هیچ جرعه ای نزد من محبوب تر از فرو خوردن غیظ و غضب نیست».
داروی تلخ به آسانی از گلو پایین نمی رود، در حالی كه شفای بیمار در همان تجرّع تلخ است.
فرو خوردن خشم برای یك شخص مقتدر تجرّع تلخی است، ولی طبق فرموده ی امام سجّاد(علیه السلام)محبوب ترین جرعه ها نزد خدا همان جرعه است.
قصّه ی درس آموز مرحوم شیخ جعفر كبیر
مرحوم شیخ جعفر كبیر ـ رضوان الله علیه ـ معروف به كاشف الغطاء، كه از اعاظم فقهای مذهب است، بسیاری از روزها در مسجد پول میان فقرا تقسیم می كرده است. روزی بین دو نماز ظهر و عصر سید فقیری آمد و از شیخ تقاضای كمك مالی كرد. شیخ فرمود: متأسّفانه دیر آمدی، پول تمام شده است، فردا بیا. سید از این حرف عصبانی شد و آب دهان خود را جمع كرد و به صورت شیخ انداخت. معلوم است كه اهانت بزرگی كرده؛ آن هم در مسجد و در حضور جمعیت. مردم كه همه از ارادتمندان شیخ بودند، سخت برآشفتند و خواستند برخیزند و او را تأدیب كنند؛ولی شیخ پیش دستی كرد و اوّل، لبخندی به روی سید زد و بعد،با كمال بشاشت دست خود را آورد و آب دهان سید را به صورت خود مالید و گفت: (زَینَنَا ابنُ فاطِمَه) [بَه بَه] فرزند فاطمه به ما زینت بخشید. آنگاه از جا برخاست و دامن خودش را گرفت و بنا كرد در میان صف های جماعت گردیدن، در حالی كه می گفت: هر كه برای ریش شیخ احترام قائل است، پول به دامنش بریزد. پول زیادی جمع شد، همه را به دامن آن سید ریخت و صورتش را بوسید و گفت: از من نزد مادرت فاطمه شفاعت كن.
این كار را نمی توان توجیه كرد، جز با همان جمله ی (مُنْتَهَی الْحِلْمِ)كه ما در زیارت جامعه می خوانیم. البتّه، امثال مرحوم شیخ جعفر كاشف الغطاء از ریزه خواران خوان فضایل اهل بیت(علیهم السلام) هستند و چنینند. آیا خود آن بزرگواران در چه مقام و منزلتی هستند؟ و این در تصوّر ما نمی گنجد.
داستان مرد شامی و صبوری امام حسن(علیه السلام)
داستان آن مرد شامی را با حضرت امام مجتبی(علیه السلام)شنیده ایم كه امام سوار بر مركب، در حالی كه جمعی از بنی هاشم ملتزم ركابشان بودند، از یكی از گذرگاه های مدینه عبور می كردند.فردی آمد و مقابل امام ایستاد و بنا كرد به بد و بیراه گفتن و اهانت كردن. یك اشاره ی امام كافی بود تا بنی هاشم به حسابش برسند؛ ولی آن حضرت ایستاد و آن مرد هرچه می خواست بگوید، گفت. امام تبسّمی كردند و فرمودند: گویا شما در این شهر غریب هستی و تازه به اینجا آمده ای. غربت و رنج سفر آدمی را ناراحت می كند؛ اگر مشكلی داری،چون ما اهل این شهر هستیم، می توانیم مشكل شما را حلّ كنیم. محلّ پذیرایی از اشخاص غریب و تازه وارد داریم. هر چند روزی كه در این شهر هستی، می توانی در منزل ما بمانی و با احترام پذیرایی شوی.
آن مرد از این حلم و بزرگواری آن چنان شرمنده شد كه خم شد دست آقا را بوسید و معذرت خواهی كرد و گفت: تبلیغات معاویه ما را از حقّ دور ساخته و منحرفمان كرده است.
صلّی الله علیكم یا آلَ بَیتِ رَسولِ الله

 

پی نوشت ها :
[1]ـ سوره ی طور، آیه ی 28 .
[2]ـ سوره ی اسراء، آیه ی 84 .
[3]ـ سوره ی بقره، آیه ی 177 .
[4]ـ اصول كافی، جلد 8، صفحه ی 242 .
[5]ـ سوره ی انسان، آیات 5و 6 .
[6]ـ همان، آیه ی 11 .
[7]ـ همان، آیه ی 21 .
[8]ـ تفسیر مجمع البیان، سوره ی هل اتی.
[9]ـ سوره ی الرّحمن، آیه ی 58 .
[10]ـ سوره ی صافّات، آیات 48 و 49 .
[11]ـ تفسیر روح المعانی، جلد 29، سوره ی هل اتی.
[12]ـ سوره ی آل عمران، آیه ی 174 .
[13]ـ بحارالانوار، جلد 52، صفحه ی 316 .
[14]ـ بحارالانوار، جلد 52، صفحه ی 339 .
[15]ـ همان، صفحه ی 332 .
[16]ـ سوره ی نبأ، آیات 6 و7 .
[17]ـ سوره ی انبیاء، آیه ی 31 .
[18]ـ بحارالانوار، جلد 25، صفحه ی 366 ، حدیث 8 .
*تُرّ: ریسمانی است كه بنّا برای تشخیص كجی و راستی یا پستی و بلندی اجزای ساختمان به كار می برد.
[19]ـ حدیث جابر،بحارالانوار، جلد 46، صفحات 274 تا279 .


منبع : سایت احادیث(شرح زیارت جامعه کبیره)


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







:: موضوعات مرتبط: اهل البیت علیهم السلام، ،
:: برچسب‌ها: آیت الله ضیاء آبادی, اهلبیت علیهم السلام, زیارت جامعه کبیره,
ن : علی حسین زاده
ت : سه شنبه 1 مرداد 1392


محمد بن حسن عسکری (عج) آخرین امام از امامان دوازده گانه شیعیان است. در ١۵ شعبان سال ٢۵۵ هـ.ق در سامرا به دنیا آمد و تنها فرزند امام حسن عسکری (ع)، یازدهمین امام شعیان ما است. مادر آن حضرت نرجس (نرگس) است که گفته اند از نوادگان قیصر روم بوده است. «مهدی» حُجَت، قائم منتظر، خلف صالح، بقیه الله، صاحب زمان، ولی عصر و امام عصر از لقبهای آن حضرت است.